| کد مطلب: ۱۰۸۱۴۵۴
لینک کوتاه کپی شد

علیرضا طبایی و«بگذر ز من ای آشنا» و آشنایان

«بگذر ز من ای آشنا»، از ترانه‌های مشهور علیرضا طبایی است.

علیرضا طبایی و«بگذر ز من ای آشنا» و آشنایان

طبایی خیلی شباهت به من دارد. ما با هم در ۱۴ آذر از خشت سر بر آودیم و حک شدیم. او در نوجوانی به کتاب‌های خواهر ادیبش ناخنک می‌زد ، من از کتاب‌های برادرانم. او در دوران جوانی به تهران رفت و در مجله‌‌ جوانان‌، صفحه‌ شعر داشت و با شاعران بزرگی چون معیری، شاملو، اخوان، نصرت رحمانی، حسین منزوی و اردلان سرفراز حشر و نشر داشت، من هم به تقریب چندین و چند سال بعد از او به دانشکده‌ دانشگاه تهران رفتم و با همین‌ها و با استاد اسلامی ندوشن، شفیعی کدکنی، سیمین دانشور، هوشنگ گلشیری و... مصافحه و معانقه داشته‌ام .تهران در سال‌های چهل و پنجاه، مجله‌های نگین، سخن، فردوسی، رنگین کمان، رودکی، دختران و پسران، اطلاعات هفتگی و ... داشت .طبایی با اغلب آنها همکاری می‌کرد و یواشکی با نام مستعار «شهرام» به خوانندگان ترانه می‌داد .او ترانه را کنار گذاشت. کار مطبوعاتی از نگاه من خیلی به من و طبایی کمک کرد. مثلأ آشنایی با شاعرانی مثل رهی معیری و صفارزاده، طبایی را شاعری بینابینی کرد. دوستی با شاعران بزرگ معاصر موجب شد که او ترانه را کنار بگذارد، او فکر می‌کرد ترانه، سد ایجاد می‌کند و بازدارنده است. شاعران بزرگی چون شاملو و اخوان ثالث چون شعرهایشان سیاسی- اجتماعی بود، نمی خواستند با رادیو و تلویزیون همکاری کنند، آن‌ها ترانه را به نحوی تقبیح می‌کردند، چون ترانه‌ها عمدتا آبکی بودند و رمانتیک وارفته. بعدها که آن‌ها دیدند آب و نان خوبی از ترانه گرم می‌شود، به طرف ترانه هم رفتند .طبایی بعد از چهار-پنج سال ترانه را طلاق داد. من هم با حسین منزوی که همکلاسم بود ولی ۹ سال از من بزرگ‌تر بود، به کار ترانه مشغول بودم و با مطبوعاتی چون فردوسی، رنگین کمان، فلق، پسران و دختران همکاری می‌کردم .طبایی در معرفی حسین منزوی، اردلان سرفراز و طیف بزرگی از ترانه‌‌سرایان نقش مؤثری داشت .خودش هم در ترانه‌ «طلسم آرزوها» (ای طلسم آرزوها دیگرت امشب شکستم...) و یا «عشق تو نمی‌میرد» (بگذر ز من ای آشنا چون از تو من دیگر گذشتم ...) عارف و به‌خصوص «تنها با گل‌ها گویم غم‌ها را» گل کرد .از نگاه من که علیرضا باید ترانه را ادامه می‌داد، چون ترانه‌‌های او بیش از غزل‌ها و شعرهای دیگرش در حافظه‌ جمعی مردم مانده است. شاید هم او از وضع رقتبار ترانه‌‌سرایی در سال‌های ۴۸ به بعد دلخور شده بود. شاید هم حضور در کانون نویسندگان و دوستی‌اش با براهنی، ساعدی، آتشی و... باعث شد که عطای ترانه‌‌سرایی را به لقایش ببخشد. از نگاه من، روزنامه‌های دیواری در آن دوران به من و طبایی خیلی کمک کرد . بعد انقلاب شد، همه معیارها عوض شد.چند سالی شعر و ترانه از حرکت افتاد و خوانندگان بزرگ رفتند، گروه‌های موسیقی از هم پاشیدند و انزوا، زخمی عمیق بر آن‌ها زد و طبایی هم به خلوت رفت و من نیز برای تدریس به تربیت معلم و ضمن خدمت رفتم. پیش از این‌ها البته طبایی، شعری برای مردم ویتنام گفته بود: «آه خاموش کنید نعره‌ صاعقه آسای هواپیما را...» و شعری که برای آفریقا گفته بود، تشویق شده بود .سرودن شعرهایی ویتنامی و آفریقایی آن روزها مد بود ولی آن شعرهای ما که در مجلات می‌سرودیم بار و بارم هنری‌اش کم بود. مثلا شعرهایی که من در مجله‌‌ فلق چاپ کردم زیر نظر م.آزرم بود. من به او چند شعر هنری عاشقانه هم داده بودم ولی او شعر «گلبوته‌های مشت» من را انتخاب کرد .علیرضا طبایی ۱۱ سال با من فاصله‌‌ سنی دارد. او در هنگامه‌ای به تهران آمد که شاعران و نویسندگان بزرگ و نام‌آوری شعر می‌سرودند و داستان می‌نوشتند. میلاد این ادیب و شاعر گرانمایه را به جامعه‌ ادبی ایران شادباش می‌گوییم .

 

 

فیض شریفی

منتقد ادبی

 

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار