شور پستمدرنیستی یا شعور متکی بر زیباییشناسی؟ | با اتکا به نظریات هارولد بلوم ، جان بیلی، فیلیپ راث، رابرت پورتر و پرل بل
انقلاب پراگ در سال 1989 رخداد بزرگی بود،دستیابی به آزادی سیاسی تنها بخشی از خواستههای مردم در راه انقلاب بود و از دیگر سو انتقال قدرت از گورباچف به بوریس یلتسین در زمستان سال 1991 به معنای پایان یافتن اتحاد جماهیر شوروی بوده است. میلان کوندرا در سال 1975 از پراگ به فرانسه تبعید شده بود و همچنان بخشی از رویکرد انتقادی خویش را نسبت به دولت آن زمان حفظ کرده بود،من در سال 2002 مجددا کتاب سبکی تحملناپذیر هستی از وی را خواندم.در زمان انتشار اولیه اثر در سال 1984 این کار را اثری موفقیت آمیز و قابل قبول میدانستم.
به گزارش آرمان ملی آنلاین، کوندرا در میان پیشینیان لارنس استرن و دنی دیدرو را منحصربهفرد میدانست و به این لیست میتوان هرمان بروخ، رابرت موزیل و کافکا را هم اضافه کرد، سبکی تحمل ناپذیر هستی دارای ساختاری فرمولی و در جاهایی غیرقابل تحمل است .در سال 1989 ایتالو کالوینو این اثر را به علت داستان سرایی هنرمندانه و تقلید از دیدرو و استرن ستایش کرد اما کالوینو توجهی به مفهوم کیچ در آثار کوندرا ندارد.
جان بیلی(منتقد برجسته انگلیسی) رمان هایی از کوندرا که از همان ساختار سنتی رمان تبعیت میکنند را ستایش میکند و به تقدیر از نگاه وی که منطبق بر نگاه نیچه ای در سبکی تحمل ناپذیر هستی و آمیخته با سینما و سیاست است میپردازد. از دیگر سو وزن این اثر ترکیبی از عشق، وفاداری، رنج، شانس، مرگ، داستانپردازی با برخورداری از فرم مناسب است.
بهار پراگ گذشت و کوندرا از تمجید شدن به عنوان یک پست مدرنیست لذت میبرد، وی به خوبی نسبت به این مسئله آگاه است که سروانتس در رمان گوی سبقت را از دیگران ربوده است، کوندرا از استعداد فراوان و قابل ملاحظه ای برخوردار است و این استعداد را در ادوار مختلفی نشان داده است.
رابرت پورتر(استاد زبان انگلیسی،متخصص ادبیات روسی و مولف کتاب میلان کوندرا صدایی از قلب اروپا ) درباره آثار کوندرا بر این باور است: در حدفاصل بین سالهای 1963 تا 1968 کوندرا روی به نوشتن ده داستان عاشقانه آورد. در سال 1970 وی تصمیم گرفت تا هشت داستان از مابین آن ده داستان را در قالب کتابی منتشر کند و دو داستان را که در نظر وی ضعیف شمرده میشدند را حذف کرد. با بررسی داستانهای موجود در این اثر به این درک خواهیم رسید که نگاه و پیشرفتی فلسفی را در تمام این آثار رویت میکنیم.مقالهای از میلان بلاینکا در باب آثار کوندرا وجود دارد که به کشف تزها و آنتی تزها در آثار کوندرا میپردازد. وی بر این باور بوده است که در تمام داستانهای این مجموعه عاشقانه از کوندرا یا مخاطب با عشقی به غایت صادقانه روبرو است و یا با عشقی مواجه است که محکوم به شکست خوردن است. تراژدی و طنز دو مقوله غیرقابل انکار در آثار کوندرا به شمار میروند که در این داستانها هم با این گزاره ها مواجه هستیم. کمیکی آمیخته با جناس و شخصیت هایی که در طول داستان به مخاطب اجازه میدهند تا با آنها همدردی کنند و به درک روشنی از آنها دست یابند.
پرل بل(منتقد و مقالهنویس) بر این باور است که رمان های اعتراضی از زولا تا سولژنیتسین که علیه بی عدالتی جاری بوده همواره مورد توجه قرار گرفته است رمانهایی که انبوهی از وحشت را با دقت نظر و بیان جزئیات مطرح ساختهاند اما پرسشی که جدای از تمام این مسائل مطرح است این پرسش خطیر است که تا چه زمانی میتوان به این بیان وحشت آلود و نمایش شر ادامه داد؟ بی شک میتوان این نمایش را به شیوه ای طنز نمایش داد حتی شیوه مواجهه کافکا با اتکا به فردیت خویش در برابر نامفهوم اقتدار از طریق انتزاعات سوررئالیستی یگانه است اما تجربه رنج آلود مواجهه با رژیم های کمونیستی در جوامع اروپای شرقی به نویسندگان آن دوره کمک میکند تا بتوانند به کلاستروفوبیانویسی(نوشتن درباره تنگنا هراسی)روی بیاورند،بیان وضعیت ،کنش و قضاوت در یک گستره کوچک و بزرگ و بیان واقعیتی که با چشمانمان نظاره گر آن هستیم به شیوه پازل های منفک از یکدیگر و اظهار تنفر نویسنده از حاکمان زمان خویش در قالب به کارگیری استعاره های غیرمستقیم از جمله ویژگیهای این نوع از نوشتار به شمار میرود.نویسنده ای نظیر میلان کوندرا هم پس از مهاجرت به غرب تحت تاثیر فشارهای عصبی و محدودیت زمان با کمک شبح کوچک تاریخ به انسان معاصر یادآوری میکند که دنیای واقعی همین دنیای وحشیانه ای ست که با آن روبهرو است اگر به کتابهایی که او در غرب منتشر کرده است توجه کنیم بی شک میتوانیم مسیر مشخصی را رویت کنیم،مسیری که شمایل یک نویسنده دگراندیش را نشان میدهد که با بهکارگیری طنز، تراژدی و سبک سوررئال خویش توانست گام محکمی در مسیر خویش بردارد هر چند که پرل بل به بررسی رمان های مختلف از کوندرا و آثاری که تاکنون از وی چاپ شده است میپردازد اما در انتهای مقاله خویش تحت عنوان (آوانگاردیسم حقیقی) همچنان بر این باور پافشاری میکند که میبایست به دنبال صدای جدیدی برای بیان وحشت ها و ظلم های رواداشته شده بر ما باشیم.
ارسال نظر