| کد مطلب: ۱۱۴۲۷۸۱
لینک کوتاه کپی شد

در افسون انسانیت

درنگی بر «اعمال انسانی»

محمد صابری/ نویسنده و منتقد: هان کانگ اولین نفر نیست و آخرین نفر نیز، انسانیت همیشه دغدغه‌ ادبیات بوده و هست، به عبارتی دیگر تا سیاست بر سر کار است، ادبیات دغدغه‌مند است و چه چیزی بیشتر و برتر از مضمون انسانیت! نوبلیست ادبیات امسال در «اعمال انسانی» با نثری شاعرانه به سبک و سیاق آناتول فرانس و رولان و ناباکوف، برای پی‌ریزی داستانی از خون و جنون، شب و روزهای زیادی را در اندوهی عمیق شناور بوده و از یک حقیقت مسلم تاریخی که همان قیام مردم گوانگجو علیه دیکتاتور وقت است، با زاویه دیدی نو و متفاوت به این جنایت نگاه و رفتارآدم‌ها را در فصل‌های هفت‌گانه به واکاوی و تعمق و غور نشسته است، ببینید: «وجدان/ وجدان وحشتناک‌ترین چیز این دنیاست. روزی که من شانه‌به‌شانه صدها و هزاران نفر از همراهان غیر نظامی‌ام به لوله اسلحه سربازها خیره شدیم، روزی که بدن‌های دونفری را که اول از همه قتل عام شدند، روی چرخ دستی گذاشتند و تا جلوی جمعیت بردند، من مات و مبهوت به دنبال کشف چیزی پنهان درون خودم بودم، به دنبال کشف غیاب ترس. یادم می‌آید حس می‌کردم که حالا وقت مردن است...»

درنگی بر «اعمال انسانی»

اعمال انسانی را می‌توان روایتی بدیع و کم‌نظیر از قیام و سرکوب خونین مردم گوانجو کره‌ی جنوبی در اعتراض به دولت مستبد دهه‌ی 1980 دانست. کانگ خود متولد گوانگجوست و از این رو، کودکی‌اش را در بحبوحه‌ قیام و تظاهرات خونین مردم گذرانده. ذهن او به طرز گریزناپذیری از اثرات مرگبار و هولناک این قیام و خشونت بی‌حد دولت وقت اثر پذیرفته و حتی با گذشت سال‌ها التیام نیافته است. رنج حاصل از سوگ و خاطرات و تصاویر دردناک گذشته سایه‌ای تیره وتار بر زندگی‌اش انداخته و او را به نوشتن واداشته. اعمال انسانی در توصیف انسانیت و در مذمت ظلم و قساوت اعمال انسان نگاشته شده است؛ با این ‌حال نویسنده به شیوه‌ای شگرف و شگفت‌انگیز از واژگان و تصاویری مهیب و خشونت‌آمیز وام گرفته تا مضمون انسانیت را در قالب حیوانی و غیرقابل بخشش‌ترین کارها به چالش بکشد و زوایای پنهان آن را در بستری آغشته به خون توصیف کند. 

هرکدام از بخش‌های کتاب از زبان شخصیتی مجزا، با بیانی متمایز و از زاویه‌ای نو روایت می‌شود. کانگ عامدانه در هر بخش داستان، زاویه دیدی را بر‌می‌گزیند که درواقع گویای فاصله‌ ضمنی میان راوی و خواننده در درک وقایع و فجایع آن بخش است. مسلّم است که استفاده از این شیوه‌ نغز، وجوه پنهانی داستان را برای خواننده آشکار می‌سازد و ذهن او را آماده‌ پذیرش تأثیر هدفمند و سازمان‌یافته‌ مدنظر نویسنده می‌کند. نویسنده در نگارش بخش آغازین با تأکید بر مفهوم قیام و مضمون‌سازی‌های متعدد حول محور اعمال غیرانسانی، به ذهن خواننده نقب می‌زند و او را برای یافتن پاسخی برای این انسانیتِ مطرود تهییج می‌کند. به عبارتی این قیام همان اثر موج‌واری است که تأثیر آن تا هفت فصل و سی‌وسه سال پس از وقوع آن در بخش اول، هم‌چنان در جریان داستان باقی مانده است. 

در برشی از کتاب می‌خوانیم: «من با حقیقت انسانیت خودم می‌جنگم، با این باور که چرا از جنگ جان سالم به‌در برده‌ام، و این باور که مرگ تنها راه فرار از این حقیقت مسلم تاریخی‌ست.» به عبارتی دیگر اعمال انسانی را می‌توان مانیفستی علیه طراحان قدرت و دیکتاتوری دانست که برای اعمال خودخواهانه‌ترین تفکرات، شبانه‌روز به نسخه پیچی جنگ و مرگ بی‌گناهان مشغول‌اند، ناترازی روح‌هایی مسموم و آغشته به جنون در مواجهه‌ با روح‌هایی لطیف و بی‌خبر که جز به زندگی نمی‌اندیشند. در این مواجهه و پیکار هر دو سوی ماجرا به ابدیت می‌اندیشند، بی‌آن‌که تعریف مشخص و دقیقی از آن را داشته باشند. میان این بازی هول‌آور و ترسناک، اورول در 1984 به یادمان می‌آورد که اصحاب قدرت نیز از مرعوب‌شدگان حلقه‌ای از قدرت‌اند، نامریی، شبکه پیچیده‌ای پشت پرده‌ها که در بدو امر، وجود خارجی ندارند و به‌مرور در هم تنیده می‌شوند و در کوتاه زمانی قدرت اصلی را در دست می‌گیرند و بر تراز اول قدرت حکم می‌رانند. این مشق سیاه نامکرر و پرتکرار مختص جوامع قرون وسطایی و جهان سومی‌ها نیست، در تمامی نظام‌های توتالیتر جاری و ساری ست. هان کانگ در اعمال انسانی را می‌توان پژواک فریادهای خاموش جامعه‌ای فروهشته در تحقیری دانست که بسیار امیدوارست و نومید، امیدوار به رساندن صداهای در گلو شکسته و نومید از به ثمر نشستن‌شان. ببینید: «هرگز به خود اجازه نمی‌دهم حتی یک نفر از اعضای نژاد انسانی را که می‌بینم و نمی‌بینم، فراموش کنم. این نیز شامل شما و آن‌ها نیز می‌شود.» 

اعمال انسانی کانگ را که به پایان می‌رسانیم، روح اورول نیز در جای‌جای روح مخاطب به آمد و شد، می‌گذرد، روحی که تا قرن‌های متمادی بر نویسندگان پس از خود چنان تاثیراتی به‌جا‌گذارده که در هر مضمون آفرینی مرتبط با جنگ و جنون و استبداد، رد بو و پا دارد. 1984 برگ زرین دیگری‌ست از ادبیات متعهد و پیش‌رو در واخواهی بی‌شمار مطالبات مانده روی دست آدم‌هایی که به بیش‌بردن وکم‌اندیشیدن بدجور خو کرده و شاید از سر بی‌تفاوتی خود را به همین کم‌انگاری و نادیده انگاریِ باطل متقاعد ساخته‌اند. کوتاه آنکه با این داستان غم‌انگیز، آیا نمی‌توان هانا آرنت‌وار دل‌امیدوار بود به رسیدن روزی که دیگر آزادی، این پرنده‌ خوش خط‌و‌خال و آواز، به قفس و قفس‌سازان از فاصله‌ای نزدیک‌تر لبخند بزند و بغض کهنه‌ تاریخی‌اش را یک‌بار برای همیشه به گردباد فراموشی بسپارد؟

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار