| کد مطلب: ۱۱۵۷۰۹۴
لینک کوتاه کپی شد

رضا عمرانی در گفت‌وگو با «آرمان ملی»:

گوینده باید چیزی از خود به کتاب اضافه کند

آرمان ملی- ساجده سلیمی: در دنیای امروز که کتاب‌های صوتی به یکی از محبوب‌ترین راه‌های مطالعه تبدیل شده‌اند، نقش گویندگان حرفه‌ای در انتقال صحیح مفاهیم و ایجاد تجربه‌ای دلنشین برای شنوندگان، بیش از پیش اهمیت یافته است.

گوینده باید چیزی از خود به کتاب اضافه کند

رضا عمرانی، از گویندگان شناخته‌شده‌ کتاب‌های صوتی است که با صدای گرم و بیان نافذ خود، همواره توانسته روح و جان تازه‌ای به آثار ماندگار ادبی و فلسفی ببخشد. در این گفت‌وگو، به سراغش رفتم تا درباره تجربه خوانش کتاب «قدرت» اثر برتراند راسل صحبت کنیم؛ کتابی که به تحلیل مفهوم قدرت در ابعاد مختلف اجتماعی، سیاسی و فردی می‌پردازد. از چالش‌های اجرای این اثر گرفته تا اهمیت آن برای نسل امروز، نظرات و تجربیات این هنرمند را جویا شده‌ایم.

قبل از آنکه وارد بحث کتاب‌ها و تجربیات شما شویم، اگر مقدور باشد در مورد سوابق شما در حوزه کتاب صوتی، دلایل ادامه دادن این حرفه و همچنین دیدگاه و حس‌وحال شما نسبت به کتاب‌های صوتی توضیحاتی ارائه دهید.

کتاب همواره برای من یک علاقه‌مندی ویژه بوده است. از دوران نوجوانی با کتاب‌ها ارتباط داشتم و در خانواده‌ای بزرگ شدم که همواره توجه ویژه‌ای به مطالعه داشت. برادران بزرگ‌ترم اهل مطالعه بودند و من نیز به تبعیت از آن‌ها، از روی کنجکاوی شروع به خواندن کردم. ابتدا به دلیل سن کم، بیشتر به سطوح ساده‌تر کتاب‌ها پرداختم، اما با گذشت زمان و رشد سن، توانستم مفاهیم کتاب‌ها را در حد درک خودم بهتر درک کنم. حضور در جمع‌هایی که در آن‌ها درباره کتاب صحبت می‌شد، تأثیر زیادی در گسترش دانش من داشت. در همان دوران نوجوانی و در حدود 15 تا 16 سالگی، همزمان با وقوع انقلاب سال 57، شاهد بودم که مردم تمایل زیادی به مطالعه پیدا کرده بودند. در اطراف دانشگاه تهران، فروشندگان خیابانی کتاب‌های مختلفی را عرضه می‌کردند و مردم به طور گسترده کتاب می‌خریدند، خواه کتاب‌های چاپ شده با کیفیت پایین و یا کتاب‌هایی که ممکن بود ممنوعه باشند. این روند، ناشی از کنجکاوی مردم برای آگاهی بیشتر بود، اگرچه این وضعیت به سرعت از بین رفت، تب کوتاه مدتی بود و به دلیل شرایط اقتصادی، جنگ و تغییرات اجتماعی از بین رفت اما تأثیر آن در من باقی ماند.

بعدها، وقتی وارد رادیو شدم و در زمینه نمایش رادیویی، بازیگری، کارگردانی و نویسندگی مشغول به کار شدم، ارتباط بیشتری با ادبیات برقرار کردم. در نهایت، با پدیده کتاب صوتی آشنا شدم که در ایران، قدمت زیادی ندارد و به شکل حرفه‌ای حدود یک دهه از آن می‌گذرد. این امر باعث شد که به گویندگی کتاب صوتی علاقه‌مند شوم. به ویژه در رادیو، احساس می‌کردم که محدودیت‌هایی وجود دارد و ممکن است برخی موضوعاتی که دوست دارم، توسط رادیو مورد تأیید قرار نگیرد یا تمایل به کار روی آنها نداشته باشند. بنابراین، عرصه کتاب صوتی برای من فرصتی مناسب به شمار می‌رفت. من همکاری خود را با شرکت ماه آوا آغاز کردم و علاوه بر گویندگی، به عنوان مشاور تولید نیز در آنجا فعالیت دارم. در حال حاضر، تمام وقتم را برای رشد این زمینه اختصاص داده‌ام.

اولین کتابی که کار صوتی آن و گویندگی آن را انجام دادید به خاطر دارید؟

در زمینه گویندگی کتاب صوتی، همکاری اولیه من با شرکت نوار، که قدیمی‌ترین تولیدکننده کتاب صوتی در ایران بود، آغاز شد. این شرکت در دوره‌ای از شکوفایی خود قرار داشت و من در آن زمان چندین کتاب صوتی ضبط کردم، از جمله آثار مهمی مانند «پیرمرد و دریا» و «صد سال تنهایی» کتاب «صد سال تنهایی» فکر می‌کنم اولین کار من در زمینه کتاب صوتی بود.

چه ژانر کتاب‌هایی را بیشتر اجرا کرده‌اید؟

در مورد علاقه‌مندی‌های شخصی‌ام باید بگویم که من به صورت عمومی به مطالعه علاقه داشتم و علاقه‌ام بیشتر در حوزه‌های فلسفه و روان‌شناسی، به ویژه فلسفه نظری و تئوریک، متمرکز بوده است. فراتر از این‌ها، به ادبیات، به ویژه رمان و داستان‌های بلند و کوتاه علاقه زیادی دارم. برای مثال، کتاب «دن کیشوت» را بسیار دوست دارم که دو جلدش را اجرا کردم. از اجرای خودم هم اگر تعریف از خود نباشد راضی هستم؛ به ویژه از واکنش‌های مثبت مخاطبان نسبت به اجرای خود راضی هستم. یکی دیگر از آثار مورد علاقه‌ام، رمان «مدار صفر درجه» از احمد محمود بود که برایم جذابیت زیادی داشت. در کل، تعداد زیادی کار در این زمینه انجام داده‌ام که متاسفانه جزئیات بسیاری از آن‌ها در ذهنم نمی‌ماند. علت این امر این است که به دلیل کار زیاد، به محض اتمام یک پروژه، سعی می‌کنم آن را از ذهنم پاک کنم و خود را برای پروژه بعدی آماده کنم. در واقع، آرشیو ذهنی قوی ندارم.

به نظرم این اتفاقی است که برای همه ما افتاده. یکی از دلایل وابستگی زیاد خود من به گوگل است. به دلیل اینکه همیشه به راحتی به اطلاعات دسترسی دارم، عادت کرده‌ام که هیچ چیزی را به خاطر نسپارم.

این به نظرم چیز بدی نیست. این شاید یکی از نکات منفی استفاده از گوگل است، اما در عین حال باید بگویم که گوگل یک کتابخانه جهانی با قابلیت دسترسی سریع است. برای مثال، در دهه 60 که من در حال تحصیل بودم، برای مطالعه بسیاری از کتاب‌ها باید به کتابفروشی‌های دست دوم مراجعه می‌کردیم یا جست‌وجو می‌کردیم تا کتاب‌های نایاب یا تجدید چاپ نشده را پیدا کنیم. در آن زمان، منابع تحقیقاتی زیادی در دسترس نبود و گاهی اوقات برای بررسی مفاهیم خاص مجبور بودیم به منابع کمیاب مراجعه کنیم، اما اکنون، با وجود گوگل، دسترسی به اطلاعات به سرعت امکان‌پذیر است و می‌توانم در کمترین زمان ممکن به مقالات و منابع مختلف به صورت جهانی در مورد هر موضوعی دست یابم. این امر باعث افزایش کیفیت و سرعت تحقیقات شده است.

از کاراکترهایی که اجرا کردید کدام‌ها را بیشتر دوست داشتید؟

دن کیشوت را بسیار دوست داشتم. اول اینکه بسیاری از منتقدان سرشناس و معتبر ادبی در سطح جهانی معتقدند که سروانتس بنیان‌گذار رمان نوین است. ساختار و فرم روایتی که او انتخاب کرده، بخشی از این تحلیل است که به نوعی به تکنیک‌های داستان‌نویسی مربوط می‌شود. اما آنچه برای من بسیار جذاب است، شخصیت‌های دن کیشوت و سانچو پانزا هستند. این دو شخصیت که هرچند کاملاً از هم متفاوت‌اند، در کنار یکدیگر حرکت می‌کنند و به نظر می‌رسد نمایانگر دو جنبه مختلف از اندیشه انسانی باشند. دن کیشوت نماد آرمان‌گرایی و ایده‌آلیسم است که می‌خواهد فضایل انسانی نیکو مانند شجاعت، شرافت و کمک به ستمدیدگان را که در دنیای مدرن فراموش شده، احیا کند. در مقابل، سانچو پانزا یک شخصیت ساده و عملی است که از بُعد مادی به مسائلی نگاه می‌کند و در پی منافع شخصی خود است. این دو شخصیت در طول سفرشان همواره درگیر ماجراهایی می‌شوند و در این فرآیند، دیالوگ‌های جالب و منطقی میان آن‌ها شکل می‌گیرد. سروانتس با دقت فراوان توانسته این دو شخصیت را به گونه‌ای طراحی کند که هر کدام منطقی و درست در موقعیت‌های خود عمل کنند. این تضاد بین آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی، شاید نمایانگر کشمکش درونی انسان‌ها باشد که در آن فرد به دنبال بهبود و رشد انسانی است، یا از سوی دیگر در پی حفظ منافع شخصی و تطبیق با شرایط اجتماعی و اقتصادی خود. این دو خصیصه در درون همه ما وجود دارد. اینکه برویم به سمتی که خصایل انسانی را بیشتر بپروریم و از طرفی چیزی نهیب می‌زند به فکر منافع شخصی جیب خود باش. خیلی اثر لذت بخشی بود.

با ظهور هوش مصنوعی هم که این دسترسی چندبرابر بهتر شده است

بله؛ به نظرم باید با هرکس با زمان خود به روز باشد. یک مثال می‌زنم. در زمینه تولید کتاب صوتی، در ابتدا برخی ناشران کتاب‌های کاغذی نسبت به این حوزه نگرانی‌هایی داشتند و تصور می‌کردند که ممکن است فروش کتاب‌های چاپی‌شان تحت تأثیر قرار گیرد، اما به مرور زمان، پس از جلسات و مذاکرات، بسیاری از آن‌ها متقاعد شدند که کتاب صوتی نه تنها تأثیر منفی ندارد، بلکه می‌تواند به نوعی همپوشانی ایجاد کند. برخی از مخاطبان ممکن است ابتدا کتاب چاپی را بخوانند و سپس کتاب صوتی همان اثر را گوش دهند، یا برعکس. حتی برخی از افراد به من پیام می‌دهند که هنگام گوش دادن به کتاب صوتی، نسخه کاغذی آن را نیز تهیه می‌کنند تا همزمان با اجرای من مقایسه کنند. این مقاومت منفی از جانب بعضی کمتر شد. در نهایت، درباره هوش مصنوعی باید بگویم که این موضوع اجتناب‌ناپذیر است. ما باید خود را با تغییرات این حوزه تطبیق دهیم، در غیر این صورت از دور خارج خواهیم شد. اگر بخواهیم دامنه مخاطبان گسترده‌تری داشته باشیم، باید از مدیوم‌های مختلف استقبال کنیم و آن‌ها را در کار خود به‌کار بگیریم. در نهایت، این تغییرات به نفع همه ما خواهد بود. آن فروشنده قدیمی ظروف مسی هم وقتی ملامین آمده مجبور شده به کالای جدید روی بیاورد اگر این کار را نکرده حتما از دور خارج شده است.

در حال حاضر که شما در این حوزه فعالیت می‌کنید، به نظر شما وضعیت چطور است؟ گویا که نسل جوان به این حوزه علاقه و تمایل بیشتری نشان می‌دهند.

بله نظر من هم همین است. این دلایل مختلفی برای این پدیده وجود دارد که باید از ابعاد مختلف توسط متخصصان بررسی شود. به‌عنوان مثال، جامعه‌شناسان ممکن است دلایل آن را تحلیل کنند. آنچه که به نظر من می‌رسد، و البته ممکن است اشتباه باشد، این است که نسل جدید به شدت تشنه دانستن و آگاهی است و رسانه‌های رسمی و دولتی نمی‌توانند به این نیازها پاسخ دهند. به همین دلیل، مخاطب نسل جدید به دنبال راه‌های دیگری می‌رود تا به سوالات خود پاسخ بدهد. این یکی از دلایلی است که باعث رونق پادکست‌ها در حوزه‌های مختلف و با موضوعات متنوع شده است.

من نیز شاهد این هستم که نسل جدید به‌طور آگاهانه انتخاب می‌کند و حتی به قدری رشد کرده است که در زمینه کیفیت اجراها نیز نظر می‌دهند. پس از مدتی و با حرفه‌ای‌تر شدن مخاطبان در گوش دادن به کتاب‌های صوتی، متوجه می‌شوند که کدام گوینده کیفیت بالاتری دارد و کدام کتاب بهتر اجرا شده است، چراکه ممکن است برخی از کتاب‌ها چندین ورژن صوتی داشته باشند. مخاطب این ورژن‌ها را مقایسه می‌کند و به نتایجی دست می‌یابد. این نشانه‌ای از رشد و پیشرفت در این حوزه است.

برویم به سراغ کتاب «قدرت» اثر برتراند راسل که مشغول اجرای آن هستید. تجربیات خود را در مورد خواندن این کتاب به ما بگویید. به هر حال کتاب فلسفی و سنگینی است، گویندگی آن چطور بود و همچنین، نظرتان درباره ترجمه این کتاب چیست؟

از آخر شروع می‌کنم. ترجمه کتاب خیلی خوب است و ترجمه آقای دریابندری همیشه مورد توجه من بوده و هست. سبک نوشتاری ایشان به شکلی است که ترجمه روان و قابل فهم می‌شود. این کتاب به هیچ عنوان کتاب ساده‌ای نیست. پیش‌تر یک کتاب دیگر از راسل که آن هم از انتشارات خوارزمی بود، یعنی «تحلیل ذهن» را ضبط کرده‌ام که در همین سال جاری به اتمام می‌رسد. این کتاب نسبت به اثر کنونی پیچیده‌تر بود و ترجمه‌اش هم چالش‌برانگیزتر بود.

کتاب «قدرت» اثر راسل در سال ۱۹۳۹ نوشته شده، یعنی در فاصله بین جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم. راسل عموماً به عنوان یک فیلسوف شناخته می‌شود، اما به مسائل سیاسی و اجتماعی نیز علاقه‌مند بود. او جزو فیلسوفانی بود که تنها به نظریه‌های فلسفی نمی‌پرداخت بلکه در مسائل اجتماعی و سیاسی نیز صاحب نظر بود و سعی می‌کرد تحلیل‌هایی ارائه دهد. کتاب «قدرت» حول این موضوع می‌چرخد که راسل معتقد است در تمامی انسان‌ها میل به قدرت وجود دارد. او انواع مختلف قدرت را بررسی می‌کند، از فرد گرفته تا گروه‌های کوچک، سازمان‌ها، ادارات و تا حکومت‌ها. راسل قدرت را به دو دسته تقسیم می‌کند: قدرت خوب و قدرت بد. او معتقد است قدرت بد، قدرتی است که بر اساس زور بنا شده و در بر دارنده اکثریت جامعه نیست، که این با دموکراسی منافات دارد. استالین و هیتلر و... از این دسته هستند. به عقیده راسل، قدرت خوب، قدرتی است که صاحبان آن افراد خردمندی باشند که از آن برای خوشبختی و رفاه عمومی استفاده می‌کنند. او چهار نفر را به عنوان مثال می‌آورد که به نوعی قدرت را در اختیار داشتند و راسل آنها را دوست دارد: مسیح، بودا، فیثاغورس و گالیله. این افراد قدرت را برای خود نمی‌خواستند، بلکه از آن برای ترویج اندیشه‌های خود استفاده می‌کردند. راه اغنا را انتخاب کرده و خردمندانه رفتار کردند. راسل می‌گوید این میل به قدرت در همه افراد وجود دارد و هر کسی به نوعی راهی برای رسیدن به آن پیدا می‌کند. اگر نظارتی بر این قدرت نباشد، ممکن است به استبداد و حکومت‌های غیر دموکراتیک تبدیل شود، مانند سلطنت‌های موروثی یا حکومتی که به نفع یک گروه خاص باشد و به اکثریت مردم جوابگو نیست.

راسل برخلاف مارکس که معتقد است ثروت منبع قدرت است، می‌گوید که قدرت، ثروت را می‌سازد. در واقع، قدرتی که افراد یا گروه‌ها یا حکومت‌ها به دست می‌آورند می‌تواند آن‌ها را ثروتمند کند. راسل همچنین معتقد است که وقتی قدرت به جایی می‌رسد که دیگر نمی‌تواند رشد کند و دچار رکود می‌شود، انقلاب و شورش به وجود می‌آید تا قدرت قبلی کنار برود و قدرت جدیدی جایگزین آن شود. اما تضمینی وجود ندارد که این قدرت جدید همان سرنوشت را داشته باشد، بلکه بستگی به این دارد که آیا قادر است افکار عمومی را با خود همراه کند یا نه. کتاب تلاش کرده تا انواع مختلف قدرت را توضیح دهد و در فصل اول به میل به قدرت پرداخته است که در تمامی انسان‌ها وجود دارد. پس از آن، راسل انواع مختلف صورت قدرت‌ها را از جمله قدرت روحانیان، قدرت پادشاهان، قدرت‌ برهنه (قدرت با زور)، انقلابی و اقتصادی را تحلیل کرده است.

هوش مصنوعی اجتناب‌ناپذیر است... اگر بخواهیم دامنه مخاطبان گسترده‌تری داشته باشیم، باید از مدیوم‌های مختلف استقبال کنیم

روش کارتان در هنگام خوانش اثری مانند این اثر که فلسفی و شاید سنگین باشد چگونه است؟ چندبار از قبل می‌خوانید؟

اول بگویم من با واژه «خوانش» موافق نیستم و معتقدم باید این واژه را تفکیک کنیم. به نظر من، خوانش به معنای صرف خواندن یک متن با صدای متناسب و تربیت‌شده توسط یک گوینده است. در این حالت، گوینده فقط متن را می‌خواند و پیش می‌رود. اما اجرای یک کتاب برای من به معنای چیزی عمیق‌تر است. وقتی می‌گوییم گوینده باید کتاب را اجرا کند، منظور این است که او باید به موضوعی که دارد اجرا می‌کند تسلط کامل داشته باشد. به ویژه اگر کتابی از یک نویسنده خاص مانند مارکز یا کتابی ادبی باشد، گوینده باید شناخت کافی از سبک و ویژگی‌های اثر داشته باشد. اگر یک گوینده درباره مارکز کتابی می‌خواند، بهتر است حداقل دو یا سه کتاب دیگر درباره او یا موضوعات مشابه خوانده باشد و در مورد این موضوعات از منابع مختلف اطلاعات کسب کند، مثلاً از گوگل یا مقالات مختلف.

اجرای کتاب به این معناست که گوینده باید توانایی تحلیل و فهم درست آنچه می‌خواند را داشته باشد. اگر ویژگی‌های خاصی در سبک نویسنده وجود دارد، گوینده باید این ویژگی‌ها را در نظر بگیرد و بر اساس آن‌ها اجرا کند. برای مثال، اجرای کتابی از همینگوی که جملات ساده و دیالوگ‌های کوتاه دارد، با اجرای کتابی که از جملات پیچیده‌تر و ساختار خاص‌تری برخوردار است، مثل کتاب‌های محمود دولت‌آبادی، بسیار تفاوت دارد. در واقع، وقتی از «اجرا» صحبت می‌کنیم، گوینده نباید فقط به عنوان یک دستگاه صوتی عمل کند که صرفاً حرف می‌زند. او باید از خود چیزی به کتاب اضافه کند و عمق اثر را به مخاطب منتقل کند. این امر فقط زمانی امکان‌پذیر است که گوینده اطلاعات کلی و درست درباره موضوع کتاب داشته باشد.

در مورد خودم هم باید بگویم که به دلیل روحیات درون‌گرایانه‌ام، از نوجوانی به فلسفه و مباحث نظری علاقه داشتم و همین امر باعث شد که کتاب‌هایی مثل «قدرت» نوشته راسل را دوست داشته باشم. در بسیاری از مواقع، من به طور طبیعی با افکار راسل موافق بودم و حتی گاهی اوقات احساس می‌کردم که نظراتش مشابه نظرات من است یعنی نظرات من شبیه اوست.

به نظر شما، این کتاب برای دنیای امروز و به ویژه نسل جوان چه میزان اهمیت دارد و از چه جنبه‌هایی می‌تواند برای آن‌ها مفید واقع شود؟

بسیار مهم است و باید به آن توجه ویژه‌ای داشت. وقتی از قدرت صحبت می‌کنیم، اهمیت واقعی قدرت به این است که ما در یک دوران خاص و در شرایط ویژه‌ای زندگی می‌کنیم که همگی در تلاش هستیم تا وضعیت موجود را بهبود ببخشیم. هدف این است که شرایط زندگی را به گونه‌ای تغییر دهیم که انسان‌ها بهتر و شادتر زندگی کنند، نه تنها در مرزهای جغرافیایی خاص ما بلکه در سطح جهانی. برای رسیدن به این هدف، ضروری است که ما اطلاعات بیشتری داشته باشیم. باید از اشتباهات گذشته درس بگیریم، نباید آن‌ها را دوباره تکرار کنیم. به همین دلیل، ما نیاز داریم تا آگاهی‌مان را افزایش دهیم و از ابزارهایی مثل کتاب‌ها و منابع مختلف بهره‌برداری کنیم تا فهم عمیق‌تری از دنیای اطراف خود پیدا کنیم. باید بدانیم که چه اطلاعاتی حقیقی است و چه اطلاعاتی ممکن است جعلی یا غیرواقعی باشد. همچنین باید راه‌های رسیدن به حقیقت را شناسایی کنیم.

کتاب «قدرت» راسل می‌تواند یک منبع بی‌نظیر باشد. این کتاب یک راهنمای فلسفی است که به ما کمک می‌کند تا قدرت را در ابعاد مختلف آن بشناسیم و تاثیرات آن را بر جوامع مختلف درک کنیم. راسل با آوردن مثال‌های تاریخی دقیق و تحلیل‌های منطقی خود، به ما این امکان را می‌دهد که قدرت را نه تنها از منظر تئوری بلکه از طریق تجربیات تاریخی نیز بررسی کنیم. این نمونه‌های تاریخی می‌توانند مشابهت‌هایی با وضعیت فعلی ما داشته باشند و از آن‌ها می‌توانیم برای پیشبرد اهداف خود استفاده کنیم و از اشتباهات گذشته اجتناب کنیم.

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار