وعدهها و واقعیتها
۱۲۷ روز از آغاز ریاستجمهوری مسعود پزشکیان میگذرد و ۱۳۳۳ روز دیگر از دوره چهار ساله او باقی مانده؛ این یعنی حدود ۱۰ درصد از این دوره، به همین زودی سپری شد.
دورهای که چشم به هم زدنی، پایان خواهد یافت، اما در همین مدت کوتاه نیز پیامهای امیدوارکنندهای که بسیاری انتظارش را داشتند، به واقعیت نپیوسته است. مردم میپرسند دولتی که نتوانسته است، وعدههای حداقلیاش را هم محقق کند، به چه دردی میخورد! وقتی ملت شاهد هستند که دولت، حتی در سطح تصمیمگیریهای ساده هم توانایی اقدام ندارد، این تصور در ذهنشان تقویت میشود که لابد رئیسجمهور، مهرهای بیقدرت در بازی سیاست است. جامعهای که با شور و اشتیاق یا حداقل با امید به تغییر پای صندوقهای رأی حاضر شد، اکنون با سوالات جدی مواجه است. وعدههای حداقلی نظیر رفع فیلترینگ، اصلاح سیاستهای فرهنگی و اقتصادی، یا بهبود معیشت، نهتنها محقق نشده، بلکه فضای کارشکنی و مقاومت در برابر تغییرات، امیدها را بیشتر از پیش کمرنگ کرده است. کارشکنیهای مداوم از هر سو که باشد، فعلاً توانسته نشان دهد که صندوق رأی در ایجاد تغییر ملموس، تاکنون قدرتمند نبوده است.
این وضعیتی است که جامعه را به یک نتیجه تلخ سوق میدهد: «مسیر اصلاح بسته شده است و امید به تغییر از حد خیال نمیگذرد.» چنین نتیجهای، نهتنها امید به اصلاحات درونی را از بین میبرد، بلکه میتواند اعتماد عمومی به نهادهای موثر کشور را نیز نابود کند. ناامیدی، پیامدهای بسیار خطرناکی دارد. در سطح اجتماعی، این ناامیدی باعث گسترش یأس و بیاعتمادی نسبت به ساختار سیاسی میشود. وقتی مردم به این نتیجه برسند که هیچ روزنهای برای تغییر وجود ندارد، بخش قابل توجهی از جامعه، یا به انفعال و بیتفاوتی روی میآورد یا به سمت گزینههای رادیکالتر گرایش پیدا میکند. این همان مسیری است که دشمنان خارجی نیز به دنبال آن هستند؛ القای این پیام که جمهوری اسلامی، حتی در حد اصلاحات حداقلی نیز قادر نیست. در چنین شرایطی، نقش رسانهها و کنشگران سیاسی بیش از هر زمان دیگری حیاتی است. رسانهها میتوانند به تقویت این ناامیدی کمک کنند، یا با ارائه روایتهای سازنده و واقعگرایانه، همچنان امید را در جامعه زنده نگه دارند. در این میان، رئیسجمهور و دولت او نیز مسئولیت سنگینی بر دوش دارند. پزشکیان باید از فرصت باقیمانده استفاده کند و حتی در برابر مقاومتها، دستکم در تحقق وعدههای حداقلی خود ثابتقدم باشد. باید در نظر داشت که حتی اقدامات کوچک و ملموس میتواند نشانهای از اراده دولت برای مبارزه با لایههای مقاوم در برابر تحول باشد. اگر این تلاشها دیده نشود، مسیر انفعال یا گرایش به بیرون ساختار میتواند بیش از پیش تقویت شود؛ اتفاقی که هزینههای جبرانناپذیری برای جامعه به دنبال خواهد داشت.
در حال حاضر برخی رسانههای تندرو و لشگرهای سایبری آنها که منابع مالی مبهم دارند، رویکرد تخریبی خود را نگه داشته و به دولت فشار میآورند. آنها با برجستهکردن تحلیلهای سطحی و یکجانبه، به جای حمایت از استراتژی دولت یا ارائه دیدگاههای واقعگرایانه، موجب دامن زدن به ناامیدی عمومی میشوند. این رویکرد، نهتنها دولت بلکه کلیت نظام را در برابر مخاطراتی جدی قرار میدهد؛ چرا که مخاطبان امروز، هوشیارتر و آگاهتر از هر زمان نسبت به این موارد حساسیت داشته و توان دسترسی به اطلاعات کافی را دارند. پیامهای ناامیدکنندهای که رفع تحریمها، تعدیل سیاستها یا گشایش در موانع اقتصادی را غیرممکن نشان میدهند، منافع دشمنان خارجی را تأمین میکنند. وقتی بخشی از جامعه به این نتیجه برسد که گشایشهای حداقلی نیز در این چارچوب به آسانی ممکن نیست، چشم امید خود را به بیرون از کشور میدوزند. این، همان چیزی است که اسرائیل و دیگر دشمنان منطقهای ایران به دنبال آن هستند: وابسته کردن بخشی از مردم به سیاستهای خارجی و بیاعتماد کردن آنان به هرگونه اصلاح درونی.
از گذشته تاکنون، تکصدایی نتایج ویرانگری داشته است. تجربه سالهای اخیر، از قدرتیابی یکجانبه نشان داده که این رویکرد هزینههای سنگینی بر کشور تحمیل کرده است. تسلط جریانهای رادیکال در تولید محتوا، بولتنسازی و مدیریت افکار عمومی، ضمن نادیده گرفتن تنوع دیدگاهها، باعث اُفت کارآیی تصمیمگیری و افزایش تنشهای داخلی شده است. برخی سایبریها و رسانهها، نباید با تکرار تحلیلهای نادرست و فریب بدنه اجتماعی هوادار، عملاً تضعیفکننده انسجام ملی باشند. در شرایطی که نقدها به سمت اینها روانه شده، وقت آن رسیده که از خود بپرسیم، چرا چنین قدرت و توانی را به دست آوردهاند؟ در عین حال صندوق رأی نباید به جامعه این پیام را بدهد که انتخاب، تأثیری در سرنوشت کشور ندارد. مسعود پزشکیان، با تمام محدودیتهایی که با آن روبهروست، میداند که چشم امید بسیاری به وعدههای اوست. او نهتنها در آزمون مدیریت قرار دارد، بلکه اعتبار جایگاه رئیسجمهور نیز به عملکرد او گره خورده است. اگر از این فرصت استفاده نکند، نتیجه آن ناامیدی بیشتر مردم از نظام و تقویت تُندروهایی خواهد بود که هیچگاه اصلاح را در اولویت خود ندیدهاند. این روزها، ایران بیش از امید و اصلاح، به تسلط بیشتر عقلانیتی نیاز دارد که بتواند از تحلیل رفتن ساختار جلوگیری کرده و به جامعه پیام دهد که بهبود و تغییر، ممکن و در دسترس است.
*قادر باستانی تبریزی
پژوهشگر ارتباطات اجتماعی
ارسال نظر