در گفتوگو با سیدرضا حسینی بررسی شد
«ماجراهای هاکلبری فین» اینبار با زبان «جیم»
آرمان ملی- بیتا ناصر: رمان «ماجراهای هاکلبری فین» اولین بار در سال 1884 به چاپ رسید و شهرتی جهانی را برای مارک تواین، نویسنده و طنزپرداز آمریکایی بههمراه داشت.
او با روایت ماجراجوییهای هاک و جیم، یعنی روایت دوستی یک پسر سپیدپوست با یک برده سیاهپوست، کاری تابوشکنانه انجام داد که در آن زمان، مرسوم نبود. با اینهمه از آنجا که داستان از نگاه هاک رقم میخورد، آنطور که باید و شاید روایتگر مصائبی که بردهداری بر سیاهان آمریکایی تحمیل میکرد، نیست. اما پرسیوال اورت پس از سالها، به فکر این افتاده که «ماجراهای هاکلبری فین» را اینبار از زبان جیم یا همان جیمز روایت کند و در این روایت، مضامین مربوط به «بردهداری و رنجها و مصائبی است که بردهها در سالهای نه چندان دور در جامعه آمریکا متحمل میشدند» را زیر ذرهبین بگذارد. این نویسنده در مصاحبهای با انتقاد به تداوم رویکردهای نژادپرستانه و آمار کشته شدن رنگینپوستان اذعان کرده که «آمریکا در سالهای اخیر در زمینه یکپارچگی نژادی «چند گام به عقب برداشته است» و... آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگو با سیدرضا حسینی، مترجم رمان «جیمز» است که از سوی نشر آموت روانه بازار کتاب شده است.
پرسیوال اورت در رمان «جیمز» سراغ «ماجراهای هاکلبریفین» نوشته مارک تواین میرود و روایت تازهای از این اثر را از زاویه نگاه جیم به تصویر میکشد. این کتاب به تازگی با ترجمه شما و از سوی نشر آموت به چاپ رسیده است. در وهله نخست، درباره طرح داستان و شخصیتها توضیح دهید.
طرح کلی داستان همان طرح رمان معروف و کلاسیک «ماجراهای هاکلبریفین» است. پسر نوجوانی که از آزارهای پدرش به ستوه آمده است، با صحنهسازی مرگ خودش از خانه و شهر خودش میگریزد و با بردهای همراه و همسفر میشود که او نیز دست به فرار زده است، چون شنیده است اربابش قصد دارد او را به یک نفر در شهر و ایالتی دیگر بفروشد و اگر چنین شود، این برده دیگر هرگز همسر و تنها فرزند خودش را نخواهد دید و برای همیشه از خانواده خودش جدا خواهد شد. این دو نفر سفر پرخطر و پرماجرای خودشان را بر روی رودخانه خروشان میسیسیپی آغاز میکنند. در واقع این طرح داستانی «ماجراهای هاکلبریفین» است. در رمان «جیمز» هم همین طرح دنبال میشود، با این تفاوت که در این رمان جدید همهچیز از نگاه شخصیت جیم «ماجراهای هاکلبریفین» روایت میشود و آنچه خواننده در این رمان میخواند اتفاقاتی است که برای جیم میافتند و آقای اورت در رمان «جیمز» در واقع ماجراهای جیم یا جیمز را نوشته است. بسیاری از شخصیتهای این رمان همانهایی هستند که در رمان اصلی هم حضور دارند و خواننده در این رمان هم با شخصیتهایی چون خانم واتسون، پاپ، قاضی تچر، دوک و پادشاه همراه میشود اما آقای اورت در بازگویی خودش از «ماجراهای هاکلبریفین» پای بسیاری از شخصیتهای جدید را نیز به رمان خودش باز میکند و این شخصیتهای جدید با حضور خودشان به غنای بیشتر داستان کمک میکنند و در خدمت اهدافی هستند که نویسنده با نوشتن رمان «جیمز» به دنبال دست یافتن به آنها بوده است. ماجراهای این بازگویی هم از همان شهر هانیبال آغاز میشوند و در سرتاسر داستان بر روی رودخانه خروشان میسیسیپی و شهرها و مناطق اطراف آن ادامه پیدا میکنند، اما آنچه در رمان جیمز کاملا متفاوت است، درونمایهها و مضامینی است که حول محور بردهداری و رنجها و مصائبی است که بردهها در سالهای نه چندان دور در جامعه آمریکا متحمل میشدند و نگاهی کاملا جدید به سیاهانی دارد که در این رمان از کلیشههای تکراری گذشته کاملا فاصله گرفتهاند و هویت انسانی آنها کاملا بارز و برجسته شده است.
این اثر در مقایسه با اثر اصلی بیشتر به چه مسائل و ماجراهایی توجه دارد؟
شاید بسیاری رمان «جیمز» را جوابی به «ماجراهای هاکلبریفین» و به نوعی تصحیح رمان معروف مارک تواین بدانند اما خود آقای اورت معتقد است «جیمز» را در پاسخ و در واکنش به «ماجراهای هاکلبریفین» ننوشته است. پرسیوال اورت میگوید که در رمان خودش با مارک تواین گفتوگو و همهی آن چیزهایی را بیان میکند که تواین در رمان خودش آنها را ننوشت و و در واقع نتوانست بنویسد. دوستی هاک و جیم در «ماجراهای هاکلبریفین» همان زمان هم نوعی تابوشکنی محسوب میشد و مارک تواین در نوشتن داستانی که به دوستی یک پسر نوجوان سفیدپوست با یک برده سیاهپوست میپرداخت، به قدر کافی شهامت و جسارت به خرج داده بود، گرچه انبوه کلیشهها و برچسبهای نژادپرستانهای که در این رمان دیده میشوند، تازه بعدها آماج حملات و انتقادها قرار گرفتند. پرسیوال اورت در رمان «جیمز» با روایت ماجراهای جیم در واقع به نهاد بیرحم و خشن بردهداری در آمریکای قرن نوزدهم و به همهی آن چیزهایی میپردازد که این نهاد از بردههای سیاهپوست گرفته بود، و اولین و مهمترین آنها هویت بردگان سیاهپوست بود. بسیاری بردههای سیاهپوست در اواسط قرن نوزدهم برده به دنیا میآمدند و اسم و هویتشان را اربابان سفیدپوست برایشان انتخاب میکردند و آنها تا لحظه مرگ مملوک و بخشی از اموال یک ارباب باقی میماندند و هرگز نمیتوانستند هویت جداگانه و مستقلی پیدا کنند. جیم در رمان «جیمز» در برابر این نهاد و ستمهای آن عصیان میکند و به جست و جوی هویت از دست رفته خودش برمیآید و دست آخر خودش و دنیای پیرامون خودش را به اختیار خودش بازتعریف میکند.
اورت در این اثر به آسیبهای پیرامون نژادپرستی به ویژه از بُعد اجتماعی، جسمی و روانی آن پرداخته است. از این جهت تا چه اندازه میتوان «جیمز» را روایت یا داستانی تاریخی دانست؟
ماجراهای جیم در آستانه جنگ داخلی آمریکا آغاز میشود و خواننده در ادامه داستان و در بخشهای پایانی کتاب متوجه میشود که این جنگ در واقع آغاز میشود. «جیمز» برههای از تاریخ معاصر آمریکا را روایت میکند که در آن اختلافات ایالتهای شمالی و جنوبی، که اساسا بر سر مسائل اقتصادی است، آتش جنگی را در این کشور شعلهور میکند که یکی از پیامدهای آن الغای بردهداری است. در این رمان با پدیدههایی آشنا میشویم که در تاریخ اجتماعی سیاهان آمریکا از ارزش بسیار زیادی برخوردارند و مثلا میبینیم که چگونه ترانه و رقص و موسیقی همیشه ابزاری در دست سیاهان بوده است تا با استفاده از آنها اربابان سفیدپوست خودشان را به سخره بگیرند یا اینکه بردههای سیاهپوست چگونه سعی میکردند با زبان خاص خودشان هویتی متمایز برای خودشان بسازند. در این رمان به وقایع تاریخی چندی هم اشاره میشود و در بخشهایی از کتاب از تلاشهای پراکنده اما مستمر سیاهان برای فرار از یوغ بردگی سخن به میان میآید.
به نظر شما ماهیت این اثر به عنوان روایتی تازه و یا بازآفرینی از رمانی کلاسیک و پرمخاطب، در مواجهه نخست چه تاثیری بر مخاطب دارد؟
مخاطب این اثر به احتمال خیلی زیاد با ماجراهای هاکلبریفین آشناست. یا این رمان معروف را خوانده است و یا این ماجراها را در فیلمی سینمایی یا سریالی تلویزیونی دیده است. این مخاطب وقتی «جیمز» را میبیند، در همان ابتدا متوجه میشود قرار است همه این ماجراها را این بار از زاویه دید شخصیت جیم «ماجراهای هاکلبریفین» ببیند که برده سیاهپوستی بود که عاملیت و قدرت چندانی در رمان مارک تواین نداشت. وقتی «جیمز» را میخواند، با جیم همراه میشود و چیزهایی میبیند و حرفهایی میشنود که حتی اگر با تاریخ بردهداری در آمریکا هم آشنا باشند، باز برایش تازگی خواهند داشت. مخاطب رمان «جیمز» به جز طنز دلنشین اما تلخی که ویژگی آثار پرسیوال اورت و البته مارک تواین است و در رمان «جیمز» نیز حضور پررنگ آن را میتواند ببیند، با وقایع و صحنههای تلخ و دردناکی نیز روبهرو خواهد شد که مخصوصا در این برهه از تاریخ که جریانهای راست افراطی در تلاش هستند تا بر همه آنها گرد فراموشی بپاشند یا آنها را کماهمیت جلوه دهند، بیان و یادآوری آنها بسیار ضرورت دارد.
با توجه به عناوین و جوایزی که اورت با این اثر به دست آورده است، توجه به چه مواردی در بازآفرینی آثار شناخته شده و مطرح جهانی ضروری و الزامیست؟
نویسنده برای بازگویی یا بازآفرینی یک اثر معروف و کلاسیک باید به دفعات آن را خوانده باشد و آن اثر را با تمام وجود درک کرده باشد و علاقه و دلبستگی خاصی به آن پیدا کرده باشد، چنانکه پرسیوال اورت میگوید پیش از نوشتن رمان «جیمز» پانزده بارِ متوالی «ماجراهای هاکلبریفین» را خوانده است. نویسنده وقتی به بازگویی یک اثر معروف و کلاسیک دست میزند، که در زمینه و ساختار داستانی آن رمان حرف تازهای برای گفتن داشته باشد و بخواهد آن را در قالب بازگویی خودش از آن اثر کلاسیک آن را بیان کند. با اینکه نویسنده میتواند در طرح کلی داستان، شخصیتها، فضای داستان و مضامین آن تغییراتی ایجاد کند، مسلما ضروری است که همه یا بسیاری از عناصر مهم رمان اصلی را حفظ کند و نگه دارد. نویسنده میتواند شخصیتهای مهم و کلیدی رمان اصلی را در موقعیتهای جدید قرار دهد و کاری کند تا این شخصیتها به مقولات فرهنگی و اجتماعیای چون نژاد، طبقه و جنسیت نگاه متفاوتی پیدا کنند و آنها را در ماجراهایی درگیر کند که دیدگاهشان را به این مقولات و اساسا به کل زندگی دگرگون کند. نویسنده باید کاری کند که خواننده با دنیای جدیدی آشنا شود، به فهم و درک تازهای برسد و در پایان نتیجهگیری متفاوتی از رمان بکند.
آثار پرسیوال اورت اغلب تیزبینانه و درونگرا است. درباره ویژگیهای شخصیتی و نویسندگی او بگویید.
پرسیوال اورت از سال 1983 که نخستین کتابش منتشر شد، بیوقفه به نوشتن اشتغال داشته است. حاصل کار او در این سالها 35 رمان، مجموعه داستان کوتاه و مجموعه شعر بوده است. گرچه اورت در قالبهای ادبی مختلف کتاب نوشته است و آثارش طیف گستردهای از ژانرهای مختلف را در برمیگیرند، سبک نویسندگی او را نمیتوان صورتبندی کرد و در یک مقوله خاص جای داد. اورت نویسنده جسوری است که از اشتباه کردن نمیترسد و به هنگام نوشتن به اینکه خوانندگان ممکن است چه برداشتی از اثرش داشته باشند و با آن همراه خواهند شد یا خیر، فکر نمیکند و در فضایی به دور از استرس و هیجان به خلق آثار خود میپردازد. اورت در آثار خود از طنز بهره فراوانی میبرد و خودش معتقد است شوخی و طنز سلاحی است که مخصوصا در رابطه با آمریکاییها بهترین راه برای پرداختن به مسائل جدی و دردناک زندگی است. یکی دیگر از ویژگیهای آثار اورت وجود درونمایههای فلسفی در آثار اوست که به سبب تحصیلاتش در رشته فلسفه است. اورت شخصیت متواضع و در عینحال شوخطبعی دارد و این ویژگیهای شخصیتی او در آثارش نیز نمود دارند. این نویسنده که در دورهای زندگی خودش مربی اسبسواری بوده است، معتقد است در نوشتن نیز باید همچون سوارکاری از استرس و تنش پرهیز کرد و نویسنده همواره باید بر کارش متمرکز بماند. آقای اورت که اتفاقا نقاش توانمندی نیز هست در خلق آثار خودش نکات ظریفی را مد نظر قرار میدهد که تنها یک نقاش ممکن است به آنها توجه نشان دهد.
اورت در بازآفرینی این اثر کلاسیک از چه زبانی بهره برده است؟
زبان «جیمز» زبانی دوگانه است. در این رمان هر چا سفیدپوستها حضور دارند، زبان داستان انگلیسی معیار، و البته هر از گاهی همراه با لهجه جنوبی است. در این رمان هر جا بردهها با خودشان تنها میشوند و به گفتوگو با یکدیگر میپردازند، زبانی که به کار گرفته میشود، زبان خاص بردگان است که تلفیقی است از لهجه جنوبی و لهجهای که بردهها با آن با یکدیگر صحبت میکردند و همراه با غلطهای املایی و دستوری است. زبان به عنوان عنصری بسیار مهم که به هویت انسانها شکل میدهد، در رمان «جیمز» نقش مهمی ایفا میکند. این نقش به قدری حائز اهمیت است که در فصلهای پایانی کتاب و وقتی جیم سرانجام زبان و لهجه خاص بردهها را کاملا کنار میگذارد و با شخصیتهای سفیدپوست داستان، همچون قاضی تچر یا مباشر هاپکینز، به زبان انگلیسی معیار صحبت میکند، آنها را متحیر و وحشتزده میکند. زبان در این رمان ابزار بسیار قدرتمندی است که آقای اورت با بهرهگیری از آن تمایزهای بسیار مهمی را ایجاد میکند و مناسبات بسیار مهمی را نشان میدهد.
چه شد که این کتاب را برای ترجمه انتخاب کردهاید؟
«ماجراهای هاکلبریفین» رمانی است که بسیاری از ما در کودکی و نوجوانی خودمان آن را خواندهایم و خاطره بسیار شیرینی از آن داریم. وقتی دیدم نویسندهای چون پرسیوال اورت این رمان را بازگویی کرده است، توجهم جلب شد و به آن علاقهمند شدم و وقتی کتاب را خواندم، دیدم حیف است خوانندگانی که «ماجراهای هاکلبریفین» را خواندهاند، این بازگویی و بازآفرینی بسیار جذاب را نخوانند. همه مترجمها دوست دارند ترجمه اثری کلاسیک را در کارنامه خودشان داشته باشند، اما در شرایطی که بسیاری از رمانهای کلاسیک با ترجمههایی درخشان در بازار کتاب ما حضور دارند، شاید ترجمه یک بازآفرینی درخشان از یک اثر کلاسیک انتخاب مناسبتری باشد. من جدا معتقدم همانطور که منتقدان ادبی نیویورک تایمز هم به درستی به آن اشاره کردهاند، «ماجراهای هاکلبریفین یک شاهکار ادبی است و این روایت تازه از این رمان نیز دقیقا میتواند چنین باشد.»
ارسال نظر