معصومه باقری، نویسنده در گفتوگو با آرمان ملی:
اولین درس ادبیات اقلیمی «ایستادن» است
در ادامه سلسله مصاحبههایی که با رویکرد هویت ملی و ضرورت احترام به گونههای فرهنگی و ادبی اقوام و گونههای فرهنگی-زبانی متکثر در چارچوب فرهنگ ملی، بحث درباره ادبیات اقلیمی و آثاری که با شاخصههای جغرافیایی، زبانی و فرهنگی مختلف خلق میشوند را با معصومه باقری، نویسنده اهل دزفول و ساکن تهران پیش بردیم؛ با نویسندهای که تالیف و انتشار آثاری چون «همه چشمهای بسته خواب نیستند»، «استخوانی در گلو»، «صفر مطلق»، «زخمهای عادی» و «مکتوف» را در کارنامه دارد.
به گزارش آرمان ملی آنلاین، او که پیشتر در گفتوگویی بر ضرورت تامین نیازها و ارتقای سلیقهفرهنگی جامعه تاکید کرده بود، توجه به ادبیات اقلیمی را در حکم توجه به تاریخ ایستادگی ملتها در بحرانها و فرازونشیبهای تاریخی توصیف میکند و معتقد است آثار اقلیمی مترصد یادآوری همین مفهوم به مخاطبان خود هستند که گونههای مختلف و متکثر فرهنگی، قومی و زبانی در ادوار مختلف تاریخ، چگونه در کنار یکدیگر و در قالب یک چارچوب واحد به نام ملیت، زیست کردهاند. از همین رو معتقد است: «بیتوجهی یا کمتوجهی به تاریخ و جغرافیای یک سرزمین میتواند آدم را به کرختی و پوچی برساند.» مشروح نظرات این نویسنده را در ادامه از نظر میگذرانید.
در وهله اول، تعریفی داشته باشید درباره ادبیات بومی و اقلیمی.
ادبیات اقلیمی آن دسته از آثار ادبی را شامل میشود که فرهنگ، سنت، رسوم و اعتقادات مردم را خیلی عمیقتر به تصویر میکشد. میتوان گفت که ادبیات اقلیمی آیینه تمامنمای مردمشناسی به معنای آنتروپولوژی است؛ یعنی یکی از دپارتمانهای مهم در علوم اجتماعی-انسانشناسی. مجموعهای که ابعاد وجودی انسان را بهطور گسترده کنکاش میکند و بدون شک ریشه آن فرهنگ و تاریخ را دربر میگیرد. بنابراین بررسی این نوع ادبیات، ما را به مردمشناسی میرساند. حیات فکری، فرهنگ خاص و شیوه زندگی اجتماعی در سیر تاریخی و طبیعی. تاکید ادبیات اقلیمی بر فضا، جغرافیا، زیست بومی، آداب و آیین و شیوه گفتاری لهجه و زبان محلهای مختلف است.
نویسنده اقلیمی به شیوه زندگی مردمانی در ناحیههای مختلف میپردازد و نوع پوشش، خوراک، شغل، افسانه، عقاید و گفتار محلی آنان را مینویسد. اگرچه در ادبیات اقلیمی، فضاهای داستانی واقعی و تخیلی هستند ولی اکثر نویسندگان این مکتب تلاش میکنند که به کیفیت و مختصات جغرافیایی بومی و ناحیهای آن وفامند باشند. مخاطب در این داستانها، با زادگاه بومی، سفرها، آداب روستاها، معتقدات مردم، تغییرات و بحرانهای اجتماعی، چرخش فضایی، مهاجرت، مسئله زیست بومی، مرور نوستالژی و روایت گذشتههای خاطرهانگیز آشنا میشود که این حس آرامش بهواسطه زندگی شهری درگیر غربت شده است.
این آثار ادبی معمولا خیلی عمیقتر میتوانند ناامنی و آشوب، ازدواجهای سنتی، اضطراب گرسنگی و نداری، فقر و مشکلات مالی، زور قدرتمندان نسبت به مردم فرودست را نشان بدهند. رمان و نثرِ اقلیمی، از بُعد فضا اهمیت دارد و شکوه مکان و محل در روایت تجلی پیدا میکند، حتی اگر این شکوه و زیبایی فقط شامل مجموعه احساسات و شیوه تفکر و رفتار شخصیتهای داستان باشد که برای خواننده کاملا متفاوت و شاید عجیب بهنظر آید.
لطفا درباره خاستگاهها، ویژگیها و شاخصههای ادبیات اقلیمی و مخاطبان این نوع ادبیات بنویسید.
اثر ادبی یک نویسنده در ادبیات اقلیمی، نوعی نقشنگاری و تصویرگری از زمان، مکان، فضا و جغرافیاست که نویسندگان این سبک را نویسنده اقلیم نامیدهاند. اگر به مطالعه آثار ادبی بر پایه جغرافیا بپردازیم، ویژگی مهمِ آنها تأکید بر عناصر اقلیم و جغرافیای محیط است؛ شمال، جنوب، شرق، غرب. از مشخصههای اصلی ادبیات اقلیمی، تأثیرات ملموس از محیط اقلیمی و بازتاب آن در متن و پیرنگ داستان است. زمانی که خواننده این داستانها را میخواند خیلی بهتر با خطههای مختلف، مردان و زنان رنجکشیده، آب و هوای مناطق، بادهای همیشگی یا پارهوقت، خیابانها، دریاها، تالابها، قبرستانها، جنگلها، رودخانهها، بیابانها و کویر آشنا میشود؛ بهطوری که گویی به آن مکان سفر کرده است.
خاصیت ادبیات قلیمی همین است؛ به عمق جان انسانها نفوذ میکند. مخاطب، با آیینها، رسمهای متفاوت، افسانهها و روایتهای اقوام مختلف آشنا میشود و گاهی به تحسین سنتها و یا تاسف برای برخی تعصبات قبیلهای میرسد. این نوع ادبیات ممکن است در قالبهای گوناگون به رشته تحریر درآید: اقلیم صنعتی و کارگری، اقلیم دریایی، اقلیم روستایی.
به نظر شما چرا ادبیات بومی آنقدر که باید مورد توجه قرار نگرفته است؟ درباره علل آن توضیح بدهید.
شاید دلیلی که باعث میشود مخاطبهای کمتری به ادبیات اقلیمی روی بیاورند؛ درج تعصبات سختگیرانه قبیلهای، بیان خرافات و باورهای اوهام، خشونت و گاهی تعرض به کوچکترین حقوق طبیعی انسانهاست که معمولا در مناطق کمجمعیت، روستاهای فقیرنشین، و شکل زندگی پردرد و فقرآلود مردم در این مکانهاست. اگرچه مطالعه آثاری با مضمون فقر و محرومیت میتواند خواننده را متاسف کند، ولی از تاثیر شگرف آن نمیشود به سادگی گذشت. چون مخاطب با فرهنگهای مردم مختلف و مناطق گوناگون آشنا میشود و اطلاعات عمومی بالایی پیدا میکند. هر قدر یک فرد از تاریخ و جغرافیای کشورش بیشتر آگاه باشد؛ مسیر و هدف زندگیاش مشخصتر و آگاهانهتر خواهد بود.
کمتوجهی به ادبیات اقلیمی، چه چالشها و نقطه ضعفهایی به همراه داشته است؟
بیتوجهی یا کمتوجهی به تاریخ و جغرافیای یک سرزمین میتواند آدم را به کرختی و پوچی برساند. بیخ و رگ هر انسان ابتدا مرزوبوم و کشور اوست. آدمها با مطالعه آثار ادبی پرکیفیت که به زیست و جغرافیای محل پرداختهاند، توجه بیشتری به سرزمینشان نشان میدهند و درک والاتری از وطنشان در ذهن و قلبشان مینشیند که بیگانگان به سهولت نمیتوانند آن را بیرون برانند. اصلیترین پیامد ادبیات اقلیمی همین است؛ اصل، ریشه، مردم و بصیرت. در واقع این نوع ادبیات، ادبیات مردم است که فشرده و محکم به مردمشناسی میپردازد. سبک این ادبیات، در مطالعات اجتماعی اینطور است که مخاطب از روش پهنانگر به روش ژرفانگر پرتاب میشود و زیست بوم محلی را بهطور عمیق و به تفصیل مشاهده میکند و خود واقعی انسانها را میبیند.
آدم روحش را با ماهیت زندگی روستایی و همبستگی اجتماعی و تقویت انسانشناختی در محیط متفاوت صیقل میدهد و تصویری دقیق را از بافت زندگی روزمره دیگر انسانها ترسیم میکند. همین که یک شخص، با زمینشناسی، جغرافیای انسانی، ژنتیک، فرهنگ و آداب مختلف آشنایی پیدا میکند، آیا کافی نیست تا به وطنش ژرفتر بنگرد و پای خاک و سرزمینش تا جان بماند؟ اولین درسی که ادبیات اقلیمی به من آموخت؛ ایستادن بود. ایستادن برای خاک. برای خانواده. یعنی همان جغرافیا و انسان.
ارسال نظر