| کد مطلب: ۱۱۴۹۱۶۱
لینک کوتاه کپی شد

سندی مومنی به مناسبت انتشار «حاشیه امن»:

هنوز مردان داستان‌های زنانه نمی‌خوانند

آرمان ملی- بیتا ناصر: سندی مؤمنی، نویسنده و فارغ‌التحصیل رشته‌ روانشناسی عمومی در جدید‌ترین اثر خود، داستان زنی را روایت می‌کند که همچنان برای مخاطبان آشناست؛ زنی با باورهای سنتی که دغدغه‌های مدرنی در سر دارد و در جامعه‌ای که هنوز رنگ و بوی مردسالاری می‌دهد، وضعیتی «الاکلنگی» را تجربه می‌کند.

هنوز مردان داستان‌های زنانه نمی‌خوانند

مومنی که سال‌هاست در زمینه نقد ادبی نیز فعالیت دارد، معتقد است این وضعیت حتی در فضای داستان‌نویسی و نویسندگی نیز عینیت دارد؛ به‌طوری که نویسندگان زن همچنان تحت‌‌الشعاع فضای حاکم « درصدد خلق فضاهای مردانه و راوی‌های مرد هستند تا اثرشان بهتر و بیشتر دیده شود» و لاجرم، هنوز اندیشه‌ زنان در ادبیات داستانی، جدی گرفته نمی‌شود. با این گفت‌وگو همراه شوید.

«حاشیه امن» به تازگی، با قلم از شما و به همت نشر آفتابکاران به چاپ رسیده است. ابتدا درباره این اثر و خط اصلی داستان کمی توضیح دهید؟

«حاشیه امن» داستان شخصیتی به نام نورا صحت است. او با یک شکایت اصلی (درماندگی در رابطه‌ای دوازده ساله) به درمانگر مراجعه می‌کند و در خلال گفت‌وگوهایی که با درمانگر دارد، متوجه می‌شویم شکایت اصلی او در واقع ویترینی برای نمایش سایر مشکلات اوست.

شما در این اثر از آسیب‌هایی که می‌تواند از خانواده وارد شود؛ ترس از قضاوت اطرافیان و در نهایت حفظ موقعیت در جامعه گفته‌اید؛ مسائلی که می‌تواند شرایطی را برای افراد به وجود بیاورد که گویی هیچ راهی جز تحمل وضع موجود ندارند. این وضعیت را چطور تفسیر می‌کنید؟

نورا شخصیتی است که هنجارهای اجتماعی را - خصوصاً آن‌هایی که موفقیت و درست و غلط را تعریف می‌کنند- قبول ندارد. او با عقلانیت خود پیش می‌رود. در برخی مواقع موفق است و در برخی مواقع نه. فراموش نکنیم از هنجارها که صحبت می‌کنیم، خواه ناخواه از ساختارهای سخت و محکمی حرف می‌زنیم که تغییرشان در زمان اندک ممکن نیست. مهم این است که نورا تلاش خود را می‌کند. در این میان مفهوم بی‌عدالتی ناشی از تحمیل همان هنجارها نیز مسأله دیگری است که نورا آن را به وضوح در زندگیش احساس می‌کند.

«نورا صحت» کدام بخش از جامعه را نمایندگی می‌کند؟ یعنی چنین شخصیتی، مابه‌ازای بیرونی در جامعه دارد؟

زنانی که نمی‌خواهند به مادران خود شبیه باشند. زنانی که می‌خواهند راه جدیدی ایجاد کنند اما همراه و ابزار مناسب در دست ندارند. زنان تنها. زنانی که هنوز باورهایی از سنت و دغدغه‌هایی از مدرنیته را در ناخودآگاه خود دارند و ساختارهای قدرتمند جامعه و فرهنگ اجازه نمی‌دهد این وضعیت الاکلنگی رفت‌وآمد میان سنت و مدرنیته را در جایی متوقف کنند. زنانی که در موقعیت توزیع نابرابر قدرت در مقایسه با مردان، باید برای داشتن چیزهایی کوچک بسیار بیشتر از یک مرد تلاش کنند. «حاشیه امن» درباره‌ هزینه معمولی نبودن زن در جایی‌ست که اتفاقاً معمولی بودن را تبلیغ می‌کند.

پس با توجه به شرایطی که شخصیت اصلی در این داستان با آن دست و پنجه نرم می‌کند، آیا می‌توان «حاشیه امن» را داستان زنان امروز دانست؟

بله. در عین حال حاشیه امن داستان مردانی که متوجه تغییر دنیای زنان و درخواست‌های آنان نیستند هم است. ادبیات ما به تقلید از جامعه‌ی مردسالار، ادبیاتی مردانه و متمایل به موضوعات مردانه است. از اساس با این نوع ادبیات همدلی و موافقت بیشتری می‌شود. حتی امروز شاهد این هستیم که زنان نویسنده درصدد خلق فضاهای مردانه و راوی‌های مرد هستند تا اثرشان بهتر و بیشتر دیده شود. قضاوتی در این باره ندارم؛ اما تصور می‌کنم هنوز فضای ذهنی زنان در داستان‌ها و رمان‌ها ساخته نشده، هنوز مردان ما داستان‌های زنانه را نمی‌خوانند و یا کم می‌خوانند و آن‌ها را جدی نمی‌گیرند در صورتی که تا زنان و اندیشه‌شان در این فضا به رسمیت شناخته نشود، ادبیاتی نصفه و نیمه داریم.

نورا در این داستان، سعی دارد رویه‌ زندگی‌اش را تغییر دهد و در واقع؛ به دور از بایدها و نبایدهای جامعه، سکان زندگی‌اش را به دست بگیرد. از این حیث برای دورماندن از شعارزدگی در روایت داستان چه تمهیداتی اندیشیده‌اید؟

گفت‌وگو؛ تصور می‌کنم حرف زدن میان دو نفر، تمایل به شنیده شدن توسط کسی، آن هم در اتاق درمان، تمهید اصلی بوده است. مطلب دیگر اینکه شما نورا را در موقعیت‌های ناآشنا نمی‌بینید. نورا، در خانواده نورا در رابطۀ احساسی نورا در محیط کار نورا در تلاش برای نزدیک شدن به خواسته‌هایش است. این موقعیت‌های تجربه شده، نورا را شخصیتی آشنا و در عین حال متمایل به کارهایی خلاف رسوم رایج نمایش می‌دهد و تصور می‌کنم روایتی که مخاطب از نورا و مشکلاتش می‌خواند، تا حدودی جذاب باشد و دوست داشته باشد سرانجام کار او را بداند.

حاشیه امن داستانی گفت‌وگو محور است که در شش جلسه تراپی پیش می‌رود. از کارکردهای این نوع روایت و مختصات این فرم بگوئید.

 اصلی‌ترین کارکرد آن صمیمت و سرعت بخشیدن به روایت و انتقال اطلاعات به شیوه‌ای است که بتوان شخصیت را در خلال افشاگری‌هایش شناخت و رویدادهایی را که از سر گذرانده، تحلیل و تفسیر کرد.

در جایی نوشته‌اید: «در این داستان شاهد ناکامی علم روانشناسی هستیم.» در این باره توضیح دهید.

دانش روان‌شناسی به تنهایی دانشی تقلیل‌گرایانه است و نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن جامعه و فرهنگ و فلسفه به پرسش‌هایش پاسخ بدهد. به همین دلیل راه‌ درمانی که در حاشیه امن شاهد آن هستیم، ناکافی و بدون در نظر گرفتن متغیرهای اصلی موضوع است. رابطه‌ به شدت خصوصی بین دو نفر، به هیچ‌عنوان تنها به آن دو نفر و خصوصیات شخصیتی و وراثتی آن‌ها مربوط نمی‌شود. این رابطه پیشینه‌ای دارد از مفاهیم جامعه‌شناختی و دخالت فرهنگ و فلسفه و...

با این حساب به نظر می‌رسد «حاشیه امن» در این داستان عنوانی کنایه‌آمیز است. با این نظر موافقید؟

شاید... زندگی نورا را که بشناسید، متوجه می‌شوید تا چه اندازه مشتاق امنیت بوده و تا چه اندازه دریافتش کرده است.

از شما تاکنون آثار بسیاری در حوزه نقد ادبی (در مجلات و روزنامه‌ها و یا در قالب کتاب) به چاپ رسیده است و جوایزی را نیز در این بخش به دست آورده‌اید. جایگاه فعلی نقد ادبی را چطور ارزیابی می‌کنید؟ به نظر شما چه ظرفیت‌ها و کاستی‌هایی در این حوزه مطرح است؟

تردید دارم نقدادبی جایگاهی داشته باشد تا بتوانم در ارتباط با آن ارزیابی داشته باشم. بیش از پانزده سال است که در حوزه‌ نقد فعالیت دارم. تا امروز هیچ نویسنده‌ای را ندیده‌ام که نقد را جدی بگیرد. سه نگاه غالب وجود دارد: اول اینکه اعتقاد راسخ بر اینکه منتقد نداریم و به تبع آن نقد راهگشایی هم وجود ندارد. دوم اینکه جلسات نقد تنها برای معرفی کار نویسنده برگزار می‌شود و هیچ خروجی دیگری ندارد و یک جور نمایش فرهنگی است. سوم اینکه همان‌ها که می‌گویند منتقد نداریم و نقد هم نیست، نقد اهالی دانشگاه را ستایش می‌کنند. فارغ از این‌که بدانند این نظریه‌ای که به ریش اثرشان بسته شده، کارکردی دارد یا نه؛ اثری بر دریافت مخاطب می‌گذارد یا نه؛ اصلاً قواره اثر آن‌ها هست یا نه. قطعا و حتما تمام نقدها و مقالات دانشگاهی این‌چنین نیستند، اما این نگاه به نقد و مقاله و پیوند ادبیات با نظریه آسیب‌زاست. مقاله‌ای نوشته‌ام با عنوان اندر مصائب نقد که در شمارۀ سیزدهم (شهریورماه ۱۴۰۱) مجلۀ آتش منتشر شد. در آن‌جا هشت مانع جدی در حوزه نقد را برشمردم.

با توجه به تجربیات شما، فعالیت در حوزه نقد ادبی تا چه میزان می‌تواند موجب شود که نویسنده نگاه سخت‌گیرانه‌تری در روایت داستانش داشته باشد؟

اتفاقاً به این پرسش هم در همان مقاله پاسخ داده‌ام. برخی اعتقاد دارند نقد، چشمه‌ خلاقیت نویسنده را می‌خشکاند. البته که با این موضوع مخالف هستم. نقد نیز متنی خلاقه است. اگر نقد به واقع نقد باشد و روشنگری ایجاد کند، مخاطب و نویسنده را با معناها و افق‌های تازه‌ای آشنا کند، می‌تواند خشک و در چارچوب نظریه‌ها بماند؟!

خبر تازه‌ایی برای مخاطبانتان دارید؟

اگر مشتاق نقد باشند دو مجموعه نقد دارم. یکی مختص نویسندگان زن در حوزۀ ادبیات پایداری است. کارنامه‌ آثار هفت نویسنده در حوزه ادبیات پایداری را نقد کرده‌ام و به دو پرسش مشخص پاسخ داده‌ام که چیستی ادبیات در این حوزه و موانع رشد و پتانسیل‌های آفرینش ادبی آن را مدنظر گرفته است. دومین مجموعه نقد به تحلیل و نقد پنج اثر داستانی معاصر می‌پردازد: مجموعه داستان متغیر منصور، رمان‌های احتمالاً گم شده‌ام و بندمحکومین و دو داستان بلند نرخ‌تن و سخت‌پوست. این آثار از منظر مفاهیم جامعه شناختی و روان‌شناختی نقد و تحلیل شده‌اند. خشونت مفهومی که سال‌هاست در آثار ادبی جست‌وجو می‌کنم و در این آثار خود را به خوبی به تصویر کشیده است. اشکال بازنمایی خشونت در این آثار یکی از پایه‌های اصلی بحث است و دیگری طرح واره‌های ناسازگار شخصیت‌های داستانی و فرهنگ. تلاش کرده‌ام نشان بدهم چرا پیرنگ‌های نخ نما شده و روایت‌های ابتر به پشتوانۀ به تصویر کشیدن خشونت، توانایی فریب مقطعی مخاطب را دارد. مجموعه داستانی هم دارم با نام زندگی به سبک گوهر که هنوز ناشری برای آن پیدا نکرده‌ام.

معرفی کتاب:

«حاشیه امن»، داستان توهم امنیت در رابطه‌ای است که عامل تقویتش ترس است. روایت انباشت آسیب‌های خانواده و رنج‌های ذاتی آن و نمایش مضحک موفقیت در جامعه است. حاشیه امن، بن‌بست‌های ذهنی «نورا صحت» را بعد از دوازده سال به نمایش در می‌آورد و وادارش می‌کند به تک‌تک دیوارها، ضربه وارد کند. در این رمان گفت‌وگو محور که در شش جلسه تراپی پیش می‌رود شاهد ناکامی علم روانشناسی نیز هستیم. میان حجم انبوهی از خودویرانگری نورا، این شخصیت تمایل دارد با تحمل رنجی فراگیر، رابطه‌ای را تمام کند که مدت‌ها پیش تمام شده و تنها دستاورد زندگیش بوده است. «یادم است روز اول که آمدی به جنایت و مکافات اشاره کردی. بعد از گفت‌وگوی دوم تقریبا مطمئن بودم چرا این کتاب به قول خودت کتاب مقدس توست.» - «چرا؟» - «تو مثل راسکولنیکف هستی. همان‌قدر حساس، همان‌قدر پر از رنج. انگار مثل او مدام در حال محاکمه کردن خودت هستی.»

s1

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار