قبل از شیوع کرونا در ایران، کارشناسان از سونامی آسیبهای روحی و روانی ابراز نگرانی میکردند؛ اما کرونا که شیوع پیدا کرد، زشتیهای جامعه نیز بیشتر خود را نمایان ساخت و آسیبهای اجتماعی به اوج خود رسید، دیدگاه جامعه شناختی شما نسبت به دلایل بروز این موضوعات چیست؟
کرونا از اواخر سال 98 شیوع پیدا کرد و در همان زمان، در گفتوگویی با رسانهها به این موضوع اشاره کردم که این بوته آزمایشی برای دولتها محسوب میشود که چقدر در مواجهه با برخی از وقایع و حوادث که قابل پیشبینی نیست، میتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند. همچنین کرونا میزان رضایت جامعه و شهروندان نسبت به دولتها را نشان خواهد داد. در ایام نوروز 99، وقتی جامعه با ویروس کرونا زمینگیر و تصمیمگیریهایی در مورد سفرها اتخاذ میشد، مسئولان به شدت به مردم دستور میدادند که به قرنطینه بروند، متعاقبا مطرح میشد که وقتی اینچنین برخوردی صورت میگیرد، افراد باید از امنیت نسبی برخوردار باشند تا در خانه خود بنشینند. اگر افراد نیازمند، مایحتاج روزانه نداشته باشند و هیچ نهاد دولتی و غیر دولتی آنها را حمایت و به آنها مبالغی را پرداخت نکند، مردم مجبور میشوند از خانه بیرون بیایند، هرچند که آلودگی در سطح وسیعی وجود داشته باشد. اینکه کرونا چیست و به تبع آن در آینده همچنین مواردی در جامعه ما وجود خواهد داشت، شکی وجود ندارد. محیط و نوع زیست انسان دستکاری شده و این عواقب قابل پیش بینی است و مستقیم به خود ما بازمیگردد.
افزایش روزافزون جمعیت و محدود بودن منابع و نظام بیرحم سرمایهداری، کره زمین را به سمت بحران سوق میدهد. آلودگیها و شیوع سریع و اپیدمیهای ناشناخته میتواند باز هم تکرار شود. اما مساله کرونا و شیوع طولانی مدت آن به آستانه تحمل جامعه بر میگردد و از زاویهای دیگر میتوان به جرات گفت بیش از پنجاه درصد از ایرانیها گرفتار مشکلات روحی و روانی هستند، یعنی از هر چهار نفر دونفر مشکلات روحی و روانی دارند. در این بین شاهد این موضوع بودیم که رسانهها عمدتا به این مساله میپرداختند که خانوادهها، در درون منازل چطور آتش خشونت خانگی را بهدلیل کرونا و قرنطینه روشن کردهاند، اما متاسفانه مساله محدود به خانوادهها نمیشود و خانواده بخشی از این مساله است. در سطوح میانی باید به نوع مواجهه وزارت بهداشت با این مساله از ابتدا تا انتهای ماجرا دقت کرد و هر سازمانی که با این قرنطینه مرتبط بود چه نوع برخورد یا واکنشی نشان داد؟ بهطور مثال شهرداریها، فرمانداریها و پلیس راه و... چگونه برخوردهایی داشتند؟! اخیرا قوانینی وضع شده که ما شاهد سفر آسان مردم با اتوبوس و دیگر وسایل حمل و نقل عمومی بودیم و تقریبا مساله کرونا به حال خود
رها شد. در سطح کلان نیز کسانی که در جامعه دارای مسئولیت هستند، انتظار دارند مردم عقلانی برخورد کنند. برای برخورد عقلانی ابتدا باید زمینهای برای مواجهه عقلانی فراهم شود؛ یک بحث برخورد عقلانی و دیگر تامین معیشت است. انگلستان، آلمان و بسیاری از کشورها درگیر کرونا بودند و 80 درصد درآمد ماهانه افراد بهطور بلاعوض به آنها پرداخته میشد و 20 درصد باقی مانده هزینههای رفت و آمدی بود که در دوران کرونا وجود نداشت. بهاعتباری تمام هزینههای جاری بهصورت بلاعوض پرداخته میشود و اینگونه است که مردم در خانه مینشینند و آمار کرونا کاهش پیدا میکند. اما ما در ایران از طرفی فرهنگ بریزوبپاش، فرهنگ چشم وهمچشمی و فرهنگ مسافرت داریم و بُعد فرهنگی ماجرا، همچنان ما را هیجانی میکند و باعث میشود که کمتر عقلانی رفتار کنیم. در طرف مقابل دولت با حمایتهایی که باید انجام میداد و نداد، به این وضعیت دامن زده و شاهد هستیم که کرونا در سطح کلان اثر خود را میگذارد و افسردگیها، نگرانیها، ناراحتیها، مرگومیر و... وجود دارد و آسیبهای روانی که از قبل قابل پیش بینی بود نیز به این وضعیت اضافه میشود.
آنچه که امروز در جامعه میبینیم، کرونا آستانه تحمل افراد را پایین آورده. پدری در تالش سر دخترش را میبُرد، مدتی بعد در بوشهر و کرمان اتـفاقی مشابه رخ میدهد، یا فرزندی توسط پدر و مادرش مثله میشود. به نظر میرسد که به نوعی قبح اینگونه خشونتها در حال شکسته شدن است، شما نیز این موضوع را تایید میکنید؟
من نمیخواهم مقایسهای میان ایران با کشورهای دیگر داشته باشم، ولی شاید در آمریکای لاتین برخی مسائل اینچنینی عادی باشد و قبح و میزان جرم و جنایت در برخی شاخهها بالا و بالاتر رفته باشد، ما مجاز نیستیم آنچه در ایران رخ میدهد را با آنچه در سایر کشورهای دنیا اتفاق میافتد را مقایسه کنیم. این مقایسهها از پایه غلط است چون هر جامعهای به نسبت خود و گذشتهاش مقایسه میشود. برخی رسانهها میزان قتل و خشونت در ایران را با آمریکا و کلمبیا مقایسه میکنند و قطعا این مقایسه خطاست. ما در مورد جامعهای حرف میزنیم که مسائل انسانی در آن از عزت والایی برخوردار بوده و هست و در گذشتهای نه چند دور آمار خشونتها اصل اینگونه نبود. وقتی میگوییم خودکشی در ایران بالاتر از آمار جهانی است، به این معنی نیست که چون میزان دو برابر است، پس زیاد و روند افزایشی شدید داشته است. اگر مطابق با آمارهای جهانی باشد، پس خوب است! اصلا اینگونه نیست چون ما باید از این جهت به مساله نگاه کنیم که این آمار در طی و بستر چند دهه، سیر صعودی پیدا کرده و این پروسه بیش از زمان حال، در آینده نگران کننده خواهد بود. بحث اعتیاد، بیکاری، خشونت و... هم
اینگونه باید مورد بررسی قرار گیرد. خشونت ورزی، خمیرمایه مشترک خشونت بر علیه خود فرد (خودکشی) است که فرد نتوانسته با خود به صلح برسد یا خشونت پنهان که اعتیاد است و فرد با مواد مخدر دست به حذف خود میزند، یا خشونت برعلیه دیگری که میتواند رانندهای بر علیه رانندهای دیگر یا پدری بر علیه فرزند یا همسرش قرار دهد. حتی خشونت دولتمردی بر علیه دولتمرد دیگری یا این مسئول بر علیه آن مسئول باشد. ساختارهای فرهنگی از کلان تا خرد خشونت ورزی را نشان میدهد و وقتی نمونههای متفاوت خشونت را با حالتهای مختلفی به صورت عریان در جامعه میبینیم، دقیقا متوجه میشویم که اینها ارتباط اجتماعی معناداری با هم دارند. همیشه باید مجموعه علتها را در کنار هم دید، ولی این بحث وجود دارد که ما چه نوع جامعهای داریم که مجموعهای از علتها همیشه در صحنه حاضرند و کنار هم جمع میشوند و بروندادی دارند که یک روز منجر به قتل دردناک رومینا میشود و یک روز با قتل فجیع بابک خرمدین روند تکاملی خشونت ورزی ادامه پیدا میکند. این موارد بیارتباط با خشونتی که توسط صاحبان امنیت به کولبر یا سوختبر تحمیل میشود، نیست. اینها بیربط نیستند و همه از
لحاظ جامعه شناختی ارتباطی معنادار دارند. حالا برخی کرونا را دلیل بروز این خشونتها و افزایش خشونت ورزی میدانند، درحالیکه کرونا علت نیست، بلکه یکی از عوامل بسترساز به حساب میآید. کرونا هم نبود این خشم از قبل در جامعه ما وجود داشت. این مساله ساختاری است و اگر پاندومی کرونا بروز نمیکرد نیز کم و بیش شاهد این موارد میبودیم. مگر طلاق نوعی خشونت ورزی نیست که با عدم تفاهم، عدم تحمل، عدم برقراری دیالوگ میان زن و مرد بروز میکند؟ مگر آمار طلاق در چند دهه گذشته افزایشی نبود؟ این عوامل همه خمیر مایهها و عناصر وجودی خشونت هستند. طلاق عاطفی نیز به شکل گستردهتری از طلاق رسمی در جامعه دیده میشود. همه این موارد از قبل وجود داشته و کرونا نیز به این آتش، باد زده. پس کرونا علت نیست و اگر هر پدیدهای را در جایگاه درست خودش بنشانیم آن زمان تشخیص میدهیم که علت و معلول بعدی چیست.
در فــرهنگ ما احترام به سالمندان و در مقابل صبر و بردباری آنها در مواجهه با اتفاقات همیشه الگوی ایرانیان بوده و آنها نقش مهمی در آرامش خانوادهها همواره ایفا میکردند، اما امروزه شاهد هستیم که این افراد در مترو و اتوبوس با کمترین برخوردی از کوره در میروند ؛ انگار عنصر صبر در میان آنها کاهش یافته ؛ این کاهش آستان تحمل افراد سالمند تا چه اندازه از وخامت شرایط روحی و روانی جامعه حکایت دارد؟
من باید با استفاده از هرم سلسله مراتب نیازهای مازلو به این سوال پاسخ دهم. مساله سن افراد در تمام دنیا مورد توجه است و حتی در جوامعی که دین ندارند، به سالمندان احترام میگذارند. این مساله فطرت بشر و حداقل شرط انسان بودن است. پس چطور میشود که حداقل شرط انسان بودن هم با عنصر خشونتورزی زیر پا گذاشته میشود؟! وقتی «احترام متقابل» وجود ندارد، مازلو این مساله را در ردیف چهارم سلسله نیازهایش قلمداد میکند و میگوید: «اگر ردیفهای قبلی تامین شوند، افراد به ردیفهای بعدی می روند.» آیا ردیف سوم نیازهای این افراد در جامعه پاسخ داده شده که ردیف چهارم که احترام متقابل باشد، بهعنوان یک امر واجب به آن نگاه شود؟ ما نیاز داریم که افراد باید احساس کنند که توسط جامعه پذیرفته شدهاند، اگر آنها این حس را نداشته باشند، نباید انتظار داشت که احترامی نسبت به شما قائل باشند. صیانت نفس بر صیانت ذات مقدم است و نمیتوانید به آدمی هیچ چیز ندهید و بعد بگویید حالا «مودب باش»! قسمت سوم هرم سلسله نیازهای مازلو «پذیرش توسط جامعه» است و منوط و مشروط به رعایت ردیف دوم نیازهاست و نیاز ردیف دوم، «امنیت» است یعنی امنیت بدنی، امنیت سلامت،
امنیت اخلاقی و امنیت شغلی است. در جامعهای که میشنوید از هر دو فارغ التحصیل مقطع ارشد و دکتری یک نفر بیکار است، آن فرد امنیت شغلی خواهد داشت؟ 80 درصد از کسانی که در دهکهای اول تا سوم جامعه هستند، یعنی فقرا و از این میزان 70 درصد یعنی 56 درصد کل اعضای جامعه کسانی هستند که از هیچ نهاد دولتی و غیر دولتی هیچ مستمری دریافت نمیکنند و رها شدگان جامعه هستند. این مساله کوچکی نیست و این انسانها در تعریف مازلو، اول نیازهای فیزیولوژیک دارند و باید غذا بخورند که زنده بمانند و اینها در همین مرحله درجا میزنند. اگر ردیف اول پاسخ داده نشود ردیف دوم هم به خوبی پاسخ داده نخواهد شد. اگر امنیت شغلی وجود نداشته باشد قطعا امنیت اخلاقی هم نخواهد بود. حال آیا اگر این موارد نباشد در ردیف سوم پذیرش توسط جامعه اتفاق میافتد؟! مشخصا اتفاق نخواهد افتاد و بدون آن ردیف چهارم که احترام متقابل است، امری غیر ممکن خواهد بود. آیا برای شما سوال نیست که که چرا یک فرد سالمند در مترو و اتوبوس با خشونت مواجه است؟! چون احترام متقابلی وجود ندارد و همه در لاک فردگرایی خود فرو رفتهاند و میخواهند در این شرایط سخت گلیم خود را از آب بیرون بکشند
و این مساله در خانواده و بین بچهها هم نفوذ میکند. مگر میشود یک پدر نسبت به فرزند خود این همه خشم بورزد؟! آنها میتوانند مخالف باشند و جدا زندگی کنند، ولی خشم ورزیدن و کینه جویی همه اصولی غیراخلاقی است. من اخیرا در کلاپ هاوس بحثی داشتم و اشاره کردم که میتوان خشونت را از حوزههای مختلفی دید، یکی «کارکرد گرایی» است، مثلا در جایی کسانی که سن بالاتری و در فرهنگ خود نظمی داشتند، والدین میگفتند فرزندان به حرف آنها گوش میکردند، پس سن والدین پارامتری بود که خشونت را توجیه میکرد یا جنس والدین و بحث پدرسالاری توجیه کننده خشونت بود و کارکرد خود را داشت، ولی در بحث بابک خرمدین مساله حمایت ایدئولوژی را برجسته میکند. پدر میگفت بچه کار غیر اخلاقی میکند! باید دید اخلاق چگونه در ذهن این پدر تعریف میشود؟! او ایدئولوژی، اعتقادات، تعصب و قوم و... موضوعات را چگونه تعریف میکند که مجازات کار غیراخلاقی فرزندش، قتل و مثله کردن است. طبق قوانین ما، پدری که فرزندش را میکشد قصاص نمیشود و چند سالی به زندان میرود و سپس آزاد خواهد شد. البته ما نمیگوییم قصاص خوب است، اما نگاه ایدئولوژی چگونه حمایت میکند، گویی پدر مالک
فرزند خود است این نگاه، ذهن آن پدر را بسته و مسدود کرده است. این ذهن رشد نکرده و متاسفانه حمایت ساختارهای حقوقی نیز به این موضوع دامن میزند. طبیعی است در این شرایط پدر اَعمال شنیع خود را توجیه کند و دست خود را به علامت پیروزی بالا میبرد و وجدان درد ندارد. پس عناصر سنتی و ناکارآمد همچنان در فرهنگ ما درجا میزنند.
رسانهها و نهادهای دولتی و حکومتی در این میان چه نقشی دارند؟
قطعا نظام سیاسی که رسانه و بودجه دارد و مدیر تعیین میکند و آموزش و پرورش و دانشگاه دارد، مسئول این حوزه است. از سوی دیگر اختلاف طبقاتی شوخی نیست، حتی پیامبر اسلام میگوید: «فقر به کفر می انجامد» این مساله شوخی بردار نیست و شکم گرسنه دین و ایمان ندارد. ایدئولوژی، ارزشی است که در پوست، گوشت و خون آدمها نفوذ کرده است. وقتی من به ساختارها اشاره میکنم همین است که چرا ما نباید در چهار دهه تکامل فرهنگی پیدا کردهباشیم؟ چرا عناصر سنتی و ناکارآمد همچنان در فرهنگ ما درجا میزنند؟ مجموعه حاکمیت که رسانه و بودجه دارد و مدیر تعیین میکند و آموزش و پرورش و دانشگاه دارد مسئول این حوزه است. ولی نظام سیاسی نه تنها نمیخواهد تکامل فرهنگی رخ بدهد، بلکه برعکس حتی مانع میشود. آنها اصرار دارند که شایستهها را دفع کنند و کسانی را بر سر کار بیاورند که باعث توزیع نابرابر قدرت و ثروت و اختلافات طبقاتی میشوند. اختلاف طبقاتی شوخی نیست، اگر با تئوریسینهای علمی آشنا نیستیم و به علم پشت میکنیم، حدیث پیغمبر اسلام که سند است و میگوید: فقر به کفر می انجامد را مد نظر قرار دهیم.
بحث انتخاباتی که امروز در جامعه وجود دارد و حس ناامیدی که مردم نسبت به سال آینده خود دارند، می تواند تداوم دهنده این راه باشد؟
این مساله را هم میتوان در هرم سلسله نیازهای مازلو و در مبحث خشونت دنبال کرد. رتبه سوم نیازها، پذیرش توسط جامعه بود، پذیرش یعنی چه؟ جامعه یعنی صاحبان قدرت که توزیع ثروت و قدرت و موقعیت دارند و ما کارهای نیستیم! برخی از مسئولان میگویند تعداد شرکت کننده در انتخابات 1400 مهم نیست، حالا آیا مردم بهحساب میآیند؟! وقتی لایه سوم نیازهای مازلو در اینجا پاسخ داده نمیشود و من و شما احساس میکنیم توسط جامعه پذیرش نمیشویم و بود و نبودمان برای برخی تفاوتی ندارد، چطور من از شما و دیگران از من انتظار دارند خشونت ورزی کاهش پیدا کند، اگر ما را به حساب بیاورند، ما نیز دیگری را به حساب میآوریم. پس در این مرحله یک ضربدر بزرگ روی مشارکت مردمی میخورد و تردیدی نیست که موقعیتها بین عدهای تقسیم میشود. متاسفانه درک علمی وجود ندارد و اگر از این کاندیداها بپرسید: «این موضوع که ۷۰ درصد کسانی که در دهکهای اول تا سوم قرار دارند و از هیچ نهاد دولتی و غیردولتی مستمری و حقوقی دریافت نمیکنند، برای یک جامعه چه عواقب اجتماعی دارد و چه انحرافات، چه جرایم و چه نابهنجاریهایی بهوجود میآورد؟» آیا میتوانند همین مساله را به
شکل علمی توضیح بدهند و نمره قبولی 10 بگیرند؟ به عقیده من ما با «فروپاشی اجتماعی» روبهرو هستیم. فروپاشی اجتماعی میتواند به شکل کم، متوسط یا زیاد در هر جامعهای باشد و ما متوسط را رد کردهایم و وارد بخش بحرانی شدهایم و به سمت زیاد می رویم. متاسفانه هیچ ترمزی نتوانستهاست این امر را کنترل کند.
ارسال نظر