غلامعلی دهقان در گفتوگو با «آرمان ملی» مطرح کرد:
بی توجهی به توسعه سیاسی عامل سقوط اسد
آرمان ملی- احسان انصاری: با سقوط دولت بشار اسد گمانهزنیها درباره دلایل این سقوط و آینده سوریه افزایش پیدا کرده است.
برخی از ظهور یک دولت سکولار در سوریه صحبت میکنند و از سوی دیگر برخی معتقدند به دلیل اینکه در بین فاتحان دمشق رادیکالهای اسلامگرا حضور دارند این احتمال وجود دارد که دولت آینده در سوریه چیزی شبیه حکومت طالبان در افغانستان شود. این در حالی است که مخالفان اسد هنوز هیچ استراتژی و چشماندازی برای سوریه ترسیم نکردهاند. «آرمان ملی» برای تحلیل و بررسی مهمترین دلایل سقوط بشار اسد و چشمانداز آینده سوریه با غلامعلی دهقان تحلیلگر مسائل سیاسی گفتوگو کرده است. دهقان در این زمینه معتقد است: «اگر آینده سوریه از جهت اجتماعی میتواند سکولار باشد به جهت موقعیت جغرافیایی و تاریخی آن است که چنین شرایطی را به وجود آورده است. در شرایط کنونی نیز هم لبنان هم اردن و هم کمی دورتر مصر سکولار هستند. با این وجود اینکه سوریه از جهت سیاسی مثل ترکیه شود محل تردید است. ترکها پس از طی دوران حاکمیت ژنرالها و فراز و نشیب زیاد به این مرحله رسیدند. البته تجربه عراق هم وجود دارد که طی بیست سال گذشته خوب عمل کردند و نوعی فدرالیسم را پدید آوردهاند. اما حضور گروههای نزدیک به تفکر القاعده در میان فاتحین دمشق تردیدهایی ایجاد میکند که پسا اسد ممکن است شبیه حاکمیت طالبان باشد.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
*مهمترین دلایل سقوط بشار اسد را در چه مسائلی میدانید؟
اگر به گذشته و تاریخ خاورمیانه دقت کنیم متوجه میشویم که در نیم قرن گذشته خاورمیانه شاهد سقوط حکمرانها بوده که در سقوطشان عوامل متعدد ولی مشترکی وجود داشته است. محمدرضا پهلوی در ایران، صدام حسین تکریتی در عراق، حسنی مبارک در مصر، معمر قذافی در لیبی و آخرین آنها در صبحگاه ۱۸ آذر سال ۱۴۰۳ بشار اسد حاکم سوریه. دلیل اول مشترک سقوط این حاکمان این بود که در این کشورها چیزی به اسم مشارکت سیاسی مردم به معنای واقعی کلمه وجود نداشت. به تعبیری این رهبران به مقولهای تحت عنوان توسعه سیاسی بیتوجه بودند. در این کشورها اگر مشارکتی بود هم صرفا جنبه نمایشی و تصنعی داشت. وقتی توسعه سیاسی مفقود شد و مردم در امر سیاست کشور برای خود نقشی قائل نبودند، بدیهی است در روزهای سرنوشت که پای نظام سیاسی کشور در میان است، به میدان نخواهند آمد. شخصی شدن قدرت و دور شدن از آحاد ملت زیربنای سیاست کشور را متزلزل و به تعبیری لق میکند و کافی است تندبادی بوزد و همه چیز را ویران کند. اتفاقی که در این کشورها رخ داد. به همین دلیل من معتقدم باید منافذ حضور مردم در امور سیاست را همیشه باز نگه داشت نه اینکه با بهانههای مختلف آنها را مسدود کرد. قطعا در نظر گرفتن نهاد انتخابات در قانون اساسی هر کشور به اشکال مختلف و همچنین حضور نخبگان با سلایق گوناگون میتواند سبب غنای توسعه سیاسی و تحکیم نظام سیاسی شود. دومین ویژگی این افراد اتخاذ رویکرد امنیتی در اداره کشور و دل خوش بودن به درآمدهای ناشی از اقتصاد رانتیر بود تا توده مردم در آرامش کاذب بسر برده و دور از دنیای سیاست باشند.
*پس از سقوط بشار اسد برخی تحلیلگران مسائل اقتصادی را در این اتفاق مهم قلمداد کردند. اقتصاد رانتیر چگونه این حاکمان را به ورطه سقوط میکشاند؟
دولت رانتیر دولتی است که بیش از چهل درصد درآمدش از صادرات یک کالا تامین میشود. اقتصاد پهلوی دوم، اقتصاد زمان صدام و اقتصاد لیبی قذافی چنین بود. دولت اسد هم تا قبل از سال ۱۳۹۰ به خاطر صنعت توریسم اوضاع خوبی داشت اما بعد از بهار عربی دچار تنگناهای اقتصادی شد. در مجموع دولتهای رانتیر توجهی به توسعه سیاسی ندارند. معروف است که دولتهای رانتیر پول و رانت میدهند و قدرت میگیرند. برخلاف کشورهای پیشرفته که مالیات میگیرند و به جامعه قدرت میدهند. وقتی دولت رانتیر شکل گرفت دولتها جامعه را به خود وابسته میکنند و نیازی هم به مشارکت واقعی و حضور نخبگان سیاسی و مشارکت طبقه متوسط نمیبینند. با این وجود با رشد طبقه متوسط در این کشورها، آنها خواهان حضور موثر در قدرت شدند اما همان رویکرد امنیتی و شخصی شدن قدرت اجازه ظهور و بروز نداد. به همین دلیل نیز در هر یک از این کشورها، مردم ساکن در شهرهای بزرگ از سرنگونی استقبال کردند. عامل مهم دیگر سقوط حاکم در این کشورها شکل نگرفتن حتی یک طبقه اجتماعی حامی حکومت بوده است. کشورهای جهان سوم باید برای عبور از مرحلهگذار به توسعه همهجانبه از حمایت بخشی از جامعه برخوردار باشند. در این کشورها هیچگاه طبقه حامی که در روزهای سخت به میان آید ایجاد نشد. برای همین با یک تندباد سیاسی همه چیز یک شبه از میان رفت.
*چرا در حالی که بشار اسد در بحران سیاسی بهار عربی مقاومت زیادی از خود به خرج داد، این بار نتوانست شرایط را مدیریت کند و طی تنها چند روز حکومتش سقوط کرد؟
واقعیت این است که اوضاع سوریه از دست جریان حاکم خارج و مخالفان اسد خیلی زود دست بالا را در تحولات جاری پیدا کردند. شرایط به شکلی بود که پیشرویهای مخالفین اسد روزبهروز به سمت دمشق بیشتر شد و از سوی دیگر انگار نه حامیان بینالمللی وی و نه موافقین داخلی عزمی برای حمایت از اسد نداشتند. با این وجود در شرایط کنونی این پرسش مطرح است که با سرنگونی اسد در سوریه چشمانداز آینده سیاسی این کشور چگونه خواهد بود. آیا شاهد نوعی طالبانگری متناسب شرایط داخلی سوریه خواهیم بود و یا اینکه مخالفین از الگوی حکومتی ترکیه که فعلا از حامیان جدی مخالفان است تبعیت خواهند کرد؟ الگویی که همچنان سوریه مثل دوره اسد از جهت اجتماعی سکولار باقی میماند و البته از جهت سیاسی به سمت رقابت مسالمتآمیز بین جریانات مختلف سیاسی همانند رقابت احزاب در ترکیه خواهد رفت و یا اینکه با این کثرت گروهها و جریانات، سوریه وارد دورهای از کشمکشهای سیاسی خواهد شد. به همین دلیل باید منتظر ماند که در روزها و هفتههای آینده چه تحولاتی در این کشور رخ خواهد داد.
شخصی شدن قدرت و دور شدن از آحاد ملت زیربنای سیاست کشور را متزلزل و به تعبیری لق میکند و کافی است تندبادی بوزد و همه چیز را ویران کند
*شما فکر میکنید چه چشماندازی پیش روی سوریه در دوران پسا اسد خواهد بود؟
نکته مهم در این زمینه این است که اگر آینده سوریه از جهت اجتماعی همچنان سکولار باشد به جهت موقعیت جغرافیایی و تاریخی شرایط آن وجود دارد. در شرایط کنونی نیز هم لبنان هم اردن و هم کمی دورتر مصر سکولار هستند. با این وجود اینکه سوریه از جهت سیاسی مثل ترکیه شود محل تردید است. ترکها پس از طی دوران حاکمیت ژنرالها و فراز و نشیب زیاد به این مرحله رسیدند. البته تجربه عراق هم وجود دارد که طی بیست سال گذشته خوب عمل کردند و نوعی فدرالیسم دارند، اما حضور گروههای نزدیک به تفکر القاعده در میان فاتحین دمشق تردیدهایی ایجاد میکند که نکند پسا اسد شبیه حاکمیت طالبان شود.
*آیا با سقوط اسد، جبهه مقاومت در فشار قرار میگیرد؟ آیا چالشهای جبهه مقاومت بیشتر از گذشته خواهد شد؟
در روزهای اخیر سرانجام ارتش اسرائیل پس از تلفات فراوان و زمینگیر شدن در همان کیلومترهای اولیه خاک لبنان توسط نیروهای حزبا... و پس از نزدیک به دو ماه درگیری عقبنشینی و آتشبس را برای دو ماه پذیرفت و قرار است به مرزهای خود بازگردد. برای درک بهتر ابعاد نبرد اخیر و کار بزرگ حزبا... کافی است به ۴۳سال پیش برگردیم، زمانی که مناخیم بگین نخستوزیر و آریل شارون وزیر دفاع اسرائیل بود. اسرائیل به بهانه نقش داشتن گروه ابونضال، یکی از گروههای مبارز فلسطینی، در طرح ترور سفیر اسرائیل در لندن، در خرداد سال ۱۳۶۱ حملات گسترده هوایی و زمینی را به لبنان آغاز کرد و ظرف مدت کوتاهی نیروهای اسرائیلی خود را از جنوب لبنان به بیروت رساندند و شارون، وزیر دفاع، مقر نظامی خود را در هتل الکساندر در خیابان الحمراء در بخش غربی بیروت قرار داد و این در زمانی بود که حزبا... لبنان هنوز شکل نگرفته بود، اما هماینک و پس از ۴۳ سال، ارتش اسرائیل در همان کیلومترهای اولیه کشور لبنان نقرهداغ و زمینگیر میشود. علاوه براین، برخلاف دفعات قبل و حتی برخلاف سال۲۰۰۶ این حزبا... است که با قدرت آتش خود دهها هزار نفر از شهرک نشینان شمال اسرائیل را فراری میدهد و با آتش سنگین شهرهایی مثل حیفا، نهاریا، عکا، الجلیل، کریات شمونه و حتی تلآویو پایتخت را موشک باران میکند. حزبا... اگرچه در نبرد اخیر برخی فرماندهان خود را از دست داد، اما عملا ماند و خلع سلاح هم نشد تا ثابت شود: «اذ الشعب یوما اراد الحیاه و فلابد ان یستجیب القدر.» اگر ملتی اراده حیات و زندگی کند آنگاه سرنوشت هم تسلیم آنان میشود. واقعیت این است حزبا... نشان داد خاکریز اول کشور لبنان و محبوب ملت لبنان و در حقیقت ارتش واقعی این کشور است، هرچند رسما ارتش لبنان نباشد. من فکر میکنم این وضعیت میتواند درباره جبهه مقاومت نیز وجود داشته باشد.
ارسال نظر