در پناه درخت
در این نوشتار نگاهی خواهیم داشت بر مجموعه شعر دو زبانه (فارسی- انگلیسی) «سیبها را دوباره بچین!» که متشکل از 40 شعر از 40 شاعر زن ایرانی معاصر با گزینش و ترجمه پرویز حسینی است و در سال 1402 توسط انتشارات چهره مهر روانه بازار کتاب شده است. الف) ترجمه: ترجمه شعر معاصر فارسی به زبانهای دیگر یک ضرورت فرهنگی است چرا که علاوه بر معرفی شعر این اقلیم به جوامع دیگر، سبب تعامل جهانهای شاعرانه و رشد، پیشرفت و بازسازی جریانهای شعری معاصر خواهد بود.
تاثیرگذاری و تاثیرپذیری در واقع تلفیق فرهنگهاست ... اتفاقی که به یکدلی و قرابت ملل گوناگون خواهد انجامید. از این منظر مجموعه شعر «سیبها را دوباره بچین» در انعکاس بخشی از هویت فرهنگی ما به جهان معاصر موفق مینماید. در این اثر، ترجمه هر شعر ذیل همان شعر درج شده و مخاطب غیر فارسی زبان میتواند با نوشتار فارسی شعر -که خود نوعی شعر دیداری است و زیبایی و هارمونی حروف فارسی را در شکل نوشتار به نمایش میگذارد- نیز تماس داشته باشد. مترجم سعی داشته در ترجمه اشعار به متن اصلی پایبند باشد و تا حد ممکن از بازسرایی اشعار بپرهیزد. از جمله فواید ترجمه شعر به زبانهای بیگانه میتوان به این موارد زیر اشاره کرد: 1- دسترسی به دیدگاهها و صداهای متنوع و توسعه ادبی و هنری جوامع 2- حفظ و اشاعه میراثها و سنتهای فرهنگی 3- تقویت گفت وگوی بین فرهنگها، تبادل فرهنگی و تأثیر متقابل، الهام بخشی و الهام پذیری 4- همدلی، درک متقابل و تقویت مکالمات ادبی جهانی که به تکامل گونهها و سبکهای شعری میانجامد 5- شکستن موانع زبانی و وسعت بخشیدن به قلمرو مخاطبان. ب) شعرها: آنچه در مجموعه شعر «سیبها را دوباره بچین» توجه مخاطب را به خود جلب میکند؛ حضور زن/ عشق به عنوان سوژه در موقعیت شعرهاست. صدای زن، پایبند به حضور خود در جهان و رها از دیگران است. در بررسی شعرها میبینیم که تقریبا در همه شعرها (به استثنای دو یا سه شعر) زن/ عشق، به عنوان طبیعت مفهوم سازی شده است. به عبارتی «زن/ عشق، طبیعت است» استعاره کلان اثر بهشمار میآید. همچنان که عنوان کتاب: «سیبها را دوباره بچین» نیز بازگشت به طبیعت/مادر هستی است. دو واژه«زن» و «طبیعت»، ناخودآگاه ذهن را به سمت اکوفمنیسم سوق میدهند. رویکردی که خواستار برابری و موازنه همه اجزای طبیعت است... .
نقد ادبی از زمان ارسطو، به مقوله «مکان/طبیعت» توجه داشته است اما تمایل و توجه جدی به محیط زیست و علوم طبیعی در تفسیر ادبیات از اواخر قرن بیستم (1970) آغاز و مطالعات ادبیات و محیط زیست به رویکردی جهانی تبدیل شد. بدیهی است که طبیعت اهمیت بسیار در شکلدهی تفکر و فرهنگ دارد. به عبارتی طبیعت ریشه تمدن است و همه دستاوردهای هنری و علمی را تحت تأثیر قرار میدهد. بنابراین انسان و طبیعت پیوسته به یکدیگر وابسته و مرتبط هستند و تخریب طبیعت در واقع آسیب جدی به انسان و تمدن وارد میکند. انسانی که با طبیعت قرابتی ندارد و حضور جسمانه خود را -به دلیل مکانیزه شدن زندگی مدرن و ...- از طبیعت دریغ میکند و یا برای بهرهبرداری مادی به تخریب طبیعت دست میزند خود دچار انواع تاریکیهای روح و مشکلات روان تنی میشود و این چرخه آسیب دیدن و آسیب رساندن همواره ادامه مییابد و تاریکی را بسط میدهد. با استناد به یافتههای علمی و روانشناختی میتوان گفت یکی از راههای نجات جوامع؛ حفظ پیوند عمیق با طبیعت و دوست داشتن و حفظ آن با دل و جان است. مسالهای که باید از کودکی به فرزندان آموخته شود .... در آثار ادبی جهان نمونههای بسیاری از پرداختن به طبیعت به عنوان نماد صلح با خویشتن و صلح با جهان و آرامش درون دیده میشود. برای مثال اشعار ماری الیور، شاعر معاصر آمریکایی در این حیطه حایز اهمیت است. او در آثار خود به ارتباط انسان با جهان طبیعت، دروننگری و تامل در تجارب انسان در مواجهه با طبیعت آزاد میپردازد. شعر «خوابیدن در جنگل» یکی از اشعار اوست: «فکر کردم زمین مرا به یاد آورد، او/ با مهربانی به من بازگشت/ مرتب کرد دامن های تیرهاش را/ جیبهایش پر بود از گلسنگ و بذر گیاهان/ خوابیده بودم ...». آنچه در خوانش مجموعه شعر «سیبها را دوباره بچین» اهمیت ویژهای دارد این است که از 40 شعر از 40 شاعر زن مطرح در کتاب، در 37 شعر، موضوع واحد و دال مرکزی کتاب: عشق، عواطف زنانه و حضور جسمانه، به عنوان گیاه/ طبیعت مفهوم سازی شدهاند. این مفهوم بسیار غنی و پیچیده است و تفسیر آن بسته به دیدگاه فرهنگی، تاریخی و فردی متفاوت خواهد بود. در قلمرو شناختی، درک این مفاهیم مستلزم بررسی چگونگی ساخت، تجربه و تفسیر این استعاره از طریق فرآیندهای شناختی و بازنماییهای زبانی است. با توجه به اینکه خواننده اثر ادبی نقشی فعال در فرآیند تفسیر و معناسازی آن دارد میتوان از استعاره «عشق/ زن به مثابه طبیعت است» چنین استنباط کرد که مفهوم «زن» به دلیل داشتن ویژگیهایی مانند پرورشدهندگی، باروری و زیبایی با طبیعت در تناظر قرار گرفته است. این نگاشت استعاری درک و بازنمایی ما از زن و تجربه عشق را شکل میدهد. با بررسی چگونگی برانگیختن و بازنمایی تجارب تجسم یافته زن در شعر میتوان بر فرآیندهای شناختی دخیل در درک و ارتباط او با هستی/طبیعت آگاهی یافت. پیوندهای استعاری بین طبیعت و بدن زنان میتواند ماهیت چرخهای زندگی را برانگیزد. تجربیات تجسم یافته طبیعت، مانند لمس آفتاب روی پوست، راه رفتن با پای برهنه روی سبزه و چمن، تجربه تکرار فصلها و... میتواند حضور و هستی زن را به محیط طبیعی بزرگتری بسط دهد.
زنان به دلیل شباهتی که با مادر زمین دارند و همینطور به دلیل ارتباط نزدیک با طبیعت میتوانند دیدگاههای منحصربهفردی در مورد حفاظت از محیطزیست داشته باشند و نقش مهمی در حفاظت از محیطزیست و منابع طبیعی برعهده بگیرند. همینطور انعطاف پذیری زنان نسبت به تغییرات زیستی دلیل دیگری بر ساخت این استعاره میتواند باشد. البته ساخت استعاره فوق متاثر از زمینههای فرهنگی و تاریخی نیز میتواند باشد. طرحوارههای فرهنگی، هنجارهای اجتماعی و روایتهای تاریخی، درک و بازنمایی ما به عنوان گوینده و یا خواننده از «زن/ عشق به مثابه طبیعت» را در شعر شکل میدهند. در اینجا ما با نقشهای تاریخی و فرهنگی زن در ارتباط با طبیعت مواجه هستیم و همینطور در این بخش آنچه در اکوفمنیسم مطرح است تداعی می¬شود؛ مقابله با نابرابری جنسیتی. از دیر باز در جوامع مختلف نسبت به زن و محیط زیست/ طبیعت به عنوان قدرت پایینتر، تبعیض وجود داشته است. هنوز هم زنان در بسیاری از جوامع با تبعیضهای مرتبط با جنسیت و محدودیتهای اجتماعی و اقتصادی روبهرو هستند. هنوز هم در برخی مناطق با بهره کشی غیر اصولی و استفاده بی رویه از منابع طبیعی و زیستی؛ رودخانهها، جنگلها، معدنها و ... تعادل اکولوژیک جهان بر هم زده می¬شود و برخی گونه¬های حیات از بین میرود. دیدگاه اکوفمینیستی به بررسی پیوند استثمار و تخریب زنان و محیط طبیعی می پردازد و در پی به چالش کشیدن این نظام¬ها و دفاع از یک رابطه عادلانه¬تر و پایدارتر بین زنان، طبیعت و جامعه است. از نظر شناختی همواره طبیعت به عنوان چارچوبی استعاری برای درک و بازنمایی زنان مورد استفاده قرار گرفته است. از منظر فرهنگی روایتهای تاریخی، بازنماییهای هنری و نقشهای جنسیتی، ادراک، بازنمایی و تصویر سازی مقوله زن را در چارچوب زیبایی¬های طبیعت شکل میدهند. از نظر زیباییشناختی؛ بازنمایی «زن و عشق به مثابه طبیعت» در شعرها اغلب با هدف برانگیختن واکنش¬های احساسی، ایجاد تصاویر ذهنی زنده و درگیر کردن تخیل خواننده است. ارتباط بین زن، عشق و طبیعت در شعر، به خواننده احساس تعامل نزدیکتری با طبیعت و زیبایی¬های آن میدهد و او را به ژرفای معنای زیبایی هدایت می¬کند. از آنجا که طبیعت با رنگ مرتبط است رنگی که بیشترین بسامد را در این مجموعه شعر دارد رنگ سرخ یا قرمز است که هشت بار تکرار شده و از منظر نشانهشناسی موید انرژی، هیجان و شادی و زیبایی است. همچنین دلایل بسیار دیگری می¬تواند وجود داشته باشد که استعاره¬ «زن/عشق، به مثابه طبیعت است» در این اثر ساخته شود.
اما در پایان این نوشتار باید این نکته را هم اضافه کردکه رابطه بین طبیعت و حضور جسمانه زن، پیچیده و چندوجهی است و در فرهنگ¬ها، افراد و زمینه¬های تاریخی متفاوت می¬تواند تفسیر دیگری را برانگیزد. استعاره مورد بحث ما نمی¬تواند تنوع و پیچیدگی تجارب زیستی و هویتی زنان را به طور کامل آشکار کند، بلکه تنها انعکاس دهنده¬ بخشی از جهان زنانه است و ممکن است همه افراد یا فرهنگ¬ها با مفاهیم این استعاره همراه و موافق نباشند. بررسی این رابطه مستلزم در نظر گرفتن عوامل فرهنگی، اجتماعی و بوم شناختی و نیز شناخت تنوع تجارب و دیدگاههای زنان است. نکته¬ دیگری که در بررسی این شعرها با آن مواجه می¬شویم تساوی و برابری دو جنسیت مرد و زن در مواجهه با حضور جسمانه¬ خویش است. در برخی شعرهای این مجموعه، روایتهای سنتی که زنان را بهعنوان ابژههای منفعل نشان میدهند به چالش کشیده می¬شود و برابری جنسیتی پر رنگ¬تر دیده می¬شود. اما با اینهمه، از آنجا که زمین/ خاک/ مکان، در جهت پایین تصویر سازی می¬شود، در بسیاری از شعرها طرحواره¬های تصویری، تمایل به جهت پایین دارند. به عنوان مثال: «هبوط کردن بر تن»، «سراشیبیِ تن»، «خاکِ تن»، «اعماق تن»، «جزایر تن»، «تعارف کردن از حوض»، «خیابانی کوتاه» و ... این می¬تواند از نظر استعاری بازتاب دو دیدگاه متفاوت باشد: 1- نارضایتی زن از تجربه¬ حضور جسمانه در جهان 2- مفهوم¬سازی زن از هستی خویش به عنوان حقیقتی ژرف و دیریاب.... تا مقصودِ شاعر چه باشد.
*سهیلا صادقی
منتقد و مدرس
ارسال نظر