آرمان ملی در گفتوگو با علی نقویان؛
شعر آوانگارد ؛ نابیانگر و معناگریز است
آرمان ملی- سمیه امینیراد: در ادامه انتشار گپوگفتهایی که با شاعران هفتادی صورت گرفت، این بحث را از زوایایی دیگر با علی نقویان دنبال کردیم؛ شاعری که او را با مجموعه شعر «کتاب نامی اگر باشد این مربع سه ضلع دارد» به خاطر میآوریم.
او که همچون غالب متفاوتنوسان معتقد است «شعر بیشتر نابیانگر است تا بیانگر و معناگریز است تا بیمعنا» درباره جریان هفتاد میگوید: «نمیتوان گفت شعر دهه هفتاد مثل شاعران دهههای پیشین چهل و پنجاه و شصت مختص به همان دوره بوده؛ بلکه ساحتی است که هنوز امکانهای زیادی را برای مطالعه، تحقیق، واشکافی و آفرینش و مهمتر از همه نقد نظری دارد...» از او خواستیم تا کمی پیرامون این تعابیر و ماهیت تجربهگرایانه شعر آوانگارد توضیح دهد که در ادامه میخوانید.
تجربه کردن یکی از خصایص شعر آوانگارد است. از این منظر، مختصری درباره تجربیات متفاوت خود در حوزه شعر هفتاد توضیح دهید.
از همان کودکیام نیاز داشتم که شور عاشقانهای که در وجود من بود به سرعت به کنش، مکالمه و دیالکتیک برسد. پس شروع کردم به خواندن و نوشتن، خواندن و نوشتن و خواندن و نوشتن... و سالهای ابتدایی این چنین بود و تا کنون نیز همچنین. پس «شعر همیشه روش زندگی من بوده و است.» اشعار کلاسیک، نئوکلاسیک، فضای ادبیات پس از مشروطه و نیمایی، سبک و سیاق بزرگان دهههای ۴۰ و ۵۰ بهرغم زیبایی ظاهری هیچ رضایت و حظی به من نمیداد؛ چرا که در بهترین و ایدهآلترین حالت، شاعری میشدم که پیشتر به جهت شرایط و توانایی برجسته شده بود؛ چرا که به نقل از جناب پاشا در گفتوگو با کامران محمدی درخصوص شعر حرکت، شعر امروز بر خلاف اشعار دورههای قبل شعری نیست که الگوی از پیش تعیینشدهای داشته باشد و به مولفههایی پرداخته که تا پیش از این نبوده و اگر هم بوده برجسته نشده. زندگی کردن در یک محیط پارادوکسیکال، پر از جریاناتی است که روزبهروز سرعت بخشیده میشود و ما رابه اسارت روزمرگی، قواعد و رفتارهای متغیر و سرعت در پدیدهها میکشاند؛ به نحوی که وقت برای هیچ کاری باقی نمیماند. ذهن ما که تا پیش از این درگیر قاعدهمندی و زمانبندیها و رفتارهای ازپیش تعیین شده بود، امروز به گونهای دیگر تغییر پیدا کرده است. سرعت سرسامآور تکنولوژی، تغییر پدیدهها، اقلیم و رشد بیرویه جمعیت، چیزی ورای واژهها و امکانات دیروزی برای این منش و تفکر میخواهد. اگرچه افلاطون به این اشاره دارد که تفکر چیزی جز گفتار بیان شده نیست، باز هم واژهها و وجود زبان در روند گفتارِ این تفکر ضروری هستند. اگر بخواهم اغراقآمیزتر سخن بگویم: کلونی امروز، کلونی غارنشینی نیست که تعداد واژههای مورد نیازش به تعداد انگشتان دست، آن هم برحسب نیاز کفایت کند؛ چراکه با گذشت زمان و خلق و کشفیات جدید بشر، نوعی علاقهمندی به تغییر و دگرگونی مدام در حال شکلگیری است و از گذشته استمرار داشته و بعد از این نیز ادامه خواهد داشت. ترس از شکار شدن به سردرگمی و ترس ازگرسنگی به آشفتگی تغییر کرده است و ادامه این تفکر تا نابودی و خاموشی پیش خواهد رفت. تا جایی که بسیاری از فلاسفه سخن از پایانهای زیادی به میان آوردهاند. مرگ منابع، مرگ انسانیت، مرگ گفتمان، مرگ مشارکت. المانهایی مثل گرایش به فردیت به جای منمحوری، جزئینگری در مقابل کلینگری، رفع آرمانگرایی و... که باعث شده اشعار شاعران آن دهه با یکدیگر تفاوت داشته باشند، چه برسد با اشعار شاعران ادوار پیشین. رفتن به ضرورتِ رفتن از شهری به شهری، ضرورت با آشنایی شاعرانی در نقاط مختلف کشور را فراهم کرد که در آن دوره روحیه رادیکالی داشتند و... بهتبع در نگاه اول، سالهای ۷۳و ۷۴ سعی کردم خودم و شعر خودم را در متفاوتنویسی با آنچه به صورت مستمر مینوشتم و میخواندم، ببینم. این از اولین تجربیات من به جهت دفرمه کردن شعر به نحوی که آسیبدیدگی نحوی و واژگانی گوش مخاطب را به سکوت، تعلیق و حتی لکنت وادار میکرد. با توجه به دور بودن از پایتخت و نداشتن منابع کافی، چه زمانهایی که صرف پیدا کردن مجله کارنامه، دنیای سخن، گیلهوا و... که محدود بود، نکردم. تک تک آثار شاعرانی مثل ابوالفضل پاشا، مهرداد فلاح، بهزاد خواجات، علی عبدالرضایی و... با شرایط سختی پیدا میکردم و شباهت زیادی بین کارهای دفرمه شده خودم و آنها میدیدم؛ اگرچه الگوهای بسیاری هم من راتحت تاثیر قرار میداد. خراسان شمالی با ارائه پیشنهاداتی از جانب من و تعدادی شاعر نواندیش که وامدار تجربه زیستی، ارتباط با شاعران رادیکال وپیگیری کتابهای جریان دهه هفتاد باعث شد تا در آن سالها بدعتی در ادبیات کلاسیک استان صورت پذیرد که با مقاومتها و تحریم واز طرفی طرفدارانی روبهرو شود.
شاعرانی که پس از این جریان به منصهظهور رسیدند، آرش قربانی، میثم مهرنیا، نسرین الهی، تارا مجاهد، عادل قزوینی، ابوطالب شیرین، رویا الفتی، کیا امید ، جواد سجادی، یلدا شعبانی، آنوتا صالحیان، محسن بیدوازی و... بود که تعدادی درجشنوارههای مستقل بالاخص دو جشنواره داروگ جز برگزیدههای نهایی بودند و بسیاری از اشعارشان در گستره هفتاد قرار میگیرد. آشنازدایی، هنجارشکنی، عدول از زبان رایج شاید جوهره اولیه تجربیات من است. از منظر هگل آگاهی انسان از حواس، دانش و بیشتر تجربه زیسته شکل میگیرد. گذشت زمان و خواندن مکرر اشعار بهصورت روزانه که تا کنون ادامه دارد به من همیشه کمک میکرد تا تفاوت به معنای واقعی را در شعرهای خودم کشف و خلق کنم.. بیشک مبنای شکلگیری این تفاوت آگاهی بود که تجربه، وجه غالب آن را داشت.
شما در مقاله ضرورت ظهور شعر دهه هفتاد به عدول از منطق دوآلیستی (دکارتی) پرداختهاید و اشارهای به تفکر دریدایی دارید. پیرامون این مهم شرح دهید.
به یکی از نظریات شالوده شکنی دریدایی در مواجهه با منطق دوآلیته دکارتی توسط براهنی در موخره کتاب خطاب به پروانهها اشاره شده بود. اگر چه شعرهای ابتدایی کتاب اجرای کاملی از نظریه موخره نبود ولی به لحاظ ارائه پیشنهاداتی که پیشتر از این وجود نداشت بر نگاه من بیتاثیر نبود. تفکر دریدایی برخلاف تفکردکارتی بیشتر وفادار به متن است. به این اعتقاد ندارد که چیزی خارج از متن هست. اساس متافیزیک به باور دریدا با این فرض بنیادین نشانه شناسی دانسته میشود که هر (دال)، (مدلول) خود را همراه دارد یا موجب پیدایش آن میشود. متافیزیک بر این فرض استوار است که معنا، به هر رو و همواره حاضر است و نشناخته ماندنش ناشی از ناتوانی ما در یافتن راه درست یا نادرستی ابزاری است که انتخاب کردهایم. دریدا ادعا میکند که خرد فلسفی «همواره به تقابلهای دوتایی رسیده است و در گونهای اعلام شده یا بیان ناشده این موارد متقابل را جای داده است: ایده / ماده، حس / اندیشه، زن / مرد، نوشتار / گفتار، نیستی / هستی، بد / خوب، نادرست / درست، دروغ / حقیقت، مرگ / زندگی، جسم / روح و... هر یک از موارد متقابل شکل منفی موارد دیگر دانسته شده است. این نکته گاه آشکار است همچون نادرست که عدم حضور درستی است و مرگ که عدم حضور زندگی است و بد که عدم حضور نیکی است؛ گاه بیان ناشده است، اما به گونهای نامستقیم مطرح میشود، همچون زن که همواره مردی ناکامل دانسته شده است.» دریدا با پروژه تخریب متافیزیک سر آن دارد که چنین تقابلهایی را برهم ریزد و نشان دهد که در دوگانگیهایی که اساس تفکر بشر قرار گرفتهاند به هیچ بنیاد و اساسی نمیتوان دست یافت. هیچ مرکز و اصلی در کار نیست. دریدا به ویژه تقابل نوشتار / گفتار را مورد توجه قرار داده است. به اعتقاد او زایش فلسفه حضور با غلبه کلام و گفتار و خرد همراه بوده است و از آن پس نوشتار همواره چون امری حاشیهای، دون و همچون پیوست گفتار محسوب شده است. دریدا سلطه کلام محوری را از افلاطون تا سوسور و هوسرل دنبال میکند. او توضیح میدهد که «رسم و سنت تفکر فلسفی این است که در آن حضور زنده سخن در لحظه حاضر و حضور صریح عین شیء چنانکه به شهود دریافت شده است و حضور موضوع که نسبت به خود آگاهی دارد و میداند که چه میخواهد بگوید، در مقابل نوشته قرار میگیرد که صفت آن فقدان شیء مطابق است و با همین صفت پس از مرگ نویسنده و بدون وجود مخاطبی که پیام او را بگیرد، باقی میماند.»
دریدا ریشه دوگانه گفتار / نوشتار را در «تفاوت» جست وجو میکند. فهم مقصود دریدا از «تفاوت» دشوار است. او آن را نه به عنوان یک مفهوم یا نوعی هستی بلکه بیشتر حرکت و عمل آغازین و بازی هستی میداند. پس تفاوت مقدم بر اختلاف دال و مدلول است. تفاوت شرط هر نظام زبانی و از آنجا شرط هر تفکری است. زبان به اعتبار تفاوت بیآنکه به صرف ارجاع به شیء ما را به عین آن میرساند. پس این کوشش بیهودهای است که کسانی میخواهند زبانی فراهم آورند که اشیا در آن پیدا باشد و کلمات عین اشیا و اشخاص را برساند و حاکی از حقیقت آنها باشد.» معنی همواره به بیواسطه گفتن به چیزی بدون در نظر گرفتن مفهوم ذهنی است. کتاب را از بیرون بهدست میآورد. این کتاب است. چون از جهان بیرونمیآید؛ درحالی که اگر از ذهن بیاید اوضاع در ذهن شکل میگیرد. خوانش متن برای دریدا مهم است و در بیرون از متن چیزی وجود ندارد. تجربهگراها بر خلاف تفکردریدایی بیشتر ذهنیتگرا هستند و تعاریف از بیرون متن وارد میشود. نگاه دکارتی و منشأ نشانه شناسی آن دربیرون ازمتن رخ میدهد و تفاوت دریدایی بر خلاف تفکر دکارتی فقدان مفهومی است که از قبل تعریف شده است و بیانگر روایتخرد نیست یا روایتی که صرفا تصویری باشد. شعر بیشتر نابیانگر است تا بیانگر و معناگریز است تا بیمعنا. شعر امروز جدالی است برای دیدن قسمت ناشناخته و خالی لیوان. و این امکانات جدیدی را به شعر معاصر اضافهکرده است. این امکان به گونههای دیگر در ادبیات سبک هندی و دوره بازگشت تعریفشده است ولی وزنه در آن مقطع زمانی به سمت مولفهها و صنایعی بود که ادبیات مرسوم کلاسیک را میشناساند. برخلاف تجربه گرایانی مثل جان لاک که اعتقاد به جهان بیرونی دارند و دوالیستهایی که ادعا دارند هر واقعیتی در ذهن است در حالیکه در ذهن دریدایی متن هست که ارزش دارد و چیزی در بیرون از متن وجود ندارد.
چقدر تکثر صداها و جریانهای شعری دهههای قبل روی شعر هفتاد تاثیر گذاشت؟
یکی از ویژگیها و مولفهها از مولفههای متکثر جریان شعر هفتاد که مرا در مسیر به ماندن ترغیب کرد، در ابتدا لفظ خارج شدن از فضای مونولوگ و رو آوردن به دیالوگ به لحاظ عام بود. مولفهای که اگر بخواهم ریزبینانه به آن نگاه کنم تغییر بیان شعر از تک آوا(مونوفون) به چند آوا(پلیفون) است که از کارناوال باختین وام گرفته شده است.
باید بپذیریم در آغاز ارائه هر پیشنهاد جدید که متاثر از نمونههای ارائه شده، مضامین و موضوعاتی جدیدی که متاثر از فضای باز مطبوعات آن زمان بود. حالا چه درقالب ترجمه، چه در قالب اشعار شاعران آن دوره و نیز تلنگری که تجربههایی را که باید زیست به این سمت کشید، مقاومتهایی از طرف شاعران و خوانندگانی که با الگوهای تکراری دهههای پیش از خود مواجه بودند وجود داشت. ضمن اینکه در ادامه پیگیری ناگزیر هستیم با منابع مرتبط که این مولفهها را پیشنهاد میدهند نیز کلنجار برویم.
باختین دیالوگ را جوهر رمان میدانست و حال آن از نظر او جوهر شعر، مونولوگ است و تفکر شاعرانه به رغم همه لطافت و حساسیتی که تبلیغ میکند، نمود گفتمانهای تمامیتگرا و به وحدت رسیده است. موضوع شعر هیچ وقت در زبان شعر نفوذ نمیکند، موضوع همواره در حکم دیگری زبان شاعرانه است.
زبان و زندگی روزمره در انتزاع و خوانش تک سخن مدام سرکوب میشود و رمان صدای مقاومتی است که هر چند ضعیف، اما لایه بندی درونی زبان را آشکار میکند. شعر روایت گر کلان امروز بیشباهت به داستان و رمان نیست. رمان نزدیکترین و شبیهترین چهره را به کارناوال دارد. اگر رمان دارای خصلت چندصدایی است و صدای شخصیتها در آن نیرویی یکسان و طنینی برابر دارد، به این دلیل است که در کارناوال ریشه دارد. مهمترین ویژگی کارناوال قرار گرفتن چیزها در کنار هم بهصورت وارونه، توام با تمسخر یا اغراق بود. مراسمی که نه شادی و طنز آن، بلکه در وهله نخست برابر شدن افراد در ضمن آن و فروپاشی نظام سلسله مراتبی آن روزگار، موردتوجه باختین است.
مهمترین ویژگی در کارناوال بیاهمیت بودن صدق و کذب است و خنده، تمسخر، شادی، که شکستن فضای تمامیت خواه به پلورالیست دانست که در شعر امروز نیز نمود دارد. میتواند هر کسی یا هر قطبی را شامل شود اگر چه میتواند یک فرم از کارناوال تعریف شود ولی مهمترین اثر کارناوال حضور افراد با شرایط یکسان و افکار متفاوت هست. چند صدا بودن یعنی ارائه دیدگاههای متفاوت در متن که به دلیل شخصیت پردازی میتواند در داستان نمود بهتری داشته باشد. نداشتن ایدئولوژی انسان از جزم گرایی و مجرد گرایی دور میکند و در بعضی جاها صراحتا بدون هیچگونه نماد و استعاره و بدون نقاب ارائه میشود. مهمترین ویژگی همسان بودن انکار و تایید در ابژه است. این بدان معناست که من اگر رفتاری ارائه میدهم نشانگر این است که هر واژه میتواند چند رویکرد در متن داشته باشد. معنای شخصی معنای عمومی و معنای دیگر (شخصی دیگر)
در شعر امروز پرشی داریم به فردایی که نیامده؛ چرا که عدم درک از چیزی که بودیم قطعاً ما را به چیزی که خواهیم شد راهنمایی نمیکند
شما از جمله افرادی هستید که صداهای تازهای در ساحت شعر هفتاد معرفی کردهاید آیا دیالوگی بین شاعران نسل جدید و شاعران نسلهای پیش از آن برقرار است؟
در جایی خواندم شاعر امروز با قالب پیش ساخته و از پیش تنیده گذشته که به کرات تکرار شده مواجه نیست تا محتوایی را داخل آن قرار دهد. ولی شاعر امروز ارائه دهنده چیزیست که تا پیش از این نبوده. پس به نوعی شعر امروز نیازی به معرفی دارد. مخاطبی که امروزه کمتر با کتاب و کتابخوانی تعامل دارد و رو به سمت ساده خوانیهای مجازی رو آورده نمیتواند این تعاملی که خود شاعران در حال آزمون و خطا با مولفههای بیشمار این جریان دارد هیچ تعاملی را امکان پذیر نمیکند. بالاخص آموزش و پرورش، گذر از سنت به مدرنیته و اقبال عمومی و شرایط محیطی مزید بر علت در این شناخت. شاعر امروز به سختی با مخاطب ارتباط برقرار میکند و این شاید آسیب شناسی جریان شعر امروز(هفتاد) است.
شق دیگر موضوع به ظن من بیتردید ارتباط شاعر امروز با شاعران پیش از خود چه در عرصه جریان معاصر و چه کلاسیک است. با توجه به دگرگونی مفاهیم زیبایی شناسی در شعر امروز، هنوز بسیاری از امکانات در شعرهای پیش از ما وجود دارد که میتواند پیشنهادهای خوبی به ما ارائهشده.
بعضی از تغییرات را بدون اینکه حس کنیم میپذیریم. تکنولوژی، ارتباطات، فضای مجازی بنا به ضرورت و نیاز تنها به جهت تکراردر ما نهادینه شده است چرا که ضرورت حضور آن به لحاظ سهولت و تسریع در انجام امور ما را ناخواسته به سمت آن سوق داده است. مدتهای زیادی ست بدون اینکه حس کنیم تغییر میکنیم و چون در گذر این تغییرات ارزشهای ماهوی تغییر میکند.
همه ما قبول داریم که دهه هفتاد به لحاظ تقویمی سپری شده است اما پیشنهادهای مترقی شعر هفتاد همچنان وجود دارد آیا شعر هفتاد از مرزهای تقویمی فراتر میرود و به استعارهای برای شعر پیشرو بدل میشود؟
درست است که متاثر از شرایط اجتماعی و سیاسی و همچنین نشستهای مترقی که شعر را به سمت و سوی استعلا میکشاند، پیشنهادات اشعار در این دهه به منصه ظهور رسید. در نگاه متقدم بزرگانی چون ابوالفضل پاشا، بهزادخواجات، رضا چایچی، مهرنوش قربانعلی، آفاق شوهانی، علی ضا بهنام و... از یک سو و از سوی دیگربسیاری از شاعرانیکه حذف شدهاند و یا مسیر را به بیراه رفتهاند که از ذکر نام آنها خودداری مینمایم. و در نگاه متاخر شاعرانی چون، محمد آشور، افسانه نجومی، پژمان قانون، قطعا پیشنهادات و به امکان رساندن پیشنهاد در دهه هفتاد بود. ولی به جهت متکثر بودن از یک سو و دینامیک بودن مولفهها از سوی دیگر، این جریان کماکان ادامه دارد و در حال به هم ریختن و بازتولید زیبایی شناسیهای متعارف شده و بدیهی پیش از خود است و همچنان به این حرکت ادامه میدهد.
چه بسا شکستن لفظ (زیبایی شناسی)های از پیش تعیین نشده، خود به تنهایی ممکن است تعریف مناسبی نباشد. زیبایی شناسی چیست و زیبا چه میتواند باشد ؟
به عنوان یک شاعر و از سوی خودم میتوانم به ضرس قاطع جریان آوانگارد و پیشرو و آنچه ما به عنوان (شعر امروز) مینامیم ادامه همان راهی است که بنیانها و خشتهای چیده شده را اقتدار میبخشد و هر آن پیشنهادات و امکانات جدیدی را به شاعران این دوره وام میدهد. پس نمیتوان گفت شعر دهه هفتاد مثل شاعران دهههای پیشین چهل و پنجاه و شصت مختص به همان دوره بوده؛ بلکه ساحتی ست که هنوز امکانهای زیادی را برای مطالعه، تحقیق، واشکافی و آفرینش و مهمتر از همه نقد نظری دارد
چه بسا شکستن لفظ (زیبایی شناسی)های از پیش تعیین نشده، خود به تنهایی ممکن است تعریف مناسبی نباشد. زیبایی شناسی نابدیهی که به جهت عدم تکرار، هنجار و درونی شدن زیباییهای تعریف شده پیش از خود را ندارد چگونه ممکن است برای خواننده نمادی از امر زیبا باشد و کلا زیبایی چیست؟ واژه زیبا چه معنایی میدهد؟
دو پیشنهاد برای شاعر هفتاد (شاعر امروز) به عنوان شرط لازم مطرح میشود: اولا شاعر امروز باید به صورت مکرر و پیوسته و روزانه با اشعار شاعران معاصر و نیز کلاسیک آشنا باشد. این امر باعث شناخت سبک، فرم، ساختار و مولفهها و امکاناتی ست که این فرصت را به شاعر میدهد تا بیرون از آن در پی کشف و شهود و خلق زیبایی شناسی باشد. دوم استفاده از امکاناتی که ممکن است پیش از این نبوده یا شرایطی پیش بیاید که قابلیت تلفیق داشته باشد. ذهن کمالگرای شاعر همواره درصدد است تا ارتباط و پلی میان فلسفه روانشناسی و سایر علوم برقرار کند به نحویکه کشف موضوعات علمی خود کمک میکند تا قواعد علمی که تا پیش از در مقوله ابطالپذیری قرار میگرفت، به جهت عدم قطعیت در جایگاه ابطال ناپذیر قرار بدهد. ما در شعر امروز پرشی داریم به فردایی که نیامده؛ چرا که عدم درک از چیزی که بودیم قطعاً ما را به چیزی که خواهیم شد راهنمایی نمیکند... اگر سخن از شعر هفتاد است عدم درک شاعر هفتاد به معنای نفی شعر هفتاد نیست؛ بلکه گذر از نحلههای پیش ازآن است.
ارسال نظر