| کد مطلب: ۱۱۶۱۹۴۱
لینک کوتاه کپی شد

ویژگی‌های شعر خوب از نگاه «علیرضا طبایی»

پیش از سخن گفتن در مورد ویژگی‌های یک شعر خوب یا به سخن دیگر یک شعر ناب، باید به گونه‌ای موجز و مفید به مقوله‌ای دیگر پرداخت تا مفهوم شعر، بهتر و شایسته‌تر درک شود. من عقیده دارم شعر در این سرزمین، در کنار یا حاشیه‌ی زندگی راه نمی‌پوید، بل، با زندگی آمیخته و با آن یگانه شده است.

ویژگی‌های شعر خوب از نگاه «علیرضا طبایی»

من شعر را «تفنّن» و «بازی با واژه‌ها» نمی‌دانم. به باور من شعر، پاره‌‌ای از هستی و زندگی قوم و قبیله‌ای است که در این سرزمین، از گذشته‌های دور تا امروز، زندگی کرده و به شکلی با حیات آنان آمیخته، با زبان و فرهنگ آنان عجین شده، و بدل به شناسنامه‌ی فرهنگی، تاریخی، اجتماعی و سیاسی آنان شده است. این شعر، ریشه در همین زمین، در همین آب و خاک دارد و عصاره‌ی وجودی خود را از دل همین مرز و بوم و از آمال مردم این پاره‌ی جغرافیایی گرفته و می‌گیرد. اگرچه همواره گوشه‌ی چشمی به فرهنگ، مردم و هستی اقوام دیگر به صورت تهاتر و داد و ستد فرهنگی داشته و دارد و از آبشخور ادب و هنر سرزمین‌های دیگر و اقوام دیگر بهره گرفته و متقابلا تاثیر گذاشته اما در طول تاریخ، هرگز نگاه هستی‌شناسانه و زندگی‌محور و اساس وجودی خود را بر پایه «تئوری‌های وارداتی» بنا نکرده و بر محور سنت‌های پویا و عناصر مستقل هستی خود، پای فشرده است.

بدیهی است که در میان هنرها، هنر شعر تعریف‌ناپذیرترین بوده و هست. شعر به همان پری افسانه‌ای بی‌نشان می‌ماند که تا امروز نه چهره خود را به تمامی بر کسی گشوده و نه نشانی کامل خود را برای کسی فاش ساخته است. تنها، گاه گاه، در خلوت چند تن انگشت‌شمار از شاعران حضور یافته و جلوه‌ای از زیبایی و افسون خود را بر آنان باز نموده است. اما به هر صورت حاصل ما از این شناخت، به قول حافظ جاودانی همان است که گفت: «با هیچ‌کس نشانی زان دل‌ستان ندیدم / یا من خبر ندارم، یا او نشان ندارد» و ناگزیر باید قول مولوی بزرگ را آویزه گوش کرد که: «آب دریا را اگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید.» با این مقدمه می‌شاید گفت، از دیدگاه من شعر خوب یا شعر ناب، برآیند و حاصل آمیختگی هنرمندانه و شاعرانه‌ اندیشه و شعور، و حس و عاطفه با عنصر خیال در زبانی کمال‌یافته، موزون و یا آهنگین است که از زلالی افسون «شعریت» و جادو شوریدگی و شاعرانگی سیراب شده و تصویرگر متعهدانه روح زمان و آینه‌ی نیازها و دردهای مشترک مردم عصر خود باشد.

نکته‌ی دیگری را هم باید به دنبال این تعریف یادآور شد و آن اینکه برای ترسیم هویت شعر، باید آن را از دو جنبه واکاوی کرد. نخست از منظر ساختار محتوایی، یعنی بیان و بازگویی ضرورت وجود عناصری که کلیت یک شعر را شکل می‌دهد، عناصری چون اندیشه، عاطفه، احساس، تخیل و... و بعد از آن پرداختن به تلفیق هنرمندانه و استادانه‌ محتوا با فرم، با وزن یا آهنگ و بهره‌گیری شاعرانه از صورت‌های خیال مانند استعاره، تشبیه، نماد، ایهام و سود جستن از اسطوره‌ها یا اسطوره‌سازی و... و سرانجام درک کیفیت درهم تنیدگی کلام و محتوا با فرم.

جنبه دوم که به باور من تاثیر نهایی در توفیق و کمال شعر دارد دریافت میزان سهمی است که آن شعر از شکوه و گیرایی و جمال آن افسون پنهان ناشناخته، و آن جادوی بی‌نشانی دارد که کلام را از شوریدگی شاعرانه سرشار می‌سازد. آن روح بی‌کرانگی اثیری که با قامت کلام می‌آمیزد و از تجسّد پیکره‌‌ی مجموعه‌ای از واژه‌ها، موجودی زنده و جاودانه، افسونگری زندگی‌بخش و زنده‌ای نامیرا خلق می‌کند که نه در محدوده‌ای جغرافیایی از زمان، بلکه بر فراز مسیر زمان‌ها ایستاده است و حیاتی به درازای حیات انسان بر این کره خاکی دارد. بزرگان ما از این ویژگی با عنوان «آن» یاد کرده‌اند یعنی همان جادو و افسون ناشناخته‌ی هنر.

دیده‌اند و دیده‌ام که کلامی فاخر و منظوم و موزون، کمال‌یافته، سرشار از صور خیال با تلفیقی استادانه سروده شده که در آن هم اندیشه با عاطفه آمیخته و هم سهمی از حس و شعور دارد اما حاصل کار بدون آمیزش با آن جاذبه‌ی ناگفتنی جادویی، به مجسمه‌ای از مرمر می‌ماند که در نهایت و اوج استادی تراش خورده و پرداخت شده و بر سکویی ایستاده است، ولی فاقد تپش زندگی و عصب و خون و گرمی و شور حیات است. نمی‌توان از روی غریزه آن را لمس و نوازش کرد و با آن آمیخت. نمونه این نوع را می‌توان به فراوانی در حدود نود درصد ادبیات سرزمین کهن خود دید. آثار و ابیاتی در نهایت استادی و شیوایی، فخامت و والایی اما فاقد کشش و شور و تپش حیات شعری. آثاری که ادبیات تعلیمی، ادبیات اخلاقی و حکمی ما را شکل می‌دهد مانند «توانا بود هرکه دانا بود...» و «اظهار عجز پیش ستم‌پیشگان خطاست...» و هزاران نمونه دیگر که هرکدام نظمی است استوار و فاخر، در هاله‌ای از شکوه استادانه اما بی‌بهره از جادوی شعریت.

شعر به باور من، باید هم از منظر ویژگی ساختار درونی به حد کمال رسیده و هم از آن جاذبه‌ی گرمی‌بخش و افسون جاودانه هنر بهره گرفته باشد. اگر کلام فاخر و شیوا، با روح هنر و «آن» شعر بیامیزد، حاصل کار می‌شود بیشتر غزلیات خواجه‌ی جاودانه‌ی شیراز و درصدی بالا از غزلیات شیخ بزرگ غزل، سعدی آتش‌زبان و پاره‌ای از غزلیات و حتی مثنوی‌های مولوی بزرگ و نظامی ارجمند و در روزگار ما پاره‌ای از آثار فروغ فرخزاد، احمد شاملو، نادر نادرپور، مهدی اخوان و سهراب سپهری و...

 

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار