| کد مطلب: ۱۱۲۵۹۵۴
لینک کوتاه کپی شد

مزدک پنجه‌ای در گفت‌وگو با آرمان ملی:

این مخاطب است که باید ویرگول‌ها را بگذارد

آرمان ملی- هادی حسین‌نژاد: با طرح نظریه‌ پساساختارگرایی (که تعمیم منطقی ساختارگرایی بود) و ورود به ساحت‌های پست‌مدرن، جریان‌های ادبی رسما به فضایی ورود کردند که خالی از هر نوع قطعیت، بنیادگرایی و ذاتگرایی در معنا بود؛ یعنی «مفهوم» یا معنا، دیگر الزاما و مطلقا، ساخته و پرداخته‌ نظام دال و مدلول و روابط بین اجزای زبان نیست. این رویکرد، دست مخاطب(ان) را در رسیدن به ارتباط و فهم شخصی خود از اثر، بازتر می‌گذاشت و درک این وضعیت، در خلق آثاری که مخاطب در آن تعامل بیشتری داشته باشد، موثر بود. آنچه در ادامه می‌خوانید؛ گپ‌وگفت کوتاهی با مزدک پنجه‌ای، شاعر و پژوهشگر ادبی در بسط و توضیح «هنر تعاملی» است.

این مخاطب است که باید ویرگول‌ها را بگذارد

کمی درباره کلیت مبحث هنر تعاملی و در واقع نقش گرفتن مخاطبان در کارکرد هنری آثار - در اینجا شعر و ادبیات- توضیح دهید.

«هنر تعاملی» برگرفته از تجارب «فوتوریست­ها» و «دادائیست­ها» بوده که در اوایل قرن بیست شکل گرفته است. عنوان مذکور در بردارنده‌ این مفهوم است که ما با شکل جدیدی از هنر مواجه هستیم که پایه و اساس آن بر مبنای تعامل مولف و مخاطب شکل می­گیرد. ریشه‌ این تعامل از فرهنگ چندصدایی می‌آید. در هنر تعاملی، تعریف متن نیز به تأسی از تعاریفی که در دهه­های اخیر توسط نظریه­پردازان ادبی ارایه شده، تغییر کرده است. به همین واسطه مناسبات شکل‌گیری متن، جایگاه مولف و مخاطب نیز تغییر کرده است. برای ورود به پرسش ابتدا باید به باز تعریف متن بپردازم. آیا تعریف «متن» همان است که عوام از آن تلقی دارند، یعنی هر چیزی که نوشته شود و خوانده شود «متن» است یا آنکه «متن»، هر فرم و ساختاری که به تصویر دربیاید و قابلیت حس کردن یا مشاهده کردن را داشته باشد، گفته خواهد شد؟ در پاسخ باید گفت: «متن» فقط فرم نوشتاری نیست بلکه «متن» به هر فرمی که قابلیت اظهار شدن یا نوشتن، به­تصویر در آوردن، شنیدن، لمس کردن، تخیل کردن و در نهایت اندیشه کردن را داشته باشد، گفته می­شود. یکی از مفاهیم و بحث­های مهمی که بعد از قرن 19 در پی عبور از تعاریف سنتی پیرامون «متن» مطرح شد، این بود که «مولف» یک «متن ادبی» را در اختیار «خواننده» می­گذارد. در منظر ادبیات وقتی صحبت از «متن» می‌شود با ساختاری که دارای فرم، نشانه، محتوا و کارکرد زیبایی­شناسی دارد، مواجه می­شویم که از طریق «زبان» نمود پیدا می­کند.

«رولان بارت» در مقاله­­ خود با عنوان «از اثر به متن»، «اثر» را یک شی قابل ارایه، قابل اعتماد، تمامت­یافته و بسته توصیف می­کند و در تقابل با «اثر»، «متن» را ناظر به­یک فرآیند باز و بی­نهایت می­داند که هم می­توانست تولید کننده­ معنا شمرده شود و هم واژگون کننده­ معنا. به تعبیر بارت، «معنای متن، حاصل تفسیر خواننده است نه بازتاب اندیشه­های مولف.» بر دیدگاه فوق، میشل فوکو ما را با دیدگاه دیگری مواجه کرد، او معتقد بود: «همه­ متن­ها دارای مولف نیستند. یک متن اداری دارای مولف نیست.» او معتقد بود: وقتی پای مولف به متن باز می­شود، آن متن پشتوانه­ای از تاریخ، فرهنگ و تمدن را خواهد داشت. به زعم او، هر متنی نویسنده­ دارد اما لزوماً آن نویسنده مولف نیست!»

البته این بحث بسیار طولانی است و می‌ترسم از حوصله‌ مخاطبان شما خارج باشد، اما مقصود من از طرح این بحث این بوده که امروز متن فقط به متون مکتوب خلاصه نمی‌شود و در این راستا باید متن را به تناسب امکانات ارتباطی تعریف کرد. اگر بپذیریم که آثار هنری برای جذب مخاطب و تأثیرگذاری بر او خلق می‌شوند، بنابراین می‌توان مدعی شد که در هنر تعاملی نقش مخاطب هم‌طراز با مولف است. ارتباط مخاطب با هنر تعاملی ارتباطی معرفت‌شناختی و متفاوت است. کارکرد مخاطب نیز در مواجهه با متن به شیوه‌ سنتی و نگاه «دکارتی» نیست. به تعبیری بازنمایی تصویر تجسم‌یافته‌ای از اثر هنری در ذهن مخاطب نیست. مخاطب در پی درک زیبایی نهفته در اثر هنری یا قضاوت آن بر مبنای زیبایی‌شناسی برگرفته از قوه‌ عقل نیست. در واقع مخاطبان عصر مدرن با نگریستن به اثر هنری، درون اثر را بر مبنای پایه‌های استتیک آن درک و فهم می‌کردند. در حالی که هنر تعاملی سوژه محور نیست و بر اساس معیارهای ذهن و عقل به مشاهده و ارتباط با اثر پرداخته نمی‌شود، خود مخاطب به عنوان عنصری از تولیدکننده‌ معنا و مفهوم تلقی شده و درون اثر نقش موثری را ایفا می‌کند. در این هنر، مخاطب خود سوژه است و به‌عنوان فاعل در متن به شمار می‌رود. او جزیی جدایی‌ناپذیر و موثر در ایجاد یک وضعیت هنری است. در هنر تعاملی شما با مرکزیت ایده مواجه نیستید. در برخورد با هنر تعاملی نیازمندی مخاطب به داشتن دانش استتیک برای درک روابط دال و مدلولی اثر لازم نیست چرا که وقتی مخاطب خود سوژه می‌شود، با حضور خود به متن هویت می‌بخشد. او یک رویداد تجربی را رقم می‌زند. در این رخداد، هر مخاطب به مثابه‌ یک تجربه‌ منحصربه‌فرد است که متن مولف را تکمیل می‌کند. در این وضعیت، مخاطب فقط از طریق دیدن به ادراک نمی‌رسد بلکه او لمس می‌کند، می‌شنود، می‌بیند و با تمام حواس و اجزاء بدن مشمول تعامل، ادراک و تکمیل متن می‌شود. بنابراین در تعریف جدید متن، دیگر صرفاً با یک متن شعری مواجه نیستیم. شعر از همه‌ ظرفیت‌های پیرامون در جهت ارتباط گرفتن با مخاطب و البته تاثیرگذاری مخاطب بر متن، استفاده خواهد کرد.

اهمیت مخاطب در نظریه تاویل‌پذیری؛ خصوصاً از سوی شاعران موسوم به «شاعران زبان» مطرح شده است. ضمن اینکه این کارکرد، زیر عنوان «شعر اجرایی» که نوعی پرفورمنس خلاقه است و مخاطب نیز در آن نقش دارد، پیش از این مطرح شده است. ارزیابی شما در این‌باره چیست؟

به اجرا درآمدن هنر و خلق موقعیت یکی از ظرفیت‌های نوظهور عصر مدرن است. در وضعیت هنر تعاملی اجرا ظرفیتی است که پیش از این در کار هنرمند خاصه در اینجا شاعر آنچنان مهم تلقی نمی‌شد و اگر به منابع معتبر ادبیات مراجعه کنید، اجرا را جزء ملزومات قلمداد نکرده‌اند. اما در  پدیدآیی گونه‌های جدید هنری، و تلفیق هنرها در یکدیگر و بهره بردن از ظرفیت‌های یکدیگر، اجرای هنری و تعامل با مخاطب جزئی از ظرفیت‌های مهم به شمار می‌رود. بر این اساس در وضعیت هنر تعاملی مخاطب و مولف هر دو در ایجاد فضای مادی و محیطی نقش دارند و هنر در وضعیتی مادی شکل می‌گیرد. در واقع هر آنچه قرار بوده هنرمند به طریق تخیل برای شما ترسیم و تصویرسازی کند، در هنر تعاملی با ایجاد فضاهایی که در متن وجود دارد، سعی می­شود مخاطب را در آن وضعیت قرار دهد. مثلاً من در مجموعه شعر «کیفرخواست»، شعر «دشواری وظیفه» از دادگاه و راهروهای دادسرا حرف می‌زنم و تصویر مادری را ارایه می‌کنم که دزدکی شربت تریاک را در دهان فرزندش ریخت یا آن لحظه که قرار است محکومی را اعدام کنند، مخاطب در وضعیتی سه بعدی از آن صحنه قرار می‌گیرد و دیگر به‌جای آنکه از طریق کلمات فقط تخیل شاعر را تجسم کند، از طریق شنیدار، دیدار و همه‌ ظرفیت‌های حواس پنجگانه خود را در موقعیت شعر قرار می‌دهد. همه‌ اینها در اجرا محقق می‌شود. در اینجا اجرا می‌تواند چیدمان هم تلقی شود. وقتی مخاطب در چنین موقعیتی قرار گیرد، وارد بحث تأویل‌پذیری نیز شده است چرا که موقعیت به او این امکان را می‌دهد، بر اساس دیدگاه، تجربه و زیبایی‌شناسی خود برداشت متفاوتی از آن فضا داشته باشد. به قولی «هر کسی از ظن خود شد یار  من» اتفاق خواهد افتاد.

آیا معتقدید در این وضعیت و دیدگاه هنری، نقش مخاطب پر رنگ‌تر از مولف است؟

بله صد البته، در حال حاضر مخاطب  عصر مدرن به این درک رسیده که هنر را در ارتباط با عناصر دیجیتالی عرضه کند و آن را با امکانات زندگی خود، پیوند بزند. در این فرآیند است که مخاطب بیشتر از خود پرسش خواهد کرد و در مرتبه‌ قضاوت قرار خواهد گرفت.

ممکن است برای روشن شدن موضوع نزد مخاطبان، نمونه‌هایی همراه با نام شاعر، ذکر کنید؟

بله، لابد می‌دانید که هنر تعاملی تجربه‌ جدیدی است که در متاورس و بسیاری از بازی‌های دیجیتالی نیز تجربه می‌شود. در شعر می‌توانم به تجربیات خودم اشاره کنم. من سعی کردم به نوعی در مجموعه شعر «کیفرخواست» به سمت تجربه‌ سرایش «شعر تعاملی» بروم. البته نه اینکه سعی کنم به لحاظ مادی، فضایی ایجاد کنم و دچار چیدمان شوم، بلکه در همان وضعیت  متنی با ابزار کلمه، مخاطب را به قضاوت وادارم. به این ترتیب او را متوجه‌ نقش و اهمیتش در پیش بردن شعر کنم. این اتفاق یعنی «تعامل مخاطب» در شعر «کیفرخواست» و «حکم» از مجموعه شعر مذکور که در سال 1401 توسط انتشارات دوات معاصر به چاپ رسیده، اتفاق افتاده است. خاصه آنجا که در شعر «کیفرخواست» در انتها، کیفرخواست قرائت می‌شود و از مخاطب خواسته می‌شود که او برای متهم تصمیم بگیرد. و این مخاطب است که باید ویرگول را بگذارد. بنابراین با خلق عبارت «زندان لازم نیست آزادش کنید» این مخاطب است که با توجه به روایتی که از یک ماجرای قتل نقل شد، شریک در قضاوت خواهد شد و تصمیم می‌گیرد که ویرگول را در کجا بگذارد. بنابراین به تعداد آنها که در متن حضور دارند، حق انتخاب وجود دارد. اینجا دیگر نیازی به زیبایی‌شناسی نخبه‌گرا نیست. شما به‌عنوان یک مخاطب، فقط مشارکت می‌کنید. شعر «حکم» هم از چنین ظرفیتی به لحاظ تعاملی برخوردار است. شاعر در انتهای شعر می‌نویسد «برای پایان این قصه هیچ فکری نکرده‌ام/ تصمیم با شماست!» چه حکمی پس از خواندن و شنیدن روایت خواهید داد.

حال فکر کنید اگر شاعر و نویسنده بتواند از ظرفیت‌های هنر تعاملی در ارایه متن‌هایی با قابلیت قرار گرفتن مخاطب در فضایی سه بعدی استفاده کند، هم تعریف متن متفاوت خواهد شد، هم تعامل با مخاطب اتفاق خواهد افتاد، هم از آن زیبایی‌شناسی دکارتی فاصله خواهیم گرفت و ظرفیت‌های جدیدی را تجربه خواهیم کرد؛ اما این تجربه در عرصه داستان هم اتفاق افتاده است. در این راستا می‌توانم به تجربه‌ای از این وضعیت در کتاب «هنر تعاملی از منظر فلسفی» نوشته «دکتر صفا سبطی» اشاره کنم. در این کتاب عنوان شده «در مثالی از هنر تعاملی می‌توان به اینستالیشنی از «ماریانو ساندون» با عنوان کتاب‌های ماسه‌ای اشاره کرد که ابتدا در موزه‌ هنر مدرن بوینس آیرس در 2004 چیدمان شد، سپس در موزه‌ هنرهای معاصر در شهر میسوری طی 2005 و 2006 به اجرا درآمد. این کار به داستانی از نویسنده‌ آرژانتینی خورخه لوییس بورخس اشاره دارد، داستانی بدون پایان و گیج کننده که خواننده قادر نیست به درستی اولین و آخرین صفحه‌‌ کتاب را پیدا کند؛ زیرا شماره‌بندی صفحات کتاب نظم متعارفی و متوالی ندارد و باعث سردرگمی خواننده می‌شود. در این تجربه مخاطبان می‌توانستند با حرکت دادن دست‌های خود بر سطح ماسه‌هایی که در دورن مکعب شیشه‌ای بزرگی قرار داشت متن‌های بورخس را ظاهر کنند. متن‌های بازیافت شده همچون محیطی ناپایدار تلقی می‌شدند که اینستالیشن را بارور اتفاق می‌کردند و... .»

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار