خصوصیتسازی و انواع آن در داستان (بخش نخست)
در ابتدای کلام، برای شفافیت مفاد این نوشته، لازم است نکتهای پراهمیت بهویژه برای نونویسها مطرح کنیم؛ بسیاری از اهالی قلم، قویاً باور و نقدهایی بر این دارند که نوشتن داستانهای تصریحی و سوقدهی خط روایی آنها به سمت شعارگونگی، مانع و ایرادی ندارد؛ چرا که نویسنده باید آزاد باشد. این موضوع که آزادی نویسنده نباید سلب شود و در ادبیات هم نظریات، نسبی هستند کاملاً پذیرفتنی است؛ اما بهنظر میرسد جای یک سؤال منطقی و اساسی خالی مانده است؛ اینکه مخاطب تا چه اندازه در بستر روایتخوانی، باید آزادی داشته باشد؟ تداعی آزاد، در چه بُعد از داستان شکل بگیرد که مخاطب هم نقشی ایفا کند؟
خصوصیتسازی و تداعی آزاد
موضوع اصلی این مقاله، تکنیک خصوصیتسازی در داستان را پیش میگیرد که میتواند نوشته را از شعارگونگی و تصریحیگویی، به معنای واقعی نجات دهد؛ زیرا خصوصیتها در پردازش عناصر داستان، کارکردی عمیق دارد و تداعی آزاد مخاطب هم شامل آن میشود؛ اما پیش از واکاوی تکنیک «خصوصیتسازی» بهتر است مختصرسخنی در باب مبحث تداعی آزاد شرح بدهیم. تداعی آزاد، نخستینبار در علم روانشناسی توسط «زیگموند فروید» مطرح شد و به مرحله رواندرمانگری رسید و یکی از شاخههای روانکاوی محسوب شد. در توضیحی موجز، میتوان گفت «تداعی آزاد» مبنایی بر تشریح بیسانسور بُعدهای مختلف انسان را درنظر میگیرد که منشأ پیدا و نهان آن، در ناهشیار خلاصه میشود؛ زیرا لایههای ناشناخته انسان، که حتی بسیار اوقات خودش هم در تشخیص آن ناموفق عمل میکند، در ناهشیار انبار میشود؛ درواقع هدف «تداعی آزاد» یا بهتر است بگوییم، هدف از روانکاوی، احساسات واپسراندهشدهای را که با شروع تعارضهای شخصیتی روی خواهد داد، شناسایی میکند و نگرشی منطقی و شناختی، در برخورد با آنها و برای حل آنها اعمال میکند، اما از منظر کاربرد داستانی، تفاوتهایی دارد که در فرایند خواندن این مقاله، شفافسازی خواهد شد. رابطه خصوصیتسازی و تداعی آزاد، آنجا پیوندساز یکدیگر است که نویسنده، خصوصیتسازی داستان را با نگاهی عمومیتر انجام میشود و زمینهسازی نزدیکی مخاطب، با نوشته را فراهم میآورد. برای مثال، اگر نویسندهای با توجه به این تکنیک، به موضوعی مثل جنگ، بپردازد، قطعاً افرادی که زیستی تجربی از جنگ دارند، به این نوشته نزدیک خواهند شد و احتمال قوی، ذهنشان شروع میکند به سَیلان تصاویر و بهکل رخدادهایی که قطعاً درصد قابل توجهی، به کیفیت فردی متن میافزاید. اما اگر به گفته ابتدای مقاله بازگردیم، باید توجه داشته باشیم که داستان، گفتن یا نشاندادن نیست، چگونه گفتن و نشاندادن است که ادبیات و هنر را عیاردار و معنادار و ارزشمدار میکند؛ زیرا ادبیات و هنر، صرفاً هدفمدار نیست و حتماً و قطعاً ارزشمداریِ اثر، همراه هدفمداری، معناساز میشود.
خصوصیتسازی یکی از تکنیکهای پرکابردِ ادبیات داستانی محسوب میشود که درواقع نویسنده همانند روانکاو، به دستکاریِ نگرش شناختی و عاطفی و هیجانیِ مخاطب میپردازد و در بستر زبان و فرم، به مخاطب نوعی آزادیِ ابراز درونی و بیرونی میدهد و در پذیرفتنیشدن شخصیتپردازیها، صحنهپردازیها، فضاسازیها و...نقش عدیدهای ایفا میکند. به قول عباس معروفی؛ «همیشه در داستان باید موضوعی باشد تا مخاطب آن را کشف کند». خط مشی خصوصیتسازی، در ویژگیهایی لایهدار انجام میگیرد که فرهنگ، یکی از لایههای آن را شامل میشود که البته قطعیتی در این خصوص وجود ندارد؛ زیرا هدف محور اصلی داستان، انسان است و همین کافی است تا بگوییم، عدمقطعیت، کلمهایاست درخور آن، چراکه از هر وجهی به انسان پرداخته شود، باید آن را دارای بُعدهای متعدد و پرکاربرد درنظر بگیریم که البته هیچکدام قطعیت و ثبات ندارد و شاید بتوان گفت: همین موضوع، پویایی ادبیات را اثبات میکند؛ اگر بخواهیم «فرهنگ» را یکی از لایههای عمیق و تاثیرگذار درنظر بگیریم، یکی از رمانهای مثالزدنی و شایان توجه، «همسایهها» نوشته «احمد محمود» در این دسته جای میگیرد که میتوان خصوصیتسازی فرهنگی را با توجه به خط رواییِ شخصیتمحور که بُعدهای روانشناختی، یکی از لزومات عمیقپردازی آن است، در حرکت و سکونِ پسربچه رمان دریافت کرد.
در مثالی دیگر، میتوان به کتاب «تنگسیر» نوشته «صادق چوبک» اشاره کرد و به مؤلفههای فرهنگیای پرداخت که پایههای اصلی خصوصیتسازی این کتاب را شکل داده و از منظر تداعی آزاد، جای کشف برای مخاطب گذاشته است.
خصوصیت در لحن و زبان: «برخی اوقات، لحنسازی و زبان میتواند ظرفیت گستردهای برای ماندگاری شخصیت داستان ایجاد کند؛ بهطور مثال: در کتاب «بوف کور» نوشته «صادق هدایت» لحنسازی بر شخصیتی به نام «پیرمرد قوزی» انجام گرفته است که «هان» گفتن او در آخر برخی جملات، به ماندگاریاش در ذهن مخاطب، کمک کرده شده است.» برشی از کتاب: من چمدان را زمین گذاشتم و سرجای خودم مات ایستاده بودم. پیرمرد با پشت خمیده و چالاکی آدم کهنهکاری مشغول بود. در ضمن کندوکاو چیزی شبیه کوزه لعابی پیدا کرد. آن را در دستمال چرکی پیچیده، بلند شد و گفت «این هم گودال، هان. دُرُس به اندازه چمدونه. مو نمیزنه، هان» من دست کردم جیبم که مزدش را بدهم دو قران و یک عباسی بیشتر نداشتم. پیرمرد خنده خشک چندشانگیزی کرد و گفت: «نمیخواد، قابلی نداره. من خونهتونو بلدم، هان. وانگهی عوض مزدم، من یه کوزه پیدا کردم، یه گلدون راغه، مال شهر قدیم ری، هان!».
نمونه دیگر خصوصیتسازی به زبان شخصیت را میتوان در رمان «من بنلادن را کشتم» نوشته «مهدی رضایی» مشاهده کرد. نویسنده، برای شخصیتها خصوصیات کلامی منحصر به آنها را ترتیب داده تا حتی با عدمنوشتنِ «گفتم گفت» خط گفتوگو در تشخیص شخصیتها حفظ شود و مخاطب در هالهای از ابهام قرار نگیرد. برای مثال «تونی» یکی از شخصیتهای این رمان، کلامی گزنده و ناسزاگو دارد و شخصیتی دیگر به نام «اعجوبه» از کلمه «ببین» استفاده میکند. برشی از رمان: جونز گفت: «رفیق خیلی از تخیلات ما عین واقعیتشان هستند. اما چیزی که ما را به آنها میرساند، باور ماست. چرا نمیخواهی حرفهای ما را باور کنی؟ هر وقت حرکتی دیدی که ما فیلم بدی ساختیم که دور از انسانیت بود، ما رو ترک کن و برو». به اعجوبه اشاره کرد و گفت: «دو سال تمام برای فیلم دیشب زحمت کشید. برای نجات میلیونها انسان، میفهمی؟ میلیونها انسان». اعجوبه خندید و گفت: «ببین حتماً خاطرت هست که چه پاداشی تونی و آرش به من دادند». تونی گفت: «خفه شو! تو یکی خفه شو! اگر گفته بودی که میدانی بازیگر فیلم بزرگ ما، کجاست آن بلا سرت نمیآمد. خودت مقصر بودی بوزینه عوضی». اعجوبه قهقههای زد و بعد گفت: «ببین من همچنان به تو اعتماد ندارم.
*مهدی عبداللهپور
نویسنده
ارسال نظر