ویژگیهای شعر خوب از نگاه «علیرضا طبایی»
پیش از سخن گفتن در مورد ویژگیهای یک شعر خوب یا به سخن دیگر یک شعر ناب، باید به گونهای موجز و مفید به مقولهای دیگر پرداخت تا مفهوم شعر، بهتر و شایستهتر درک شود. من عقیده دارم شعر در این سرزمین، در کنار یا حاشیهی زندگی راه نمیپوید، بل، با زندگی آمیخته و با آن یگانه شده است.

من شعر را «تفنّن» و «بازی با واژهها» نمیدانم. به باور من شعر، پارهای از هستی و زندگی قوم و قبیلهای است که در این سرزمین، از گذشتههای دور تا امروز، زندگی کرده و به شکلی با حیات آنان آمیخته، با زبان و فرهنگ آنان عجین شده، و بدل به شناسنامهی فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی آنان شده است. این شعر، ریشه در همین زمین، در همین آب و خاک دارد و عصارهی وجودی خود را از دل همین مرز و بوم و از آمال مردم این پارهی جغرافیایی گرفته و میگیرد. اگرچه همواره گوشهی چشمی به فرهنگ، مردم و هستی اقوام دیگر به صورت تهاتر و داد و ستد فرهنگی داشته و دارد و از آبشخور ادب و هنر سرزمینهای دیگر و اقوام دیگر بهره گرفته و متقابلا تاثیر گذاشته اما در طول تاریخ، هرگز نگاه هستیشناسانه و زندگیمحور و اساس وجودی خود را بر پایه «تئوریهای وارداتی» بنا نکرده و بر محور سنتهای پویا و عناصر مستقل هستی خود، پای فشرده است.
بدیهی است که در میان هنرها، هنر شعر تعریفناپذیرترین بوده و هست. شعر به همان پری افسانهای بینشان میماند که تا امروز نه چهره خود را به تمامی بر کسی گشوده و نه نشانی کامل خود را برای کسی فاش ساخته است. تنها، گاه گاه، در خلوت چند تن انگشتشمار از شاعران حضور یافته و جلوهای از زیبایی و افسون خود را بر آنان باز نموده است. اما به هر صورت حاصل ما از این شناخت، به قول حافظ جاودانی همان است که گفت: «با هیچکس نشانی زان دلستان ندیدم / یا من خبر ندارم، یا او نشان ندارد» و ناگزیر باید قول مولوی بزرگ را آویزه گوش کرد که: «آب دریا را اگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید.» با این مقدمه میشاید گفت، از دیدگاه من شعر خوب یا شعر ناب، برآیند و حاصل آمیختگی هنرمندانه و شاعرانه اندیشه و شعور، و حس و عاطفه با عنصر خیال در زبانی کمالیافته، موزون و یا آهنگین است که از زلالی افسون «شعریت» و جادو شوریدگی و شاعرانگی سیراب شده و تصویرگر متعهدانه روح زمان و آینهی نیازها و دردهای مشترک مردم عصر خود باشد.
نکتهی دیگری را هم باید به دنبال این تعریف یادآور شد و آن اینکه برای ترسیم هویت شعر، باید آن را از دو جنبه واکاوی کرد. نخست از منظر ساختار محتوایی، یعنی بیان و بازگویی ضرورت وجود عناصری که کلیت یک شعر را شکل میدهد، عناصری چون اندیشه، عاطفه، احساس، تخیل و... و بعد از آن پرداختن به تلفیق هنرمندانه و استادانه محتوا با فرم، با وزن یا آهنگ و بهرهگیری شاعرانه از صورتهای خیال مانند استعاره، تشبیه، نماد، ایهام و سود جستن از اسطورهها یا اسطورهسازی و... و سرانجام درک کیفیت درهم تنیدگی کلام و محتوا با فرم.
جنبه دوم که به باور من تاثیر نهایی در توفیق و کمال شعر دارد دریافت میزان سهمی است که آن شعر از شکوه و گیرایی و جمال آن افسون پنهان ناشناخته، و آن جادوی بینشانی دارد که کلام را از شوریدگی شاعرانه سرشار میسازد. آن روح بیکرانگی اثیری که با قامت کلام میآمیزد و از تجسّد پیکرهی مجموعهای از واژهها، موجودی زنده و جاودانه، افسونگری زندگیبخش و زندهای نامیرا خلق میکند که نه در محدودهای جغرافیایی از زمان، بلکه بر فراز مسیر زمانها ایستاده است و حیاتی به درازای حیات انسان بر این کره خاکی دارد. بزرگان ما از این ویژگی با عنوان «آن» یاد کردهاند یعنی همان جادو و افسون ناشناختهی هنر.
دیدهاند و دیدهام که کلامی فاخر و منظوم و موزون، کمالیافته، سرشار از صور خیال با تلفیقی استادانه سروده شده که در آن هم اندیشه با عاطفه آمیخته و هم سهمی از حس و شعور دارد اما حاصل کار بدون آمیزش با آن جاذبهی ناگفتنی جادویی، به مجسمهای از مرمر میماند که در نهایت و اوج استادی تراش خورده و پرداخت شده و بر سکویی ایستاده است، ولی فاقد تپش زندگی و عصب و خون و گرمی و شور حیات است. نمیتوان از روی غریزه آن را لمس و نوازش کرد و با آن آمیخت. نمونه این نوع را میتوان به فراوانی در حدود نود درصد ادبیات سرزمین کهن خود دید. آثار و ابیاتی در نهایت استادی و شیوایی، فخامت و والایی اما فاقد کشش و شور و تپش حیات شعری. آثاری که ادبیات تعلیمی، ادبیات اخلاقی و حکمی ما را شکل میدهد مانند «توانا بود هرکه دانا بود...» و «اظهار عجز پیش ستمپیشگان خطاست...» و هزاران نمونه دیگر که هرکدام نظمی است استوار و فاخر، در هالهای از شکوه استادانه اما بیبهره از جادوی شعریت.
شعر به باور من، باید هم از منظر ویژگی ساختار درونی به حد کمال رسیده و هم از آن جاذبهی گرمیبخش و افسون جاودانه هنر بهره گرفته باشد. اگر کلام فاخر و شیوا، با روح هنر و «آن» شعر بیامیزد، حاصل کار میشود بیشتر غزلیات خواجهی جاودانهی شیراز و درصدی بالا از غزلیات شیخ بزرگ غزل، سعدی آتشزبان و پارهای از غزلیات و حتی مثنویهای مولوی بزرگ و نظامی ارجمند و در روزگار ما پارهای از آثار فروغ فرخزاد، احمد شاملو، نادر نادرپور، مهدی اخوان و سهراب سپهری و...
ارسال نظر