یادداشتی بر «آداب بی قراری»
یعقوب یادعلی (1349 - نجفآباد) «آداب بیقراری» را در سال 1383 منتشر کرد؛ رمانی که داستان عدم عشق است. داستان تن ندادن به زندگی روزمره بدون عشق. زندگی و زیستن در کنار همسری بهنام فریبا که عاشق او نیست و انگار راه فراری از او نیست.
شخصیت اصلی دوست دارد کتاب بخواند و به موسیقی بپردازد. داستان، داستان سرکشی و عصیان نیست؛ داستان فرار از یک محیط و اکوسیستم زجرآور است. داستان فرار از دست آداب و رسوم و به دنبال رها بودن و آزادی. آداب بیقراری به بخشی از زندگی مهندس کامران خسروی میپردازد، او در جایی دور افتاده و پرت مشغول به کار است و با همسرش نیز اختلافاتی زیادی دارد. و همین اختلافات به ظاهرساده باعث شکلگیری این رمان میشود. همه فکر میکنند که این اختلافات به ظاهر ساده در هر خانوادهای ممکن است وجودداشته باشد اما در برخی بهخاطر همان عدم عشق تبدیل به فجایع بزرگتری میشود که زندگی انسانها را به شکل بیرحمانهای به مخاطره میاندازد و به عمق تباهی و آن دره مخوف زندگی پرت میکند. همانطورکه کامران خسروی را با مخاطره و نقشههای برای کشتن گلشا کارگر افغانی روبرو کرد. همه اینها در او میل به پشت پازدن به همه چیز را به وجود آورد. آداب بیقراری دارای سه فصل است فصل اول رمان به هست و نیست اختصاص دارد. فصل دوم تکبال وفصل سوم پا ب پا.د مهندس کامران برای از بین بردن هویت خودش نقشه ای بزرگ در سر دارد. نقشه که به قتل همان کارگر افغانی ختم می شود که سرجاده ای که به سمت اصفهان می رود سوارش می کند و بعدها در طول روایت داستان از نقشهاش پشیمان می شود و گاهی به این فکر می کند که پولی به کارگر افغانی بدهد که خود او را به پایین دره بفرستد تا از این زندگی نکبت بار و مسخره ای که اسیرش شده است رهایی یابد. باید بگویم طبیعت و ذات کامران خسروی چگونه او را به سمت رفتارهای خاصی سوق میدهد.حس لذت جویی یکی از همین مولفه های رفتاری خاص است. مردانی چون مهندس خسروی هستند که از زیبایی لذت میبرند و همینطور از هر چیز قابل دید وقابل لمس جسمانی. متاسفانه یا خوشبختانه این گروه از مردها در بسیاری از فرهنگها وجوامع حتی طبقات اجتماعی در جامعه از نظر اخلاقی و حتی قانونی محکوم میشوند و دشواریهای روانی زیادی را تجربه میکنند. خیلی از این مردها متاهل هستند.و بهخاطر دوست نداشتن همسربه هیچ چیزی پایبند نیستند.وقتی مردی عاشق همسرش نباشد از لحاظ علمی و روانشناختی ثابت شده است او کاملا روی رفتارهای لذت جویانه و روی کارهای خودش متمرکز میشود.او کاملا شخصیتی خودمحورمی شود وبه ندرت به خواسته های همسرش احترام میگذارد مگر اینکه از روی جبر یا وظیفه تن به آن خواسته ها بدهد.همیشه سعی می کندیا در درون خودش غرق شود ویا راهی برای فرارپیدا کند.همیشه خیالباف و عصبانی است و بزرگترین چاره را طلاق یا مرگ طرف میداند.او سعی می کند نقشه بکشد یا خودش را خلاص کند یا همسرش را. به خیانت کردن روی می آورد و با اتفاقات خوب و بد همسرش کمتر توجه می کند. معشوقه میگیرد اما بازهم احساس تنهایی می کند. دوباره خیانت می کند. با زنی دیگر وارد رابطه میشود همانطور که کامران خسروی با تاجماه وارد رابطه شده بود. اما درپس پشت ذهن او تاجماه وجود نداشت. تاجماه فقط ابزاری است برای هوس و آزادی های مردانه و فرار از زندگی اش با فریبا.اما هیچکدام از این اتفاقات جواب تنهایی اورا نمی دهد.او محکوم به تنهایی است. درد او عشق است و عشق . او عشق می خواهد و درک شدن نه با همسرش که اورا دوست ندارد و عاشق او نیست . اصلا از جنس او نیست. وقتی به خودش میآید جاده ای پرپیچ و خم را رفته و به هرزگی افتاده اما ازآن عشق اساطیری که قلبش را تسخیر کندخبری نیست. او فقط با ناهید می توانست به همچنین عشقی برسد که همه جا انگار با او و کنار او هست و زندگی می کند.انگار از همه چیز کامران خبر دارد. کامران از آن تیپ های شخصیتی خلوتگزین و رنجور است. انگار در غار خودش زندگی میکند. مردانی از این دست گاهی به افسردگیهای جدی مبتلا میشوند و گاهی هم در این انزوا به سرچشمههای خلاقیت میرسند.اما گاهی دچار یک مازوخیسم رفتاری می شوند. رفتار مازوخیستی نوعی فرار از افکار فرد است و به وی اجازه میدهد تا وارد چیزی شبیه به حالت مراقبه شود. از طریق عمل کردن به فانتزیها. این افراد به خود اجازه می دهند احساس جدید و متفاوتی داشته باشند. در صورتی ملاک اصلی اختلال مازوخیسم تحریک مکرر و شدید ناشی از تحقیر،از طرف همسر یا مقید شدن یا رنج کشیدن است که انتهای این مسئله به تنفرشدید ختم می شود.تنفر از همه چیز و همه کس .این میل می تواند با خیال پردازی ها، اصرارها یا رفتارها آشکار شود. او از همسرش فرار می کند و نمی خواهد مقید باشد(.آدم باید از اینجا برود، اما باید به جایی هم برسد. پدر هم میخواست از اینجا فرار
کند اما همهاش میرفت وسط دریا، بیهدف. وقتی آدم غیر از وسط دریا جایی نخواهد برود ناچار هر بار برمیگردد.)
ارسال نظر