در گفتوگو با شیوا پورنگ بررسی شد:
داستانهای دنبالهدار و اصالتهای دوستداشتنی
آرمان ملی- بیتا ناصر: نویسندگان گاهی با استفاده از تکنیکهای مختلف، سعی میکنند جهان داستانی پیوستهای از خود بهجا بگذارند؛ جهانی با المانها و شخصیتهای مشترک که در روایت اصلی یا در روایتهای پیرامونی، ایجاد پیوستگی میکند. بهگونهای که مخاطب –مخاطبی که به مشتری پروپا قرص و دنبالکننده آثار یک نویسنده تبدیل شده است- با فضای داستانی و شخصیتها احساس خویشاوندی و آشنایی دارد، از خصوصیات اخلاقی، ضعفها و قوتهای آنها خبر دارد و نمیتواند نسبت به سرگذشت آنها در مجلدهای بعدی، بیتفاوت باشد؛ نوعی اهلیت مسبوق به سابقه.
شیوا پورنگ، نویسنده رمانهای «آذر به جان»، «من جر میزنم»، «شووآ» و سهگانه «روز پنجاهونهم» که اخیرا نخستین شماره از آن با نام «روز بیخورشید» منتشر شده است، درباره این ویژگی میگوید: «آثار به همپیوسته و دنبالهدار به خواننده حس ورود به دنیای اصالت را میدهد. شاید این نگاه، یک نگاه سلیقهای باشد ولی در ظاهر انگار اثری که دنبالهدار است بر اصیل بودن خود در دید خواننده صحه میگذارد.» از نگاه مدیرمسئول انتشارات «چهره مهر»، رسیدن به چنین موقعیتی، ظرافت و تبحر در شخصیتپردازی را میطلبد؛ طوری که «مخاطب نتواند بین موجودیت خویش در زندگی حقیقی و زندگی داستانی تمایز ایجاد کند. نوعی تناسخ و در همآمیختگی حقیقی و مجازی در او اتفاق بیفتد، خود را به جای قهرمان داستان بگذارد و زندگی او را تجربه کند» و...
همانطور که میدانید، داستانهای دنبالهدار و چند قسمتی، همیشه متقاضیان و علاقهمندان خاص خود را داشته است. به نظر شما این میل و علاقه ریشه در چه عناصری دارد؟
فکر میکنم داستان آفرینش، حقیقیترین داستان دنبالهدار هستی است که پس از میلیونها سال هنوز ادامه دارد. انسان نخستین قصههایش را شبانه بر دیوارههای غارها نگاشت، نمادها خلق شد، اصوات معنا پیدا کرد، زبان ساخته شد، جملات معنا یافتند و قصهها از دل تجربیات شناختهشده و موهوم بیرون آمد و از نقالی کنار آتش به انتقال سینهبهسینه رسید تا زمانی که بر روی لوح گلین حک شد و چه زمانی که بر پوست نگاشته شد، تسلسل روایت ادامهدار و زنده است. مانند مخلوقی با عمر بینهایت تا زمانی که زمین میچرخد و هنری به نام قصه و داستان وجود دارد. بنابراین اگر عنصر وجودی انسان را با طبیعت پیرامونش درهم تنیده بدانیم، میتوانیم تعریفی خلاق برای داستان دنبالهدار بسازیم؛ داستانی که آغاز میشود و قرار نیست به پایان برسد، همیشه در زندگی ما با کلماتش، قصهاش، پیرنگش، فراز و فرود، آغاز و پایانش جاری است و ادامه دارد. حتی اگر در یک روایت ماجرایش به پایان برسد، در یک روایت موازی با عناصر مشترک و قصهای دیگر آغاز میشود. مانند یک زنجیر با بینهایت با حلقههای تودرتو.
با توجه به اهمیت حفظ و ترغیب مخاطب برای دنبال کردن یک اثر دنبالهدار، از ضرورتها و لازمههای نویسندگی در این حوزه بگویید.
بیشک آنچه یک مخاطب را برای دنبال کردن یک اثر داستانی ترغیب میکند، تعلیق بهجا و حفظ پیوستگی داستان بلند، پیرنگ قوی، رویدادهای منطقی و ماجراهای حماسی و از این دست ویژگیهاست. اثری که آنقدر قدرت داشته باشد تا خواننده را به درون حوادث داستانی خود بکشد؛ به شیوهای که مخاطب نتواند بین موجودیت خویش در زندگی حقیقی و زندگی داستانی تمایز ایجاد کند. نوعی تناسخ و در همآمیختگی حقیقی و مجازی در او اتفاق بیفتد، خود را به جای قهرمان داستان بگذارد و زندگی او را تجربه کند. دلیل آرامشی که خواننده پس از خواندن یک رمان و داستان خوب دارد نیز به نوعی به همین ویژگی اثر بستگی دارد؛ آنقدر پرقدرت و جذاب است که تجربه زیستی متفاوتی به خواننده خود میدهد. اینجا دامنه تخیل نویسنده بسیار مهم است؛ اینکه تا چه اندازه رشد کند و در این رشد تا چه اندازه خواننده را با خود ببرد. تخیلی که بتواند داستان را واقعی و باورپذیر جلوه بدهد.
علاوه بر مواردی که اشاره کردید، داستانهای دنبالهداری که با موفقیتهای جهانی همراه بودهاند، از چه ویژگیهایی برخوردارند؟
پیرنگ داستانی قوی دارند. به طور قطع داستان هرکدام از شخصیتها توسط نویسنده به صورت جدا طراحی شده است. شخصیتها هر کدام ویژگیهای منحصر به فرد دارند که با توانایی پرداخته شده است. هرکدام زندگی خودشان را دارند، خانه خود، حریم شخصی خود، رویکردهای فردی و اجتماعی که کنار هم قرار میگیرند و از شخصیت یک نماد میسازند؛ یا یک قهرمان یا یک ضد قهرمان؛ بسته به نوع داستان و نوع روایت. مانند «ارباب حلقهها. ». تصور کنید تالکین برای دنیایی که ساخته، دین و کتاب مقدس دارد. سیلماریلیون، زبان مخصوص دارد، پیشپرداخت، مقدمه و داستان دارد، نمادهای مخصوص دارد، جغرافیای جدید، جهان جدید، اشیای جدید، اقوام و فردیتهای متفاوت دارد.
خداوندگار، شیطان، خیر و شر، جادوگر، الف و دلف و هابیت و گابیلن دارد. تمام اینها در کنار هم اثری آنچنان موفق ساخته که هرگز فراموش نمیشود. رولینگ در «هری پاتر» از عناصری استفاده میکند بسیار خلاقانه که شاید خواننده نداند از چه چیزهایی در گذشته مایه گرفته است. یادم میآید اولین بار که هری پاتر را میخواندم، بلافاصله بعضی از تصاویرش مرا به یاد «مرشد و مارگریتای» بولگاکف انداخت. جایجای این کتاب پر است از وفاداری ایشان به خوانش آثار اساطیر گذشته تمامی اقوام، شرق؛ غرب، مصر ایران و... با استفاده صحیح بدون اینکه وصله شود و از اثر بیرون بزند، که این هنر او را در نوشتن نشان میدهد. بعد میبینیم که در یک قسمت اثر هرماینی به کتابی اشاره میکند که کتاب مستقلی است و شاید بتوان به نوعی آن را اسپینآف دانست؛ اصطلاحی که بین جوانان امروزی بسیار متداول است.
ممکن است از میان آثار کلاسیک، امروزی و همچنین آثار داخلی که تجربیات موفقی در این زمینه داشتهاند، نام ببرید؟
آثار به همپیوسته الکساندر دوما؛ شیرین و دوستداشتنی بدون اینکه بدانم ترجمه مرحوم ذبیحاله منصوری چقدر ممکن است این آثار را تحتتاثیر قرار داده باشد، اما پیوستگی بین 30جلد کتاب، نکتهای نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت. «پیش از طوفان»، «سهتفنگدار»، «ژوزف بالسامو» و «غرش طوفان.» 30جلد کتاب میخوانی و یک جایی که اصلا فکر نمیکنی، میبینی قهرمانی از دل متن بیرون میآید که در دوره قبلی با او آشنا شدهای. در آثار سلینجر ما مدام خانواده گلس را میبینیم. انگار که رفیقی دوستداشتنی دور از خود داریم که از زندگی و موفقیتها، شکستها و حالش خبردار میشویم. در آثار اسماعیل فصیح، شخصیتی داریم به نام جلال آریان که در رمانهای متفاوت، ماجراهایی متفاوت را روایت میکند. این شیوه را بارها و بارها در آثار احمد محمود دیدهایم؛ حتی اگر درست یادم مانده باشد در آثار نویسندگان معاصر بسیاری مانند علی چنگیزی، یوسف علیخانی این بروز شخصیت آشنا در دو اثر داستانی متفاوت وجود دارد. همچنین از سری داستانهای دنبالهدار که به تازگی منتشر شده میتوان به «اسرار عمارت تابان» و «تابان برج استخوان» شیوا مقانلو اشاره کرد که ماجرامحور است و با تکیه بر عناصر تاریخی و پیرنگ استوار بر قصه قوی، خواننده را از ابتدا تا انتها با خود همراه میکند. شاید اگر علاقه خواننده به داستان دنبالهدار نبود، ادامه «بربادرفته» جینایر و «بینوایان» ویکتور هوگو و... نوشته نمیشد. این تسلسل بین آثار، همان چیزی است که به موجودیت آن ریشه میدهد. چه چیز انسان را استوار نگه میدارد؟ ریشه. اینکه بداند اصیل است و در جایی ریشه دارد. شبیه به همان آموزههای دینی ما و چنگ زدنمان به ریسمان ایمان. آثار به همپیوسته و دنبالهدار به خواننده حس ورود به دنیای اصالت را میدهد. شاید این نگاه، یک نگاه سلیقهای باشد ولی در ظاهر انگار اثری که دنبالهدار است بر اصیل بودن خود در دید خواننده صحه میگذارد. با توجه به پیشینه قصههای کهن و افسانه در ایران، از ظرفیتهای ادبیات داستانی ما در این حوزه بگویید.
یکی از معروفترین آثار دنبالهدار ما قصههای «هزار و یک شب» و ادامهدار شدن زندگی راوی شهرزاد قصهگو در داستانهای متفاوت است. عناصر داستانی شاهنامه، تاریخ بیهقی، زینتالممالک و بسیاری از داستانهای حماسی قهرمانی ما مانند آرش کمانگیر و... آنقدر بسیارند که نویسنده با خیالپردازی از متون کهن میتواند داستانهای دنبالهدار مدرن بسیاری بنویسد.
با توجه به تجربیاتتان؛ به نظر شما نگارش داستانهای دنبالهدار برای نویسندگان امروز ما چه چالشهایی به همراه خواهد داشت؟
از آنجا که میزان مطالعه بسیار پایین است و نسل جوان به تماشای فیلم و سریال تمایل بسیار زیادی دارند؛ معمولا اثر باید تصویرپردازی ذهنی قوی داشته باشد تا خواننده در زمان خواندن بتواند تخیل کند. در جوامع پیشرفته بسیاری از آثار شانس تبدیل شدن به سریال و فیلم را دارند، اما در کشور ما این امکان بسیار ضعیف است و برای هر کسی پیش نمیآید. بنابراین اینکه بخواهیم خوشبین باشیم؛ اثری پس از تبدیل شدن به فیلم یا سریال معروف شود تقریبا صفر است.
ارسال نظر