| کد مطلب: ۱۱۳۸۱۱۸
لینک کوتاه کپی شد

هادی خوانساری در گفت‌وگو با آرمان ملی (بخش دوم و پایانی):

شعر بر سر ما تاج پادشاهی گذاشته است

آرمان ملی- محمد صابری: بعد از نیما و پیشنهاد تکان‌دهنده‌ فرم «نیمایی» به شعر معاصر، جریان‌های ادبی از تکاپو بازننشستند و تحولات حتی تا دهه‌های متاخر در فرم و زبان ادامه یافت.

شعر بر سر ما تاج پادشاهی گذاشته است

مصداق بارز این تحولات را می‌توان در جریان شعر دهه‌ هفتاد یافت. هادی خوانساری، شاعر و منتقد معتقد است شاعران موسوم به دهه‌هفتادی، «در پی شورش در متن بودند و یقه زبان را گرفتند و به بازی‌اش گرفتند؛ یقه یکجانشینی و ساکن ماندن را؛ یقه تک‌صدایی...» هرچند که از نظر او: «شعر دهه هفتاد فارسی نه فقط در یک ژانر و یک تیم کوچک اما پرزور با پیکان تیزی به نام رضا براهنی؛ بلکه در غزل فارسی با مانیفست و جریان غزل پیشرو به این قلم هم بعد از هزار سال، اتفاق بنیادینی رقم زد.» بخشی از گفت‌وگویی صورت‌گرفته با او، گریزی داشتیم به جریان‌های شعری دهه‌های اخیر و شاعران سرشناسی چون فروغ فرخزاد، احمد شاملو و... که در ادامه می‌خوانید.

ارسطوی بزرگ انواع ادبی در چهار گزینه غنایی، حماسی، کمدی و تراژیک طبقه‌بندی کرده است. در دنیای تکنولوژی‌زده‌ امروز، همچنان تراژدی حرف اول آخر ادبیات در هر سه حوزه‌ شعر و داستان نمایشنامه نویسی است. چرا؟

با نظر جنابعالی موافقم و از آنجا که تاریخ به شکلی با تراژدی قتل هابیل به دست قابیل آغاز شده و ذات ناخرسند و نگران و ناآرام بشر و غلبه ناامیدی بر امید در تلخی روزگار و دیگر عنصر قدرتمند ترحم و همزادپنداری عواملی از این رویکرد است؛ به‌خصوص در جهان معاصر که ترافیک و فشار اقتصادی و هجوم مدرنیته و به قهقرا رفتن ارزش‌های زیبای انسانی، انسان معاصر را دچار یک تنهایی عمیق کرده است و همین زمینه‌ها باعث استقبال مردم امروز جهان از تراژدی است. شاید بتوان گفت شراکت در یک تلخی و زشتی لذت‌بخش و روآوردن به اسکیزوفرنیای سفارشی که به نوعی خود سفارش داده‌اند.‌ اما من به شخصه در آثارم امید و زیبایی و چراغ افروختن را بر گسترش تاریکی و خاموشی چراغ ترجیح می‌دهم.

انقلاب کوپرنیکی نیما، ادبیات ما را دچار تحولی بزرگ کرد و همگان -با هر سطحی از دانش و جایگاه- به این مساله معترف‌اند. اما شعر نیمایی در همان اوایل راه از نفس افتاد و جایش را به شعر منثور شاملویی داد، چرا؟

به نظر من نیما با انقلاب کوپرنیکی‌اش بعد از حضرت فردوسی، سیاسی‌ترین هنرمند ماست. حرکت نیما تنها پیشنهاد یک ژانر شعری نبود؛ بلکه یک کودتای اجتماعی-سیاسی-هنری بود. یک بیانیه (نه بزرگ) بود و یک تلنگر به جامعه عقب‌افتاده و دیکتاتورزده آن روزگار. همانگونه که ما قواعد را می‌سازیم، همانگونه هم می‌توانیم آن‌ها را دوست نداشته باشیم، به کناری بگذاریم یا قواعد جدیدی را پیشنهاد بدهیم. بله حرکت چریکی نیما، تنها مخالفت با قوالب شعر کلاسیک نبود؛ که یادآوری و هشدار به مردمی بود که به کمک بشتابند و غریقی را نجات بدهند که همانا فرهنگ و هنر است. اما از سرعت زمان و تحولات نمی‌شود غافل شد؛ چنانکه انقلاب و زایش کوچک‌تری کم‌کم از حاشیه سربرآورد و جای خود را در متن باز کرد: شعر آزاد و منثور، شعر نیمایی را به اشغال خود درآورد؛ زیرا مردمی که به سرعت در جریان ارتقای آگاهی و روشنفکری بودند و شاعرانی که با تلنگر نیما بیدار شده بودند، خود او را هم به عقب راندند و در ادامه در جریان شعر سپید ماندند. هرچند گمان من این است که اتوریته جریانات روشنفکری و میل به پخته‌خواری و راحتی، باعث شد حتی هارمونی و موزونیت را هم در شعر نیمایی نپذیرفند. زمانی که مردم سبقه تاریخی و جذابیت موسیقی هارمونیک و التذاذ آن را چشیده بودند و هنوز طرفدار شعر نیمایی بودند، انقلاب در انقلاب شد و کار عالیجناب شاملو که انقلاب کوچکش انقلاب بزرگ نیما را خورد.

به گمان بیشتر صاحب نظران، فروغ یک نمونه‌ تکرارناپذیر شعر از منظر پساساختارگرایی است. چه مولفه‌هایی در شعر فروغ، او را از دیگر رقیبان سرسخت و نامدار خود با فاصله‌ای معنادار پیش انداخت؟

فروغ پیش افتاد چون سفارشش به کائنات این بود و خود را در دریای زیبایی و خلق هنری و معنا و انسان غرق کرده بود، و تاوانش را با شیوه زیستش، پیشاپیش پرداخته کرد. فروغ بزرگ شد، چون بی محابا بود و از تخریب و توهین و افترا ترسی نداشت. هرچند روحش خون‌آلود می‌شد اما تکلیفش با خودش معلوم بود، ارزش‌های ذاتی انسان را فریاد می کشید، به حقوق انسانی زنانه باور داشت و به قول ساموئل اسمایلز: هنر، خلاف جهت آب شنا کردن است؛ وگرنه هر ماهی مرده‌ای در جهت آب شنا می‌کند. فروغ چنین کرد؛ به مفاهیم دیکته‌شده و ارزش‌های اجتماعی جعلی هجوم برد و دریچه‌ای روشن را بر قضاوت و نوع نگاه گشود. همچنین دریچه‌های روشنی را به اندرون روح بزرگ و رگ‌های خونی‌اش گشود. فروغ، روح ناآرام و کاوشگرش را به آب و آتش زد تا به ادراک بهتری از زخم‌ها و زیست شریف و عاشقانه و مهربانانه بشری برسد و همه آن را در آثارش پیشکش انسان کند. اما از قواعد حرفه‌ای پیروی کرد که فعالیت اجتماعی‌اش، با تجربه در ژانرهای دیگر از جمله فیلمسازی و ارتباط با دنیای بیرون از مرزها تکامل بخشید و چه‌ زود این شاهچراغ هنر ما به خاموشی گرایید. این خاطره را هم بگویم؛ وقتی سال‌ها پیش به مدرسه سینمایی مارکز در کوبا رفتم، تنها صادق هدایت و فیلم «خانه سیاه است» فروغ را می‌شناختند.

شاملو در ادبیات معاصر ما جایگاهی ممتاز و متمایز دارد؛ روزنامه‌نگاری، تصحیح حافظ، کتاب کوچه، شعر، نمایشنامه‌نویسی و دست آخر ترجمه. با این همه زبان در شعر او همچنان وفادار به آرکائیک است. همان زبان بیهقی و... آیا شاملو مابین سنت و مدرنیته برای انتخاب این زبان دلیل خاصی داشت یا وفاداری‌اش به متون کهن موجب این گونه‌نویسی او در شعر شد؟

شاملو یک صفت بزرگ‌منشی داشت که دوست داشت مثل عقاب در جایگاه رفیعی قرار بگیرد و به نظرم تا آخر عمر تمام تلاشش را کرد تا در هنری که همه هست و نیستش بود چنان برنامه‌ریزی کند و پیشرفت و انتخاب و خلق که بزرگ شود و بزرگ بماند و این هم شد. حسنی که یک کاراکتر حرفه‌ای بزرگ دارد همین است که مداوم و دقیق پیش می‌تازد و تولید فرهنگی می‌کند در حوزه‌های مشترک و مرتبط و کاراکترسازی می‌کند و این کاراکتر را به عنوان الگو به مردمش و همکارانش پیشنهاد می‌دهد. در واقع استانداردسازی می‌کند و به سنگ محک و معیار بدل می‌شود و خودش خودش را خلق می‌کند. در جایی نوشته بودم که انسان یک بار از مادر متولد می‌شود و هزاران‌ بار خودش خودش را متولد می‌کند و اینگونه بود که شاملو خودش را در بزرگسالی متولد کرد. شاملو یک مجمع الجزایر زیبا با یک پرچم برافراشته در شعر فارسی است که در عین صمیمیت و مهربانی، غولی با هیبت است که نوع حضور و رفتار و موضع گیری و فعالیت اجتماعی سیاسی‌اش می‌تواند کلاس درس جذابی باشد. اما من فکر نمی‌کنم شاملو اتفاقی این زبان فخیم و آرکائیک را انتخاب کرده باشد. او چندین بار تاریخ بیهقی را خوانده بود و این یعنی عمدی در کار بوده است؛ ضمن اینکه این زبان قدرتمند و با شکوه است و هرکسی را یارای خلق با این زبان نیست و میلی در شاعران هم عصرش و در ژانرهای نو به این زبان نبوده پس این انتخاب او را متمایز و قدرتمند می‌کرده و چنین شد که کسی در راه او به کوهپایه‌ها هم نرسد؛ در جایی که او در قله است.

ارزیابی شما از شعر دهه‌ هفتاد چیست، چه ویژگی‌هایی داشت و پس از آن چه اتفاقی افتاد که آن موج سهمناک و مبارک در امتداد خود دچار بحران شد؛ به‌طوری‌که در دهه‌های بعدی، شاعران تاثیرگذار و جریان‌ساز نبودیم؟

نمی‌توان گفت که شعر خاصی با شناسنامه و اتمسفر و تکنیک و مانیفست خاصی از تاریخ، مثلا از یک/یک/ هفتاد شروع می‌شود و در یک/ یک/ هشتاد، پرونده‌اش بسته می‌شود، پارادایم زمانی و هدفمندش به تمام نتایج و کارکردهای خود می‌رسد و اعلام بازنشستگی یا ورشکستی می‌کند. خیر؛ طبیعتا جریانات شعر سیال است و هر چند منظور جنابعالی واضح است اما این را گفتم که گاه نام‌گذاری‌ها، صحیح و مناسب نیست. این مساله را من خودم با نام‌گذاری «غزل پیشرو» داشتم که هر روزگاری، فضای آوانگارد و پیشروی خود را می‌طلبد، می‌سازد و پیشنهاد می‌دهد. به هر حال، شعر دهه هفتاد فارسی نه فقط در یک ژانر و یک تیم کوچک اما پرزور با پیکان تیزی به نام دکتر رضا براهنی؛ بلکه در غزل فارسی با مانیفست و جریان غزل پیشرو به این قلم هم بعد از هزار سال، اتفاق بنیادینی رقم زد که الان هم بازتاب ادامه‌دارش در آثار این روزگار دیده می‌شود؛ حتی در غزل شاعران افغانستان و کمتر تاجیکستان. بله؛ شعر دهه هفتاد، شعر شاعران استخوان خرد‌کرده دهه‌های چهل و پنجاه و شصت هم بود که بعد از فراز و فرودهای مبارزه و انقلاب و جنگ، روزگار آسوده‌تری یافته بودند برای ثبت امضاشان در شاعری. شعر دهه هفتاد، روزگار شاعران خوب و بازمانده نیمایی بود که صحنه را برای خود تنگ می‌دیدند و آخرین تلاش‌های زیبایشان را به ثبت می‌رساندند. شعر دهه هفتاد، روزگار شاعران سپیدسرایی بود که شعر خوب و سلامت و سالم و پخته را ارائه می‌کردند و هنوز هم اگر کسی شعر خوب سپید بخواهد، باید شعر آنها را تعقیب کند و طبیعتا کلاسی هم ‌نمی‌رفتند و خود هرکدام در هیات یک استاد بودند. اما بپردازیم به زاویه شما در سوال طرح شده. بله؛ این معلم بزرگ جناب براهنی آمد و کلاسی را بنیان گذاشت و خوراک تازه و جذاب و ترجمه‌شده‌ای را به آن جمع از نسل تشنه داد که در پی شورش در متن بودند و یقه زبان را گرفتند و به بازی‌اش گرفتند؛ یقه یکجانشینی و ساکن ماندن را؛ یقه تک‌صدایی را؛ یقه مرکزگرایی و پایتخت‌نشینی را؛ و یقه دانای کل را. به مضحکه‌اش کشیدند و دستش انداختند و یقه خودشان را در آخر گرفتند و سراغ خودشان رفتند؛ همان حکایتی که رسالت نقد شرافتمندانه است و بی‌شک این هسته مرکزی با سرو صدا و طرح مسائل تازه در مطبوعات نسبتا آزاد و نشریه‌های پرجنب و جوش ادبی آن روزگار، کار خودش را کرد و توجه‌ها را به خود جلب کرد. دیری نپایید که در همه جای کشور، سرتیترها ابزار کار شاعران سپید‌سرا شده بود و ساختارشکنی از هر طرف می‌تاخت. بله؛ هرچند در ابتدا از منظر رویکرد تازه و انقلابی و سنت‌شکنی تهاجمی، اتفاق مبارکی به نظر می‌رسید،  کار چنان به آشوب کشیده شد که دوغ و دوشاب در هم آمیخت، و بیچاره مخاطبی که دلبسته این اتفاق شده بود! سیل عظیم مخاطبان شعر کم‌کم به سردرگمی و بدتر به سردرد و میگرن رسیدند و دست به مهاجرت از دنیای شعر روز زدند. در روزگاری که فضاسازی روشنفکران و پیشروان شعر، علیه شعر کلاسیک و سنتی چنان بالا گرفته بود که مخاطبی را انتظار و دل و دماغ خواندن و دوره آن قالب هم نمی‌رفت! شعر آن روزگار، عرصه بازی‌های ذهنی و فلسفه و ریاضی و زبان و اجراهای گوناگون و پلی فونیک بود، اجراهای چندصدایی که در همان سال‌ها بسیار بهترش در غزل پیشرو، بسیار طبیعی و تکنیکال به واسطه وجود موسیقی خلق شد. اما خیلی ها خود را به نشنیدن زدند و اینچنین مخاطبی که در پی التذاذ بود، از دست رفت و تا کی باشد که روح به این تن مرده بازگردد؛ که هنوزاهنوز، این جسم، نیمه‌مرده است. بخش دوم سوال اما؛ بله جریان مذکور شعر هفتاد چنان سازو کار و هژمونی و اتوریته‌ای برای خود دست و پا کرده بود که تا مدت‌ها یا حتی دو دهه بعد، بسیاری از شاعران برای اثبات برادری در آن سیستم، انرژی خود را هدر می‌دادند و شاعری تازه به سختی می توانست از بیرون به متن رسوخ کند. به واسطه اینکه اثرش، شتر-گاو-پلنگی شده بود و بهتر از او و بزرگ‌تر از او در دایره کم‌ نبود. مهره‌های عزیز دایره ما حسابی هوای هم را داشتند و در عین نقد قواعد، تیم را محترم می‌شمردند.

مارکس در مانیفست کمونیست می‌نویسد سرانجام همه چیز دود می‌شود  و به هوا می‌رود، سنت دیر یا زود جایش را به مدرنیته می‌دهد و آیندگان چیزی از تاریخ نخواهند شنید. با این گفته‌ مارکس می‌خواهم از شما  بپرسم چه آسیب‌هایی شعر مدرن را تهدید می‌کنند و دیگر آن که تعریف شما از مدرنتیه در شعر چیست؟

فکر کنم در سوال شعر دهه هفتاد جواب این سوال هم گفته شده است. همانگونه که مدرنیته، خودِ زیبا و سختش را به رخ می کشد؛ همانگونه خودش، خودش را به قهقرا می برد. اما جناب مارکس مانیفستش را حدود یک قرن پیش نوشته است؛ اگرنه می‌دید که پست‌مدرن به نقد مدرنیته و ایرادهایش می‌پردازد و نابودی سنت را کاملا نمی‌پذیرد و رویکرد به سنت را ارج ‌می‌نهد. در آثار هنری به شکلی بازگشت وجود دارد؛ البته این نه احضار تاریخ است؛ بلکه احیا و بهره‌وری از امکانات ارزشمندی است که بشر از آنها بهره‌مند شده است و مدرنیته در شعر حضور و تقویت نگاه نقادانه و تردید به بنیان‌ها و اساس‌هاست. هجوم به ساخت‌ها و بناهای کلاسیک و رویکردهای سنتی است. به رسمیت شناختن انسان مدرن و ابزار مدرن و زیست و پوشش و عقاید مدرن است و نفی خرافه‌گری و روی کار آمدن محوریت عقلانیت. کشف و ارائه ایده‌های تازه همراه با استحاله‌هایی که در اجتماع و صنعت و علوم رخ داده است در تنگاتنگی روح افسار گریخته شاعر که به یک همگرایی منتج به نتیجه خواهد شد.

سوال آخرم در باره‌ شعرهای ترجمه شده‌ ناب جهان است که این روزها برخلاف شعر ایرانی بازار قابل توجهی دارد. از این میان نام دو نفر بیشتر شنیده می‌شود: «پل الوار» و «شارل بودلر». تحلیل شما از این دو شاعر تاثیرگذار چیست؟

جنابعالی استاد فرهنگ و زبان فرانسه هستید؛ اما تحلیل من این است که شعر این دو شاعر بزرگ فرانسه که تقریبا نیم قرن شاعری‌شان با هم فاصله داشته -و البته پل الوار آثار شارل بودلر را می‌خوانده- آنقدر مطلوب و قدرتمند است و زوایای گوناگون روح زخم دیده و عاشق بشر را و امیدها و ناامیدی‌ها را به مخاطب شفاف نشان می‌دهد که در این بلبشوی تندروی از دست در رفته ژانرها و نگاه‌ها و تندروی‌ها، مخاطب جهانی می‌تواند در سایه آثار زیبای این دو بیاساید و قیلوله‌ای کند. شعر پل الوار که از بزرگان جنبش سورئالیست است، ساده و قابل فهم است، مفاهیم و تصاویر اگزجره آنچنانی در آثار او نیست و مخاطب امروز هم همین‌ها را می خواهد؛ شعری که یک سو طبیعت است، یک سو عشق، یک سو زخم و یک سو شکوه تنهایی و البته سرزمینی که این دو از آن به جهان معرفی می شوند؛ زادگاه هنر مدرن جهان و بیشتر جنبش‌های ادبی هنری در قرن هجده و نوزده میلادی است. طبیعتا رسانه این نام فرانسه و اقبال و شناخت و انواع ترجمه‌ها از زبان اصلی در استقبال بی‌حکمت نیست، حال مقایسه بفرمایید فرانسه را با شرایط زبانی، سیاسی و اجتماعی حتی جغرافیایی ما! با این همه معتقدم که شعر بر سر ما تاج پادشاهی گذاشته است و ما باید کارگران خلق زیبایی باشیم.

منبع : آرمان ملی
نویسنده : محمد صابری

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار