قدرت خرید تولید ناخالص داخلی کشورها مبناست
پیرو درج مطلبی در تاریخ 26/11/1402 تحت عنوان «اقتصاد نوزدهم با تورم 45 درصدی» جوابیهای از سوی مرکز روابطعمومی و امور بینالملل سازمان برنامه و بودجه به دفتر روزنامه ارسال شده است که عینا درج می گردد.
ضمن قدردانی از طرح دیدگاههای آن رسانه درباره مسائل اقتصادی کشور، به آگاهی میرساند: که تولید ناخالص داخلی یک کشور ارزش پولی کالاها و خدماتی است که در بازه زمانی یکساله تولید میشود. بدیهی است که برای مقایسه کشورها در سطح بینالمللی نمیتوان از عدد اسمی تولید ناخالص داخلی استفاده کرد و لازم است یک معیار مشترک برای ارزیابی و قابلمقایسه شدن وضعیت کشورها ارائه شود. یکی از ابزارها برای مقایسه کشورها در سطح بینالمللی، شاخص برابری قدرت خرید است. این شاخص از قانونی به نام قانون قیمت واحد در اقتصاد ریشه میگیرد. بر اساس قانون قیمت واحد، قیمت سبدی از کالاهای قابلمبادله بر اساس یک ارز مشترک در بین کشورهای مختلف برابر است. منطق این قانون نیز کاملاً روشن و مشخص است. چرا که اگر قیمت سبد مشابه بر اساس ارز مشترک برابر نباشد، لاجرم این برابری با آربیتراژ کالاها حاصل میشود.
مقایسه نرخ خرید یک سبد کالایی مشابه بین کشورهای مختلف نرخ ارزی را حاصل میکند که بر اساس برابری قدرت خرید بهدست آمده است. بر اساس گزارش صندوق بینالمللی پول در رابطه با تولید ناخالص داخلی ایران بر حسب شاخص برابری قدرت خرید در سال 1401، نرخ دلار آمریکا بر اساس این شاخص حدود 5600 تومان محاسبه شده است. این شاخص که توسط آمار و اطلاعات نهادهای بینالمللی تهیه و تولید میشود معیار مقایسه عادلانهتری را بین کشورها فراهم میآورد. تولید ناخالص داخلی به قیمت جاری بر اساس آمار بانک مرکزی در سال ۱۴۰۱ حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان است. بر اساس شاخص برابری قدرت خرید، تولید ناخالص داخلی ایران به ارزش ۱. ۸۱ تریلیون دلار است و در مقایسه با دیگر کشورها در رده نوزدهم جهان ایستاده است. اگر این عدد را بر اساس دادههای مرکز آمار ایرآنکه دادههای رسمی کشور هستند محاسبه کنیم، عدد تولید ناخالص داخلی با همان نرخ برابری ۵۶۰۰ تومان، همین امروز ۵/۲ تریلیون دلار میشود که در این صورت رتبه اقتصادی جمهوری اسلامی ایران در این شاخص، 15 است. به تعبیر روشنتر اگر بخواهیم کشورها را از لحاظ میزان تولید ناخالص داخلی آنها مقایسه کنیم بایستی به قدرت خریدِ تولید ناخالص داخلی کشور توجه کنیم نه عدد اسمی تولید ناخالص داخلی. بدین معنی که این میزان از تولید ناخالص داخلی چه قدرت خریدی در آن کشور ایجاد میکند. این قدرت خرید است که سطح رفاه و مصرف مردم را مشخص میکند. محاسبه ارزش تولید ناخالص داخلی محاسبهشده را بر اساس نرخ ارز موجود در کشورها نمیتواند مبنای مقایسه صحیحی باشد چرا که قدرت خرید واقعی GDP را تعیین نمیکند. بهعنوان مثال، درصد قابلتوجهی از سبد کالای مصرفی در کشورها به واردات و بالتبع نرخ ارز بستگی ندارد، یا اینکه بخش قابلتوجهی از تولیدات داخلی کشورهای مختلف توسط نظام قیمتگذاری مبتنی بر مزیتهای منطقهای حمایت و پشتیبانی میشود همان نظامی که گاه بهعنوان یارانه دولت به مردم شناخته میشود. با توجه به آنچه گفته شد، این شاخص دارای معیارهای تئوریک قوی است و شاخصی نیست که صرفاً برای ایران بیان شده باشد. برخی از کارشناسان اقتصادی، زمانی که این شاخص را در مراجع و منابع جهانی اقتصاد میبینند هیچ انتقادی بر آن وارد نمیکنند؛ اما وقتی برای مقایسه ایران و سایر کشورها استفاده میشود آن را اساساً از اعتبار ساقط میدانند. به نظر میرسد انتظار آن را دارند که از بین شاخصهای استاندارد بینالمللی تنها از شاخصهایی استفاده شود که وضعیت کشور را نامطلوب و وخیم گزارش دهد.
درواقع مواجهه این افراد با شاخصهای اقتصادی بینالمللی سرشار از سوگیری و جهتگیری است. واکنش به شاخص تولید ناخالص داخلی برحسب برابری قدرت خرید به نحوی صورت میگیرد که گویی برخی برای نخستینبار است که با این شاخص روبهرو میشوند که اگر چنین است بهتر است عنوان کارشناس را بر روی خود نگذارند. کسانی که شاخص برابری قدرت خرید را برای مقایسه تولید ناخالص داخلی (اندازه اقتصاد) کشورها معتبر نمیدانند دقیقاً چه شاخصی را بهعنوان جایگزین پیشنهاد میدهند؟ به نظر آنها عدد تولید ناخالص داخلی کشور برحسب پول ملی بر کدام نرخ ارز باید تقسیم شود؟ آیا منتقدین استفاده از روش برابری قدرت خرید اعتقاد دارند که عدد تولید ناخالص داخلی کشور برحسب پول ملی را باید بر ارز بازار سیاه تلگرامی تقسیم کنیم؟ یا اگر تولید ناخالص داخلی ایران همتراز کشورهای غیربرخورداری مانند کنگو محاسبه شود از منظر این کارشناسان صحیح قلمداد میشود؟ آیا این کارشناسان، سبد مصرف متوسط خانوارهای ایرانی را با امثال این کشورها که در شاخص توسعه انسانی دارای رتبههای بسیار پایینی هستند مقایسه میکنند؟ البته مرسوم شده که در رسانههای معاند، با استفاده از این محاسبات غلطانداز، ذهن برخی از هموطنان را مشوش کنند و جالب آن است که برخی از کارشناسان داخلی از این اعداد ساختگی برای حمله به دولت و نظام استفاده میکنند. استفاده از شاخصهای مختلف اقتصادی متناسب با اهداف معینی صورت میگیرد. اینکه گفته شود تولید ناخالص داخلی سرانه معیار بهتری برای مقایسه است؛ نیز الزاماً صحیح نیست. در جایی که هدف، مقایسه کشورها از لحاظ سطح رفاه باشد، تولید ناخالص داخلی سرانه برحسب برابری قدرت خرید شاخص مناسبی است؛ اما اگر هدف، مقایسه قدرت اقتصادی (اندازه اقتصاد) کشورها باشد لازم است از تولید ناخالص داخلی برحسب برابری قدرت خرید استفاده شود نه شاخص سرانه. بهعنوان مثال در همین شاخص از لحاظ معیار تولید کل، کشور چین در رتبه اول دنیا قرار دارد. اما در شاخص سرانه، رتبه چین ۷۲ است. آیا کارشناسانی که معتقدند شاخص سرانه مناسبتر است، این برداشت را دارند که چین هفتاد و دومین اقتصاد دنیاست؟ آیا حاضرند این را با صدای بلند بگویند؟
ارسال نظر