| کد مطلب: ۱۱۱۹۶۹۰
لینک کوتاه کپی شد

آرمان ملی در گفت‌وگو با آیه اسماعیلی

متفاوت‌ترین نسخه‌ زنانه در «آش ترخینه با یک وجب روغن» و «راوی نامرئی»

آرمان ملی- بیتا ناصر: از رسمیت یافتن حضور زنان در جامعه و مشارکت در مسئولیت‌هایت‌های ریز و درشت اجتماعی، دهه‌ها می‌گذرد اما شواهد و قرائن حاکی از آن است که زنان بعضا در تقابل با اتمسفر مردانه‌ جامعه، از اثبات خود و توانمندی‌های خود ناگزیرند. گواه بر این مدعا، داستان‌هایی‌ است که توسط نویسندگان زن نوشته می‌شوند و همچنان، دغدغه‌ اصلی‌شان پرداختن به جهان، دغدغه‌ها و تبیین نقش پررنگ زنان در جامعه است. از جمله این موارد، می‌توان به دو اثر داستانی منتشر شده به‌قلم آیه اسماعیلی اشاره کرد؛ آثاری که شخصیت‌های زن در آن‌ها؛ چنین توصیف شده‌اند: «خلاف جهت آب شنا می‌کنند» و تصمیم‌ می‌گیرند «خودش»ان باشند.

متفاوت‌ترین نسخه‌ زنانه در «آش ترخینه با یک وجب روغن» و «راوی نامرئی»

نخستین اثر داستانی شما با عنوان «آش ترخینه با یک وجب روغن» که به تازگی از سوی انتشارات روزگار به بازار کتاب راه یافته، شامل ۹ داستان کوتاه است. ابتدا درباره مضامین، شخصیت‌سازی و فضاهای ارائه شده در این مجموعه توضیح دهید.

مجموعه‌ آش ترخینه در ابتدا شامل 12 داستان بود که سه داستان آن بنا به نظر بررس‌ها مشمول اصلاحیه شدند. از آنجا که با اعمال حذفیات، به شاکله‌ داستان‌ها آسیب شدیدی وارد می‌شد و محتوای باقی مانده پس از حذف، ناقص، نابالغ و گنگ می‌ماند، با صلاحدید ناشر محترم، تصمیم گرفتیم که کل آن سه داستان از مجموعه برداشته شوند. چاپ دوم این مجموعه خیلی زود و همزمان با رویداد نمایشگاه کتاب 1403 صورت گرفت. مضمون داستان‌های «آش ترخینه...» بسیار ساده است؛ هرچند این مضمون اسیر کلیشه نشده. با نگاهی کلی و بیانی بسیار ساده، مضمون هر 9 داستان منتشر شده در این مجموعه در یک جمله خلاصه شده: «برای اینکه به حس رضایتمندی درونی برسی، منفعل نباش و هرکاری که می‌توانی انجام بده تا جایی برای افسوس باقی نگذاری». داستان‌های مجموعه‌ آش ترخینه با مفاهیم انسانی از قبیل عشق‌ورزی، خشم، نفرت، آزارپذیری، آزارگریزی، حقارت، حسادت، ترحم، غم، ناامیدی، حسرت، فقدان، حمایتگری، خیانت و... در هم آمیخته‌اند. از این نظر سهل و ممتنع هستند؛ سهل از بابت اینکه چنین عواطفی در نهاد انسان قرار دارد، با آنها ناآشنا نیستیم و در مسیر زندگی، به کرات آنها را تجربه کرده‌ایم و گریز از آنها ممکن نیست. ممتنع از آن بابت که نشان دادن چنین عواطفی که گاهی در تضاد و تعارض کامل با هم قرار دارند، در یک لحظه‌ خاص و در چارچوب داستان، به طوری که باورپذیر بنماید و سمپاتی مخاطب را به همراه داشته باشد، چندان آسان نیست. صحنه‌پردازی داستان‌ها دور از انتظار و پیچیدگی خاصی ندارند؛ ساده هستند و مخاطب با آنها همذات پنداری می‌کند. داستان‌ها در لوکیشن‌هایی معمولی و روزمره اتفاق می‌افتند که در زیست تجربه هر فردی، آشنا به نظر می‌رسد و البته این موضوع از ویژگی‌های رئال نویسی به شمار می‌رود.

پیش‌تر گفته‌اید، داستان‌های «آش ترخینه...» بیش از هر چیز، قصه‌ زن‌هاست.

بله؛ آش ترخینه با یک وجب روغن قصه‌ زن‌هاست و زن بودن تابع سن و سال نیست. از دختربچه‌های مدرسه‌ای گرفته تا زبیده که چندین نوه دارد و پا به کهنسالی گذاشته، در داستان‌های این مجموعه حضور دارند. این شخصیت‌ها برای افرادی که نسبت به موضوع روانشناسی زنان ناآگاه نیستند، پیچیدگی غیرقابل درکی ندارند. زنانی معمولی، ساده و آشنا هستند، با مشکلات مخصوص به خودشان؛ شبیه به زنانی که می‌توانند همسایه، فامیل، مادر، دوست و همکار هر کدام از ما باشند. با این تفاوت که اسیر کلیشه نشده‌اند و متفاوت‌ترین نسخه‌ زنانه خودشان را در لحظات خلق داستان‌ها، به مخاطبان خود عرضه کرده‌اند. در واقع، خلاف جهت آب شنا کرده‌اند و این، وجه تمایز آنهاست.

در «آش ترخینه...» با زبیده میانسال آشنا می‌شویم که تصمیم می‌گیرد از گذشته‌های دور افشاگری کند و با گفتن رازهای سر به مُهر، از شوهرش که بویی از عشق و وفاداری نبرده، به شیوه خودش انتقام می‌گیرد. در «مرد مُرده» با زنی آشنا می‌شویم که در پی تصمیم به جدایی از شوهر نامناسبش، مورد خشونت شدید از سوی او قرار می‌گیرد و عواطف انسانی و مادرانه‌اش در هم می‌آمیزد و در کشاکش میان واقعیت موجود و احساسات لگدمال شده‌اش قرار دارد. در «ارّه‌ دندانه درشت» با زنی روبه‌رو می‌شویم که بین عواطف مادرانه و مسئولیت پذیری در قبال فرزند از یک سو، و وفاداری زناشویی از سوی دیگر، اولی را برمی‌گزیند و پای عواقب تصمیمش نیز می‌ایستد. در «جنس فروخته شده به هیچ عنوان پس گرفته نمی‌شود»، با حسرت‌های زنی که آخرین شانسش برای مادرشدن را از دست داده و سوگوار مرگ فرزند دنیا نیامده‌اش است، در عین حال غریزه بقا و امرار معاش به او و مخاطبان داستان نشان می‌دهد که از هر پدیده‌ای قدرتمندتر است، آشنا می‌شویم. در «یک ویلچر به من پوزخند می‌زند»، زنی را می‌شناسیم که شوریدن علیه زور و عصیان برای تحت کنترل دیگری نبودن را از جای نامناسبی آغاز می‌کند و در تعارض میان احساسات تلخ ناشی از این موقعیت نشناسی و لزوم بیرون آمدن از پیله‌ اجباری خودش، دست و پا می‌زند. در «چه کسی زهرا را کشت»، بخشی از آسیب‌هایی را که از سوی مدارس و برخی معلمین بی‌کفایت به نسل دختران دهه شصتی‌ وارد شده، مرور می‌کنیم و در سه گانه‌ «عاشقی زیر درخت بید مجنون» با زن نسبتا پیچیده‌ای آشنا می‌شویم که با خیانت همسرش، به روشی غیرقابل انتظار و مختص به خودش برخورد کرده است. این برخورد متفاوت نیز ناشی از آسیب‌های روانی است که شوهر، با بی‌وفایی‌های مکرر خود، به زن تحمیل کرده است.

آیا تمرکز بر شخصیت‌های زن؛ آن‌هم «زنانی که خلاف جهت آب شنا کرده‌اند» به کلیت آثار، رنگ و بوی تقابل با جهان مردان را نمی‌دهد؟

خیر؛ کم لطفی است اگر داستان‌های این مجموعه، مردستیزانه تلقی شوند. هر چند قهرمان داستان‌های مجموعه‌ آش ترخینه، زنان هستند، اما از مردستیزی، مردهراسی، زن هراسیِ مردان نسبت به زنان و هجمه‌های جنسیتی در این داستان‌ها خبری نیست. در واقع تلاشم در نگارش آش ترخینه بر این بوده که نه اسیر امواج زن سالاری مد روز شوم و نه از تفاوت‌های روانی زن و مرد غافل باشم. سعی کردم واقعی‌ترین نگاه را به زن، مرد، مناسبات میان آنها و چالش‌های روابط داشته باشم.

با توجه به اینکه در این مجموعه سعی شده تا مسائل و مشکلات زنان از جنبه‌های روحی و روانی نیز مورد توجه قرار گیرد، درباره ابعاد روانشناختی داستان‌های این کتاب و تاثیر آن بر شخصیت‌ها و روایت‌ها توضیح دهید.

یونگ با نظریه ناخودآگاه جمعی، تاثیر زیادی بر من و داستان‌هایم گذاشته است. یونگ معتقد بود که مجموعه‌ای از اطلاعات، تصورات و احساسات مشابه در ناخودآگاه همه افراد وجود دارد که فرد با آنها به دنیا آمده و در واقع تجربیات اجداد باستانی انسان‌ها به شمار می‌رود. یونگ بر آن بود که ناخودآگاه انسان، مخزن رفتارهای ناآگاهانه و غریزی اوست. در بخشی از تئوری ناخودآگاه جمعی، یونگ 15 کهن الگو معرفی کرده است. از این تعداد، 7 کهن الگو زنانه هستند و نام‌شان برگرفته از اساطیر یونانی است. (هرچند از دیدگاه یونگ، روان انسان جنسیت ندارد و ترکیبی از انرژی زنانه و مردانه است). در شخصیت‌های زنان مجموعه‌ آش ترخینه، سعی کردم که آنها را همسو با هرکدام از 7 کهن الگوی زنانه خلق کنم. در یک روان سالم، معمولا یک یا دو کهن الگو غالب هستند و شخصیت فرد، بیش از همه تحت تاثیر کهن الگوی غالبش قرار دارد. هِرا الهه وفاداری به همسر است. یک زنِ زندگی تمام عیار. شوهرخداست؛ یعنی شوهرش را به حدی دوست دارد که او را می‌پرستد و همین عشق زیاد، او را حسود نیز می‌کند. زن داستان‌های سه‌گانه‌ «عاشقی زیر درخت بید مجنون»، هراتایپ است. هر چند در لایه‌های ناسالم شخصیتش فرو رفته و واکنش‌های سمی نیز از او مشاهده می‌کنیم. هستیا کهن الگوی حکمت زنانه و صبوریست. آرام و بی‌حاشیه است و به معنویات اهمیت می‌دهد. اعتقادات عمیق معنوی دارد و با خانه‌داری و انجام امور منزل و فرزندان، احساس آرامش و لذت می‌کند. زبیده در داستان «آش ترخینه» بیش از آنکه مانند آرتمیس جنجگو شود و پته‌ شوهرش کلبعلی را روی آب بریزد، هستیا تایپ است. دیمیتر کهن الگوی مادرانگی است. حمایتگری، مهربانی، صمیمیت و فداکاری از بارزترین ابعاد دیمیتر هستند. کتایون در «ارّه‌ دندانه درشت»، زنی پیچیده و جالب است که دیمیتر فعال و توسعه یافته‌ای دارد، هر چند که رگه‌های بارزی از هرا را نیز در او می‌بینیم. زن داستان «جنس فروخته شده به هیچ عنوان پس گرفته نمی‌شود» نیز بیش از همه به دیمیترتایپ‌ها شباهت دارد. پرسفون کهن الگوی معصومیت، انعطاف پذیری بالا، زودباوری و شنوندگی است و همه‌ دختران داستان «چه کسی زهرا را کشت؟»، پرسفون تایپ هستند. آتنا کهن الگویی است که با منطق، هدف گرایی، کمال‌گرایی و عقل و تدبیر شناخته می‌شود و آرتمیس الهه جنگجو، سرسخت و کهن الگوی استقلال زنان است. این دو کهن الگو در زنان شاغل و مستقل بیشتر دیده می‌شوند. زن داستان «مرد مُرده» توامان آتنا و آرتمیس توسعه یافته و قدرتمندی دارد. زن داستان «یک ویلچر به من پوزخند می‌زند» نیز پرسفون تایپی است که در نقطه‌ شکوفایی آرتمیس قرار گرفته و درست در چنین لحظه‌ باشکوهی با او آشنا می‌شویم. آفرودیت الهه زیبایی، عشق، ظرافت زنانه، شور و اشتیاق و خلاقیت است و در هیچ کدام از زنان داستان‌های مجموعه‌ آش ترخینه، با زن آفرودیت تایپ مواجه نمی‌شویم. این موضوع، عامدانه است و دلیل آن به ریشه‌های فرهنگی جامعه باز می‌گردد. در جوامع سنتی با سویه‌های مردسالارانه، زنان آفرودیت، بیش‌ترین ضربه را متحمل می‌شوند. گرچه آفرودیت تایپ‌ها از باشکوه‌ترین زنان به شمار می‌روند، جوامع سنتی با عدم درک این گونه‌ شخصیتی، بال و پر آفرودیت‌‌ها را می‌چیند و فضا برای پرواز و رشد به آنها نمی‌دهد. آنها عمیق هستند و به این آسانی‌ها شناخته و درک نمی‌شوند. قصه‌ آفرودیت‌ها در جوامع سنتی، قصه‌ درازی است و کم لطفی به شمار می‌رود اگر با یک داستان کوتاه، از آنها یاد کرد. ابعاد وجودی آفرودیت‌تایپ‌ها وسیع است و هر کدام از آسیب‌هایی که به واسطه ذات آفرودیتی خود از سوی جامعه‌ سنتی در حال گذار متحمل شده‌اند، می‌تواند دستمایه‌ یک داستان بلند یا رمان باشد. از این رو، به صورت کاملا عمدی، سعی کردم که این کهن الگو را در هیچ کدام از زنان داستان مجموعه‌ آش ترخینه لحاظ، و از این طریق در حق آنها اجحاف نکنم. آنها مستحق چیزی بیش‌تر از داستان کوتاه هستند.

همان‌طور که قبلا اشاره شد، زن‌های داستان‌های این مجموعه نه سیاه هستند و نه سفید؛ درواقع می‌توان گفت که در «آش ترخینه با یک وجب روغن» با شخصیت‌هایی واقعی روبه‌رو هستیم. از این منظر از چه کارکردهایی برای دوری از روایت داستان‌های کلیشه‌ای در خصوص زنان و مسائل آنها استفاده کرده‌اید؟

ذات انسان خاکستری است. و زنان داستان‌های مجموعه‌ی آش ترخینه هم از این اصل جدا نیستند. آنها نه سیاه سیاه هستند و نه سپید سپید. خاکستری هستند و هر کدام در یک نقطه از این طیف قرار دارند. اشتباهات و کاستی‌های خودشان را دارند و شیوه‌ برخورد هر کدام از آنها با چالش‌هایشان نیز منحصر به خودشان است. یعنی در شرایط مشابه، ممکن است زنانی از فرهنگ‌ها و اقوام دیگر، راهکاری متفاوت از راه حل زنان این مجموعه برای حل مشکلاتشان انتخاب کنند. از این رو، زنان داستان‌های آش ترخینه شباهت زیادی به زنان حاضر در بطن اجتماع دارند. با این حال، اسیر کلیشه‌های رایج عامه پسند نشده‌اند. چون محتمل‌ترین و در دسترس‌ترین واکنش را از خودشان بروز نداده‌اند و به اصطلاح، راه سخت را برگزیده‌اند. زنان مجموعه داستان‌های آش ترخینه، هر چند شباهت زیادی با اکثریت زنان اجتماع دارند و قابلیت این را دارند که هر زنی با یکی از آنها همذات‌پنداری کند، اما در بزنگاه داستان، خلاف جهت رود شنا کرده‌اند و متفاوت‌ترین واکنش‌ها را از خود بروز داده‌اند. از این رو، اسیر کلیشه‌های مرسوم نشده‌اند و نسخه‌ متفاوت و اصلیلی از خودشان هستند.

درباره ایده نگارش داستان‌های این مجموعه هم کمی توضیح دهید.

اصل ذات «زنانگی»، بیشترین ایده‌پرداز داستان‌های این مجموعه به شمار می‌رود. رد پای این زنانگی همه جا هست. کافیست با دیده‌ اکتشافانه به رویدادهای پیرامون خودمان و جریان سیال زندگی نگاه کنیم تا زنانگی را ببینیم. ایده‌ داستان‌های مجموعه آش ترخینه، از لابلای زنانگی زنان مختلف، از قشرهای متفاوت در ذهن من جرقه زده. زنانی که در مترو و اتوبوس، بی آنکه همدیگر با بشناسند برای هم درددل می‌کنند و از دردهای مشترک حرف می‌زنند. زنانی که در شبکه‌های اجتماعی از مشکلاتشان می‌گویند و زنان دیگر، هر کدام به سبک خود با آنها همدلی می‌کنند. زنانی که گاه حتی به شوخی و طنازی، از راه‌حل‌هایشان در بزنگاه‌های زندگی حرف می‌زنند و سایر زن‌ها از تجربه‌ زیسته‌ و حکمت زنانه‌ آنها می‌آموزند و .... همه‌ اینها جرقه‌های کوچکی برای خلق داستان‌های مجموعه‌ آش ترخینه به شمار می‌روند. در واقع من به عنوان نویسنده‌ این مجموعه، فقط سعی کردم زنانی که به صورت اتفاقی با آنها روبرو می‌شوم را به خوبی ببینم، بشنوم و درک کنم. این خود زنان بودند که با روح زنانگی شان و شیوه‌ منحصر به فردشان در زندگی، هسته اولیه داستان‌های این مجموعه را خلق کرده‌اند.

علاوه بر «آش ترخینه» سومین کتابتان در روزهای برگزاری سی‌وپنجمین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به چاپ رسید. این کتاب در چه حوزه‌ای است؟

سومین کتابم که یک داستان بلند دنباله‌دار است و «راوی نامرئی» نام دارد، در واقع اولین اثری است که با پیگیری‌های مداوم ناشر محترم انتشارات نامه مهر، سه روز قبل از شروع نمایشگاه کتاب مجوز گرفت، در آخرین دقایق از چاپخانه بیرون آمد و توانست در نمایشگاه امسال حاضر شود. «راوی نامرئی» یک کتاب کاملا زنانه و حتی بیشتر از مجموعه‌ آش ترخینه زن‌محور است. راوی قهرمان این اثر، زنی است از میان هزاران زن جوان ایرانی، که یک روز تصمیم می‌گیرد «خودش» باشد. داستان‌ها از جایی شروع می‌شوند که راوی هنوز در بند زندگی زناشویی ناموفق و چسبنده‌اش است. او می‌خواهد و می‌تواند موثر و مفید باشد اما نمی‌داند چگونه؟ هر داستانی، چونان قطعات یک پازل هزار تکّه، ما را با این چگونه و چرایی‌ها آشنا می‌سازد. راوی داستان‌ها، به شکلی کاملا صمیمی و بی‌تکلف، روایتش را جلو می‌برد و خواننده، بی آنکه حس کند تمهید یا تکنیک روایی خاصی در کار است، با روایت زیر و بم‌ها، کشفیّات، و در یک کلام، خود‌شناسی‌های راوی _قهرمان همراه می‌شود. داستان‌های این مجموعه هر یک به شکل جداگانه می‌توانند خواننده را در لذت داستانی خویش شریک کنند، اما هنگامی که کل داستان‌ها خوانده شوند، معمای کلی و پنهان آن نیز کشف خواهد شد. راوی نامرئی را

می‌توان به هرم مازلو تشبیه کرد. مخاطب، پله پله از کف هرم، با راوی/ قهرمان داستان همراه می‌شود و بالا می‌رود تا همراه با راوی، به مرحله‌ی خودشکوفایی و نوک هرم صعود می‌کند. راوی نامرئی می‌تواند قصه‌ هر زنی باشد که مسیر پر پیچ و خم استقلال فردی، عاطفی، روانی و شخصیتی را طی کرده است، در یک جایی از این مسیر قرار دارد.

در حال حاضر کتابی در دست نگارش و یا آماده انتشار دارید؟

بله، در حال حاضر در حال نگارش یک رمان تاریخی و یک داستان بلند هستم که نام هیچ کدام‌شان هنوز قطعی نشده. داستان بلند در حال ویراستاری و تقریبا آماده انتشار است و امیدوارم تا پایان خرداد ماه به این مرحله برسد. اما رمان تاریخی که شخصا ارادات ویژه‌ای نسبت به موضوعش دارم، هنوز تمام نشده و عجله‌ای هم برای تمام کردنش ندارم. یکی از دلایل این عدم عجله، لذتی است که از مرور حوادث تاریخی بطن داستان نصیبم می‌شود. حتی اگر این اثر هم‌اکنون تمام شده بود، در حال حاضر و این مقطع که کتاب، نویسندگی و به صورت کلی‌تر، "کار فرهنگی" مورد بی‌مهری‌ها قرار گرفته است، قصدی برای انتشار این رمان تاریخی نداشتم. همه چیز به آینده بستگی دارد. زمان، خودش مشخص می‌کند که کِی نوبت به انتشار آن می‌رسد.

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار