آسوله مرادی در گفتوگو با آرمان ملی:
فرانسویها عاشق عطر و بوی کتاباند
آرمان ملی- محمد صابری: فرانسه با نویسندگانی چون پروست، بالزاک، رولان و کامو، قطب بلامنازعه ادبیات داستانی جهان بهشمار میآید و نویسندگان همچنان از پشتیبانی و حمایت کتابخوانان برخوردارند.
آسوله مرادی که در فرانسه زندگی میکند، در سالهای اخیر ترجمه آثار ادبی از فرانسوی به فارسی را در پیش گرفته و از طریق مراکز نشری چون برج، ثالث و نیلوفر روانه بازار کتاب میکند. ترجمه و انتشار رمان «شتابان زیستن» اثر بریژیت ژیرو، نویسنده 64 ساله فرانسوی که جایزه گنکورد را برایش به ارمغان آورده، بهانهای شد برای گپوگفتی کوتاه با این مترجم که با بررسی جایگاه اجتماعی امروز ادبیات و کتابخوانی در جامعه فرانسه همراه شد.
در خصوص ترجمه رمان «شتابان زیستن» اثر بریژیت ژیرو، بفرمایید جز جایزه معتبر گنکورد، کدام ویژگیها در این رمان شما را مجاب به ترجمه آن کرد؟
قلم ژیرو به نظرم دلشنین و صمیمی آمد و با اینکه این کتاب جزء آثاری نیست که در فرانسه «ادبیات والا و فاخر» خوانده میشوند، تصمیم گرفتم ترجمهاش کنم. اگر بخواهم صادقانه پاسخ دهم، یکی از مواردی که همواره در انتخاب اثری مدنظر دارم، نداشتن موارد سانسوری است. متاسفانه مسأله ممیزی که آن را اجحاف به ادبیات و خواننده میدانم همواره کم یا بیش در کشور ما وجود داشته است. دوست ندارم اثری مثلهشده در اختیار خوانندگان قرار دهم. «شتابان زیستن» از این حیث به نظرم فوقالعاده آمد و خب تعداد صفحات بالایی هم نداشت؛ ضمن اینکه این کتاب، به نظر من یک روایت عاشقانه هم است و هر خوانندهای فارغ از ملیتش، نسبت به مسأله عشق حساسیت دارد. هزاران داستان عاشقانه در جهان هست؛ اما به قول حافظ از هر زبان که میشنوم نامکرر است. جایزه بردن آن هم خب مزید بر علت شد.
ترجمهتان روان و خواندنیای بود. به متن بیشتر وفادار بودید یا ذهن و زبان مخاطب ایرانی؟ چرا؟
سعی کردهام ضمن وفادار ماندن به فرم اثر و زبان نویسنده، ذهن و درک خواننده فارسیزبان را در انتخاب دایره واژگانی و ساختار روایی ترجمهام مدنظر داشته باشم. ترجمه به نظرم سهل ممتنع است. شخصا اعتقاد دارم رسالت مترجم صرفا انتقال پیام نیست؛ بلکه ترجمه در خدمت یکی از کارکردهای مهم زبان -که آن را در زبانشناسی، نقش هنری و استتیک مینامند- قرار میگیرد. درنتیجه؛ درآوردن فرم و ساختار روایی متن اصلی ضمن روانبودن ترجمه -اگرچه صد درصد هرگز میسر نمیشود- بسیار حائز اهمیت است. بسیاری از ترجمههای امروز فرانسه یا بیش از حد معطوف به زبان مقصدند و مشخص است مترجم در درک مطلب و انتقال سبک نویسنده مشکل داشته است، یا برعکس؛ فارسی خوبی ندارند. نمیخواهم بگویم ترجمه من بینقص است، اما به این مطلب واقفم و برای بهتر شدن ترجمهام، مطالعه فارسی و فرانسهام قطع نمیشود.
بهنظر «شتابان زیستن» را میتوان در زمره رمان نوی ادبیات فرانسه دانست؛ همان موج نویی که روب گریه، دوراس و بوتور از مبدعان آن بودند. نظر شما در اینباره چیست؟
در این کتاب، ما روانشناسی پرسوناژها را نمیبینیم و حتی قهرمانی هم در کار نیست. اما هر اثری با این خصوصیات را نمیتوان رمان نو دانست. از نظر من «شتابان زیستن» مؤلفههای رمان نو را دارا نیست؛ صرفا یک اثر اتوبیوگرافیک است.
در انتشارات نیلوفر مترجمان بزرگی ترجمه کردهاند. چه تحلیلی از ترجمههای آنان دارید؟
من ادبیات روس را به لطف و واسطه سروش حبیبى شناختم و در مکتب همه این بزرگان تلمذ کردهام. امروز چون اصل آثار را میخوانم، ترجمههای فرانسه را صرفا تورق میکنم اما ترجمه زبانهای دیگر را به شکل مستمر میخوانم. اگر مترجمهایی چون عبدالله کوثری و سروش حبیبی و دیگر بزرگان نبودند مخاطب ایرانی هرگز به ادبیات روز دنیا دسترسی نمییافت.
در ادبیات این روزهای ایرانی، ترجمهخوانها از ایرانیخوانها سبقت عجیبی گرفتهاند، و این مهم به خوبی در آثاری که ناشران بزرگ به بازار نشر آوردهاند ملموس و عینی است. تحلیل شما در اینباره چیست؟
خواننده ایرانی امروز، مخصوصا جوانها، بسیار مشتاقاند در جریان اتفاقات ادبی روز جهان قرار بگیرند و ادبیات کشورهای دیگر را بخوانند. از این منظر فکر میکنم ناشران ایرانی واقعا خوب کار میکنند. فقط کاش حساسیت بیشتری نسبت به مسأله «کپیرایت» و حقوق مؤلف وجود داشت. من فکر میکنم حتی این موضوع بر کیفیت ترجمهها هم اثر میگذارد.
پرسش دیگر من در خصوص ادبیات فرانسه و خصوصا نیمه دوم قرن بیستم به بعد است. این ادبیات نتوانست آنطور که باید و شاید موفقیت و درخشش اعجاببرانگیز نیمه اول قرن بیست و نیمه دوم قرن نوزدهم را تکرار کند؛ دورانی که فلوبر هوگو بالزاک و پروست و رولان و کامو در آن ظهور کردند. چرا؟
بله ادبیات فرانسه در این دورانهایی که نام بردید درخشان است. شاید در اوج. اما سوالی که باید پرسید این است که آیا این نگاه آن زمان هم وجود داشته است؟ به باور من، برای اینکه ببینیم اثری به جریان و نبض جهانی وصل شده یا نه یک نگاه پسنگرانه و با فاصلهای باید وجود داشته باشد و داوری در این خصوص صرفا به واسطه زمان وجاهت مییابد. اگر اشتباه نکنم آثار پروست در زمان خودش اقبال چندانی نیافت و برای انتشار کتابهایش همیشه مشکل داشت. یا نیچه و یا خیلی از نویسندگان دیگری که در دوران خودشان دیده نشدند یا قدر ندیدند. احتمالا خواننده آن دوران هم تصور میکرده ادبیات به قهقرا رفته است. البته عکس آن نیز صادق است: نویسندگان بسیاری در سالهای گذشته جایزه گنکور را دریافت کردهاند اما نام و آثارشان به دست قاضی بیتخفیف و البته منصفی که زمان و آن نگاه پسنگر است پاک شده. اینکه آیا اوئلبک نویسنده بهشدت مدرنی است که به جریان جهانی ادبیات پیوسته و یا نویسنده معمولی است را شاید نشود امروز با قطعیت درموردش حرف زد.
پرسش بعدی من در خصوص مواجهه قرن جاری با کتاب کاغذی است، این مهم در همه جای جهان جاری و ساریاست، شبکه های مجازی گویا گوی سبقت را از کتاب های کاغذی ربودهاند. شما که در فرانسه زندگی میکنید؛ این اتفاق چگونه است و چقدر در تیراژ کتاب تاثیرگذار بوده است؟
در فرانسه هم مثل همهجا کتابهای الکترونیکی رسم روز است اما از اقبال کتابهای کاغذی نکاسته است. آن هم برای خوانندگان رمانتیک(!) و کتابدوست فرانسوی که کتابخانه همیشه برایشان جزئی از دکور و زینتبخش خانهشان بوده و عاشق عطر و بوی کاغذ هستند.
در ادبیات فرانسه، نویسنده میانمایهای همچون گیوم موسو با انتشار سالی یک رمان، تیراژ ده میلیون نسخه را داراست؛ درحالی که در ادبیات پر افتخار ما، بزرگترین نویسندهها به تیراژ صد هزار نسخه هم نرسیدهاند، چرا؟
دلایل متعددی وجود دارد که میتواند این تفاوت را توضیح دهد. در فرانسه، بازار انتشارات بسیار توسعه یافته است، با یک شبکه وسیع توزیع و تبلیغات قوی. علاوه بر این، فرهنگ کتابخوانی در جامعه فرانسوی فرهنگی ریشهدار و قدیمی است.
مارسل پروست در ادبیات دنیا نامیاست همیشه شنیدنی، بیش از 270 عنوان نقد و نظر از سوی بزرگان ادبیات دنیا دربارهاش نوشته شده وهم اینک درس گفتارهای «در جست وجوی زمان از دسترفته» در خیلی از دانشگاههای دنیا تدریس میشود، در پاریس امروز پروست چه بازخوردی داشته؟ نویسندگان نسل نوی فرانسه چقدر از پروست الهام گرفته و یا میگیرند، این مهم وقتی بیشتر به چشم میخورد که صاحبنظران پروست را پایهگذار مدرنیسم در ادبیات میدانند، آن هم در روزگارانی که ادبیات تحت لوای مکتبهای ادبی ناتورالیسم و رئالیسم و ...؟
قطعا پروست یکی از بزرگترین نویسندگان ادبیات فرانسه است که آثارش همچنان الهامبخش بسیاری از نویسندگان معاصر است. از مودیانو تا آنی ارنو و کارر و حتی نویسندگانی که کمتر شناخته شدهاند مانند نویسنده کِبکى جوانى که اتفاقا چندى پیش آخرین کتابش را - که جایزه مدیسیس امسال را برده - خواندم و به شدت در این کتاب تحت تأثیر پروست است و حتى نامى هم از او در انتهاى کتاب میبرد.
بریژیت ژیره را بیشتر تحت تاثیر کدام نویسنده فرانسوی میدانید و چرا؟
به نظر مىرسد ژیرو تحتتاثیر دوراس باشد. ردپای دوراس را میشود در روابط انسانی و نگاه دروننگرانه و خویشتنکاوی که ژیرو ترسیم میکند دید.
ارسال نظر