مروری بر رمان مک هیگ در گفتوگو با سیدرضا حسینی
همیشه میشود از نو شروع کرد
آرمان ملی- بیتا ناصر: داستان خواندن، میتواند برای مخاطب دقایق و ساعتهای سرگرمکنندهای را به همراه داشته باشد اما این تنها یکی از بیشمار کارکردهای ادبیات داستانی است. تاثیرات سایکولوژیک و تسکینبخش آثار داستانی، بخش قابل توجهی از این کارکردها را به خود اختصاص میدهد و چهبسا در مواجهه با بحرانهای روحی و تقابلهای تحملناپذیر، خواندن یک داستان یا رمان، مسیر زندگی مخاطبان را تغییر دهد.

این ظرفیتیست که مک هیگ در «زندگی محال» به آن توجه دارد و پرداخته است؛ آنچنان که سیدرضا حسینی، مترجم این کتاب از هیگ نقل میکند: «وقتی انسان در وضعیتی ثابت و به ظاهر تغییرناپذیر مثل افسردگی گرفتار شده باشد، تصور میکند هرگز از آن وضعیت رهایی نخواهد یافت، اما کتابها و بهویژه داستانها میتوانند انسان را متقاعد کنند که هر وضعیتی را میتوان تغییر داد...» اینها را نویسندهای میگوید که خود با رنج افسردگی و بیهودهپنداری زندگی روبهرو بوده و تصمیم گرفته تجربیات خود را با مخاطبانش در میان بگذارد.
مت هیگ در رمان «زندگی محال» که با ترجمه شما و از سوی نشر آموت در دسترس مخاطبان فارسیزبان قرار گرفته است، در نامهای، داستانی لطیف و الهامبخش را به تصویر میکشد. شخصیتپردازی و روایت داستان در این اثر چگونه پیش میرود؟
قالب روایت این داستان، نامهای است که شخصیت اصلی رمان که یک معلم ریاضی بازنشسته به نام گریس وینترز است به دانشآموز سابق خودش مینویسد. داستان از زاویه دید خانم وینترز نوشته شده است و راویِ اول شخص این رمان تجربه سفر خود به جزیره ایبیزا در دریای مدیترانه و ماجراهای شگفتانگیزی که در این جزیره برایش روی میدهند، در قالب نامهای مفصل برای خواننده بیان میکند. خانم وینترز همسرش را چهار سال پیش و پسر نوجوانش را سی سال پیش از سفر خودش به ایبیزا از دست داده است. او زنی است تنها که بار سنگین احساس گناه و عذاب وجدان را به دوش میکشد. گریس دچار بیحسی روانی شده است و نمیتواند از زندگی لذت ببرد. مت هیگ این شخصیت منزوی و منفعل را به جزیرهای میکشاند که به سرزنده و همیشه بیدار بودن معروف است و شور زندگی در آن موج میزند. اتفاقات شگفتانگیزی که در این جزیره برای وینترز روی میدهند، باعث میشوند این زن در هفتاد و دو سالگی با گذشته خودش روبهرو شود و با خودش از در آشتی درآید و دید جدید و کاملا متفاوتی به زندگی پیدا کند.
همانطور که اشاره کردید گریس وینترز راهی جزیرهای در دریای مدیترانه در اسپانیا میشود تا در سفری ماجراجویانه و خیالانگیز از رازی عجیب پرده بردارد. از این منظر درباره چگونگی توصیف جزیره، مکانها و در مجموع صحنهپردازی و جایگاه آن در کلیت این اثر توضیح دهید.
مکان و موقعیت با ژانر اثر و همچنین مضمون یا مضامین اصلی داستان رابطه مستقیم و نزدیکی دارد. نویسنده مضمون یا مضامین اصلی رمان خودش را در مکان و موقعیتی میتواند مطرح کند و پیش ببرد که با حال و هوای کلی داستانش مطابقت داشته باشد. ما در «زندگی محال» از یک سو با اثری روبهرو هستیم که میتوان آن را در ژانر فانتزی یا رئالیسم جادویی طبقهبندی کرد و از این رو نویسنده برای پیشبرد طرح داستانی خود به فضایی نیاز دارد که ظرفیت پذیرش ایدههایش را داشته باشد. ایبیزا جزیرهای است که آن را جادویی میدانند و معتقدند خدایان به آن توجه ویژهای داشتهاند. مکانهای زیادی در این جزیره هستند که آنها را رازآلود و معنوی تلقی میکنند و همچنین جزیره مجاور ایبیزا به نام اسودرا که در رمان جایگاه برجستهای دارد معروف است به اینکه دارای انرژی معنوی و مغناطیسی است. از سوی دیگر، نویسنده در روند تغییر شخصیت اصلی رمان به فضایی سرزنده و پویا و شاد نیاز دارد که با محیط زادگاه او که شهری بیروح و سرد و کسالتبار در انگلستان است، بسیار فرق داشته باشد. ایبیزا دقیقا چنین فضایی دارد و پر است از مکانها و تفرجگاههایی که انبوه گردشگرها تا پاسی از شب و گاه حتی تا سپیده صبح در آنها با شور و حرارت زیاد به بهانههای مختلف از لذتهای زندگی بهرهمند میشوند. نویسنده در چنین موقعیت و مکانی زمینه را برای آشتی دادن گریس با خودش و با زندگی فراهم میکند.
«زندگی محال» داستانیست از شروع دوباره؛ داستانی تخیلی، فانتزی و ماورایی که تا حدودی باورپذیر به نظر میآید. از این حیث به نظر شما میتوان آن را روایتی امیدوارکننده در مقابله با افسردگی و غم دانست؟ و آیا این نگاه، در زندگی نویسنده نیز مابهازایی داشته است؟
مت هیگ در سال 1999 و زمانی که فقط 24 سال داشت در یک کاباره در ایبیزا کار میکرد. او در آن سالها از اضطراب و افسردگی شدید رنج میبرد و در مصرف مشروبات الکلی زیادهروی میکرد. هیگ یک روز در اوج ناامیدی تصمیم میگیرد خودش را از بالای یک صخره بلند به پایین پرت کند و به زندگی خودش پایان بدهد. وقتی بالای صخره میایستد و پایین پایش را نگاه میکند، چشماندازی رویایی و بسیار زیبا میبیند. این زیبایی خیرهکننده او را در تصمیمش دچار تزلزل و تردید میکند. او سرانجام به کلبهاش برمیگردد و بعدها روایت آن سالها و آن روز را در کتابی به نام «دلایلی برای زنده ماندن» مینویسد که بسیار هم پرفروش میشود. هیگ میگوید وقتی انسان در وضعیتی ثابت و به ظاهر تغییرناپذیر مثل افسردگی گرفتار شده باشد، تصور میکند هرگز از آن وضعیت رهایی نخواهد یافت، اما کتابها و بهویژه داستانها میتوانند انسان را متقاعد کنند که هر وضعیتی را میتوان تغییر داد و همیشه میتوان همه چیز را از نو شروع کرد و انسان دیگری شد. او میگوید داستانها و کلمهها من را نجات دادند. درمانگری در واقع مبادله کلمههاست و خواندن و نوشتن داستان بهترین شیوه این مبادله است. زندگی محال شاید به نوعی برای مت هیگ تجدید خاطرات آن سالهایی باشد که او در ایبیزا در دام افسردگی گرفتار شده بود و خیال میکرد تقدیرش رقم خورده است و گریزی از آن ندارد، اما او توانست خودش را پیدا کند و با زندگی کنار بیاید.
برخی معتقدند که ارتباط مت هیگ با ذهن، بدن و روحِ انسان بینظیر است، بهطوری که به مخاطب اجازه میدهد نگاهی صادقانه و امیدوارکننده (حتی اگر کوتاه) به دنیای اطراف داشته باشد. نظر شما دراینباره چیست؟ این شاخصه چه تاثیری بر روایت او دارد؟
مت هیگ چون خودش با اضطراب، حملات وحشتزدگی و افسردگی شدید دست به گریبان بوده است و آنها را با تمام وجود تجربه کرده است، خیلی خوب میداند این آسیبهای روانی با روح و روان انسان چه میکنند. هیگ با پناه بردن به کلمهها و با خواندن و نوشتن کتاب توانسته است خودش را از عذاب افسردگی نجات دهد و از دام این آسیبهای جانکاه برهاند. هیگ به قدری در کار خودش تبحر دارد و شناخت او از تاریکترین زوایای روح انسان به قدری زیاد است که بسیاری در انگلستان مت هیگ را فعال و سفیر سلامت روان میدانند، گرچه خود او این عنوان را نمیپسندد و دوست دارد همه او را همان نویسندهای بشناسند که هست؛ نویسندهای که کلمهها و کتابهایش همچون جلسات درمانگری انسانها را از افسردگی، اضطراب و ناامیدی نجات میدهند.
سبک و شیوه نگارش و نوع روایت مت هیگ را چطور ارزیابی میکنید؟
مت هیگ در ژانرهای مختلفی کتاب نوشته است. او هم آثار داستانی بسیار موفقی دارد، همچون کتابخانه نیمهشب و زندگی محال و هم آثار غیرداستانی بسیار موفقی چون «دلایلی برای زنده ماندن.» نویسندگی مت هیگ را نمیتوان به یک ژانر خاص محدود دانست. او حتی کتاب کودک هم نوشته است و یکی از کتابهای کودک او به نام «پسری به نام کریسمس» تاکنون ده میلیون نسخه در سرتاسر جهان فروش داشته است. هیگ که همیشه خیلی بیپروا و علنی از مشکلات روانی خودش سخن گفته است، با کاوش در پیچیدگیهای ذهن انسان ژانری ابداع کرده است که باید آن را مخصوص خودش دانست. ژانری که در آن ذهن و روان انسان و پیچیدگیها و گرفتاریهای آن و چگونگی کنار آمدن با این پیچیدگیها و گرفتاریها مضامین اصلی هستند. هیگ در کتابهای خودش، و بهویژه در زندگی محال سبکی به کار میبرد که ویژگی آن فصلهای کوتاه و ضرباهنگ تند داستان است.
مت هیگ: زادهی 3 جولای 1975، رماننویس و روزنامه نگار انگلیسی است. هیگ در شفیلد به دنیا آمد. او در دانشگاه هال به تحصیل در رشتهی زبان انگلیسی و تاریخ پرداخت. هیگ تا به حال آثاری داستانی و غیرداستانی را هم برای کودکان و هم برای بزرگسالان به رشتهی تحریر درآورده است. او در 24 سالگی به افسردگی شدیدی مبتلا شد اما توانست آن را پشت سر بگذارد.]
با توجه به محتوای «زندگی محال» و طرح پرسشهایی همچون «زندگی به چه معناست؟» و «ارزش واقعی زندگی چیست؟»، توانایی هیگ را در انتقال مضامین و تاملات فلسفی چگونه میبینید؟
هیگ در آثار خودش ذهن خواننده را با مسائل پیچیده فلسفی درگیر نمیکند، چون معتقدم خیلی خوب میداند که اگر خواننده را به مسیر کاوش معنای حقیقی زندگی وارد کند، در نهایت او را سردرگم و حیران خواهد ساخت و آگاه است که در انتهای این تونل از نور و روشنایی خبری نخواهد بود. در عوض، او خواننده را تشویق میکند تا برای زندگی خودش به دنبال یافتن معنا برود و حتی این معنا را بسازد. شخصیت اصلی رمان زندگی محال در نهایت به این نتیجه میرسد که برای معنا دادن به زندگی خودش میتواند کاری کند که برای دیگران معنادار و مهم باشد و برای دیگر انسانها، محیط زیست و میراث طبیعی که برای انسانهای عصر حاضر به ارث رسیده است، شخصیتی مفید و کارآمد باشد.
برخی از مخاطبان از قدرت انتقال مضامین احساسی به عنوان یکی از پارامترهای اصلی «زندگی محال» یاد میکنند. با این نظر موافقید؟
اندوه، فقدان، پشیمانی و حسرت در این رمان نقش پررنگی دارند. نویسنده با روبهرو کردن شخصیت اصلی رمان با رویدادهای نامحتمل او را قادر میسازد تا بر این هیجانات منفی بسیار قدرتمند غلبه کند و در نهایت زخمهای روح خودش را التیام بخشد. همیشه مضامین احساسی باعث میشوند تا خواننده با شدت و قدرت بیشتری با روند داستان همراه شود و توسل مت هیگ به مضامین احساسی به او کمک میکند تا خواننده را تمام و کمال در روند داستان درگیر کند.
خبری برای مخاطبانتان دارید؟... ترجمه.... چاپ و تجدیدچاپ...
این روزها میشود گفت تمام وقت من به جستوجو برای یافتن کتابی مناسب میگذرد که هم ارزش ادبی داشته باشد و هم ناشر از انتشار آن پشیمان نشود. خوشبختانه در دو سه ماه گذشته سه تا از ترجمههایم تجدید چاپ شدهاند و همین کتاب زندگی محال در مدتی کوتاه به چاپ دوم رسیده است. بجز آن جیمز و خاک آمریکا هم تجدید چاپ شدند. جیمز به چاپ دوم و خاک آمریکا به چاپ ششم رسید.
ارسال نظر