| کد مطلب: ۱۱۶۰۲۸۲
لینک کوتاه کپی شد

مروری بر رمان مک هیگ در گفت‌وگو با سیدرضا حسینی

همیشه می‌شود از نو شروع کرد

آرمان ملی- بیتا ناصر: داستان خواندن، می‌تواند برای مخاطب دقایق و ساعت‌های سرگرم‌کننده‌ای را به همراه داشته باشد اما این تنها یکی از بی‌شمار کارکردهای ادبیات داستانی است. تاثیرات سایکولوژیک و تسکین‌بخش آثار داستانی، بخش قابل توجهی از این کارکردها را به خود اختصاص می‌دهد و چه‌بسا در مواجهه با بحران‌های روحی و تقابل‌های تحمل‌ناپذیر، خواندن یک داستان یا رمان، مسیر زندگی مخاطبان را تغییر دهد.

همیشه می‌شود از نو شروع کرد

این ظرفیتی‌ست که مک هیگ در «زندگی محال» به آن توجه دارد و پرداخته است؛ آنچنان که سیدرضا حسینی، مترجم این کتاب از هیگ نقل می‌کند: «وقتی انسان در وضعیتی ثابت و به ظاهر تغییرناپذیر مثل افسردگی گرفتار شده باشد، تصور می‎کند هرگز از آن وضعیت رهایی نخواهد یافت، اما کتاب‌ها و به‌ویژه داستان‎ها می‎توانند انسان را متقاعد کنند که هر وضعیتی را می‌توان تغییر داد...» این‌ها را نویسنده‌ای می‌گوید که خود با رنج افسردگی و بیهوده‌پنداری زندگی روبه‌رو بوده و تصمیم گرفته تجربیات خود را با مخاطبانش در میان بگذارد.

 

مت هیگ در رمان «زندگی محال» که با ترجمه شما و از سوی نشر آموت در دسترس مخاطبان فارسی‌زبان قرار گرفته است، در نامه‌ای، داستانی لطیف و الهام‌بخش را به تصویر می‌کشد. شخصیت‌پردازی و روایت داستان در این اثر چگونه پیش می‌رود؟

قالب روایت این داستان، ‌نامه‌ای است که شخصیت اصلی رمان که یک معلم ریاضی بازنشسته به نام گریس وینترز است به دانش‌آموز سابق خودش می‎نویسد. داستان از زاویه دید خانم وینترز نوشته شده است و راویِ اول شخص این رمان تجربه سفر خود به جزیره ایبیزا در دریای مدیترانه و ماجراهای شگفت‎انگیزی که در این جزیره برایش روی می‌دهند، در قالب نامه‎ای مفصل برای خواننده بیان می‎کند. خانم وینترز همسرش را چهار سال پیش و پسر نوجوانش را سی سال پیش از سفر خودش به ایبیزا از دست داده است. او زنی است تنها که بار سنگین احساس گناه و عذاب وجدان را به دوش می‎کشد. گریس دچار بی‎حسی روانی شده است و نمی‎تواند از زندگی لذت ببرد. مت هیگ این شخصیت منزوی و منفعل را به جزیره‎ای می‎کشاند که به سرزنده و همیشه بیدار بودن معروف است و شور زندگی در آن موج می‌زند. اتفاقات شگفت‎انگیزی که در این جزیره برای وینترز روی می‌دهند، باعث می‎شوند این زن در هفتاد و دو سالگی با گذشته خودش روبه‌رو شود و با خودش از در آشتی درآید و دید جدید و کاملا متفاوتی به زندگی پیدا کند.

همان‌طور که اشاره کردید گریس وینترز راهی جزیره‌ای در دریای مدیترانه در اسپانیا می‌شود تا در سفری ماجراجویانه و خیال‌انگیز از رازی عجیب پرده بردارد. از این منظر درباره چگونگی توصیف جزیره، مکان‌ها و در مجموع صحنه‌پردازی و جایگاه آن در کلیت این اثر توضیح دهید.

مکان و موقعیت با ژانر اثر و همچنین مضمون یا مضامین اصلی داستان رابطه مستقیم و نزدیکی دارد. نویسنده مضمون یا مضامین اصلی رمان خودش را در مکان و موقعیتی می‎تواند مطرح کند و پیش ببرد که با حال و هوای کلی داستانش مطابقت داشته باشد. ما در «زندگی محال» از یک سو با اثری روبه‌رو هستیم که می‎توان آن را در ژانر فانتزی یا رئالیسم جادویی طبقه‎بندی کرد و از این رو نویسنده برای پیشبرد طرح داستانی خود به فضایی نیاز دارد که ظرفیت پذیرش ایده‎هایش را داشته باشد. ایبیزا جزیره‎ای است که آن را جادویی می‎دانند و معتقدند خدایان به آن توجه ویژه‌ای داشته‌اند. مکان‌های زیادی در این جزیره هستند که آن‎ها را رازآلود و معنوی تلقی می‌کنند و همچنین جزیره مجاور ایبیزا به نام اس‌ودرا که در رمان جایگاه برجسته‎ای دارد معروف است به اینکه دارای انرژی معنوی و مغناطیسی است. از سوی دیگر، نویسنده در روند تغییر شخصیت اصلی رمان به فضایی سرزنده و پویا و شاد نیاز دارد که با محیط زادگاه او که شهری بی‌روح و سرد و کسالت‌بار در انگلستان است، بسیار فرق داشته باشد. ایبیزا دقیقا چنین فضایی دارد و پر است از مکان‌ها و تفرج‎گاه‎هایی که انبوه گردشگرها تا پاسی از شب و گاه حتی تا سپیده صبح در آن‎ها با شور و حرارت زیاد به بهانه‎های مختلف از لذت‌های زندگی بهره‎مند می‎شوند. نویسنده در چنین موقعیت و مکانی زمینه را برای آشتی دادن گریس با خودش و با زندگی فراهم می‌کند.

«زندگی محال» داستانی‌ست از شروع دوباره؛ داستانی تخیلی، فانتزی و ماورایی که تا حدودی باورپذیر به نظر می‌آید. از این حیث به نظر شما می‌توان آن‌ را روایتی امیدوارکننده در مقابله با افسردگی و غم دانست؟ و آیا این نگاه، در زندگی نویسنده نیز مابه‌ازایی داشته است؟

مت هیگ در سال 1999 و زمانی که فقط 24 سال داشت در یک کاباره در ایبیزا کار می‎کرد. او در آن سال‌ها از اضطراب و افسردگی شدید رنج می‎برد و در مصرف مشروبات الکلی زیاده‎روی می‎کرد. هیگ یک روز در اوج ناامیدی تصمیم می‎گیرد خودش را از بالای یک صخره‎ بلند به پایین پرت کند و به زندگی خودش پایان بدهد. وقتی بالای صخره می‎ایستد و پایین پایش را نگاه می‎کند، چشم‎اندازی رویایی و بسیار زیبا می‌بیند. این زیبایی خیره‎کننده او را در تصمیمش دچار تزلزل و تردید می‎کند. او سرانجام به کلبه‎اش برمی‎گردد و بعدها روایت آن سال‌ها و آن روز را در کتابی به نام «دلایلی برای زنده ماندن» می‌نویسد که بسیار هم پرفروش می‎شود. هیگ می‎گوید وقتی انسان در وضعیتی ثابت و به ظاهر تغییرناپذیر مثل افسردگی گرفتار شده باشد، تصور می‎کند هرگز از آن وضعیت رهایی نخواهد یافت، اما کتاب‌ها و به‌ویژه داستان‎ها می‎توانند انسان را متقاعد کنند که هر وضعیتی را می‌توان تغییر داد و همیشه می‎توان همه چیز را از نو شروع کرد و انسان دیگری شد. او می‌گوید داستان‎ها و کلمه‌ها من را نجات دادند. درمانگری در واقع مبادله کلمه‌هاست و خواندن و نوشتن داستان بهترین شیوه این مبادله است. زندگی محال شاید به نوعی برای مت هیگ تجدید خاطرات آن سال‎هایی باشد که او در ایبیزا در دام افسردگی گرفتار شده بود و خیال می‎کرد تقدیرش رقم خورده است و گریزی از آن ندارد، اما او توانست خودش را پیدا کند و با زندگی کنار بیاید.

برخی معتقدند که ارتباط مت هیگ با ذهن، بدن و روحِ انسان بی‌نظیر است، به‌طوری که به مخاطب اجازه می‌دهد نگاهی صادقانه و امیدوارکننده (حتی اگر کوتاه) به دنیای اطراف داشته باشد. نظر شما دراین‌باره چیست؟ این شاخصه چه تاثیری بر روایت او دارد؟

مت هیگ چون خودش با اضطراب، حملات وحشت‌زدگی و افسردگی شدید دست به گریبان بوده است و آن‌ها را با تمام وجود تجربه کرده است، خیلی خوب می‎داند این آسیب‎های روانی با روح و روان انسان چه می‎کنند. هیگ با پناه بردن به کلمه‎ها و با خواندن و نوشتن کتاب توانسته است خودش را از عذاب افسردگی نجات دهد و از دام این آسیب‎های جانکاه برهاند. هیگ به قدری در کار خودش تبحر دارد و شناخت او از تاریک‌ترین زوایای روح انسان به قدری زیاد است که بسیاری در انگلستان مت هیگ را فعال و سفیر سلامت روان می‎دانند، گرچه خود او این عنوان را نمی‎پسندد و دوست دارد همه او را همان نویسنده‎ای بشناسند که هست؛ نویسنده‎ای که کلمه‎ها و کتاب‎هایش همچون جلسات درمانگری انسان‎ها را از افسردگی، اضطراب و ناامیدی نجات می‌دهند.

سبک و شیوه‌ نگارش و نوع روایت مت هیگ را چطور ارزیابی می‌کنید؟

مت هیگ در ژانرهای مختلفی کتاب نوشته است. او هم آثار داستانی بسیار موفقی دارد، همچون کتابخانه نیمه‎شب و زندگی محال و هم آثار غیرداستانی بسیار موفقی چون «دلایلی برای زنده ماندن.» نویسندگی مت هیگ را نمی‎توان به یک ژانر خاص محدود دانست. او حتی کتاب کودک هم نوشته است و یکی از کتاب‎های کودک او به نام «پسری به نام کریسمس» تاکنون ده میلیون نسخه در سرتاسر جهان فروش داشته است. هیگ که همیشه خیلی بی‎پروا و علنی از مشکلات روانی خودش سخن گفته است، با کاوش در پیچیدگی‌های ذهن انسان ژانری ابداع کرده است که باید آن را مخصوص خودش دانست. ژانری که در آن ذهن و روان انسان و پیچیدگی‎ها و گرفتاری‎های آن و چگونگی کنار آمدن با این پیچیدگی‎ها و گرفتاری‎ها مضامین اصلی هستند. هیگ در کتاب‎های خودش، و به‌ویژه در زندگی محال سبکی به کار می‌برد که ویژگی آن فصل‌های کوتاه و ضرباهنگ تند داستان است.

 

مت هیگ: زاده‌ی 3 جولای 1975، رمان‌نویس و روزنامه نگار انگلیسی است. هیگ در شفیلد به دنیا آمد. او در دانشگاه هال به تحصیل در رشته‌ی زبان انگلیسی و تاریخ پرداخت. هیگ تا به حال آثاری داستانی و غیرداستانی را هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان به رشته‌ی تحریر درآورده است. او در 24 سالگی به افسردگی شدیدی مبتلا شد اما توانست آن را پشت سر بگذارد.]

با توجه به محتوای «زندگی محال» و طرح پرسش‌هایی همچون «زندگی به چه معناست؟» و «ارزش واقعی زندگی چیست؟»، توانایی هیگ‌ را در انتقال مضامین و تاملات فلسفی چگونه می‌‌بینید؟

هیگ در آثار خودش ذهن خواننده را با مسائل پیچیده فلسفی درگیر نمی‎کند، چون معتقدم خیلی خوب می‎داند که اگر خواننده را به مسیر کاوش معنای حقیقی زندگی وارد کند، در نهایت او را سردرگم و حیران خواهد ساخت و آگاه است که در انتهای این تونل از نور و روشنایی خبری نخواهد بود. در عوض، او خواننده را تشویق می‎کند تا برای زندگی خودش به دنبال یافتن معنا برود و حتی این معنا را بسازد. شخصیت اصلی رمان زندگی محال در نهایت به این نتیجه می‎رسد که برای معنا دادن به زندگی خودش می‎تواند کاری کند که برای دیگران معنادار و مهم باشد و برای دیگر انسان‎ها، محیط زیست و میراث طبیعی که برای انسان‎های عصر حاضر به ارث رسیده است، شخصیتی مفید و کارآمد باشد.

برخی از مخاطبان از قدرت انتقال مضامین احساسی به عنوان یکی از پارامترهای اصلی «زندگی محال» یاد می‌کنند. با این نظر موافقید؟

اندوه، فقدان، پشیمانی و حسرت در این رمان نقش پررنگی دارند. نویسنده با روبه‌رو کردن شخصیت اصلی رمان با رویدادهای نامحتمل او را قادر می‌سازد تا بر این هیجانات منفی بسیار قدرتمند غلبه کند و در نهایت زخم‎های روح خودش را التیام بخشد. همیشه مضامین احساسی باعث می‎شوند تا خواننده با شدت و قدرت بیشتری با روند داستان همراه شود و توسل مت هیگ به مضامین احساسی به او کمک می‌کند تا خواننده را تمام و کمال در روند داستان درگیر کند.

خبری برای مخاطبانتان دارید؟... ترجمه.... چاپ و تجدیدچاپ...

 این روزها می‎شود گفت تمام وقت من به جست‌وجو برای یافتن کتابی مناسب می‎گذرد که هم ارزش ادبی داشته باشد و هم ناشر از انتشار آن پشیمان نشود. خوشبختانه در دو سه ماه گذشته سه تا از ترجمه‌هایم تجدید چاپ شده‎اند و همین کتاب زندگی محال در مدتی کوتاه به چاپ دوم رسیده است. بجز آن جیمز و خاک آمریکا هم تجدید چاپ شدند. جیمز به چاپ دوم و خاک آمریکا به چاپ ششم رسید.

منبع : آرمان ملی
نویسنده : بیتا ناصر

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار