| کد مطلب: ۱۰۶۴۷۱۸
لینک کوتاه کپی شد

لذت متن | نگاهی تیتروار به «موقعیت و داستان»

ژان پل سارتر در کتاب ادبیات چیست می‌پرسد و پاسخ می‌گوید: نوشتن چیست، نوشتن برای چیست و نوشتن برای کیست؟! و در بحثی دراز دامن و پرکشش با استناد به ادبیات نواندیش پشت سر و درحال حاضرش به تمامی این‌ها پاسخ می‌گوید و برای خواننده تصریح می‌کند که در هر سه باب ناخودآگاه صاحب قلم، نقش اول و آخر را دارد برای ادبیات.

لذت متن | نگاهی تیتروار به «موقعیت و داستان»

به گزارش آرمان ملی آنلاین، محمد صابری، نویسنده و منتقد نوشت: با این رویکرد و در ادامه این مقدمه نگاهی خواهم داشت تیتروار و به اختصار بر کتاب تازه متولد شده‌‌ «موقعیت و داستان» اثر ویویان گورنیک ترجمه‌‌ آزاده هاشمیان که در تابستان 1402 به همت نشر چشمه به بازار نشر آمده‌است. در بدو امر و مطابق بر دسته‌بندی انواع ادبی«داستان، ناداستان» در پشت جلد کتاب با تیتر«پاساژها» و همچنین عنوان کتاب اینگونه به نظر می‌رسد که مخاطب این طیف کتاب‌ها تنها نویسندگان و پژوهشگران و مخاطبان جدی ادبیات‌اند اما با مرور مقدمه‌‌ مترجم و همچنین مولف می‌توان دریافت که این اثر می‌تواند برای همگان مفید به فایده و اندیشه باشد، چرا که علاوه بر آشنایی با انواع خودنوشت وتحلیل وبررسی متن با مستنداتی از بهترین‌های انواع ادبی جهان، مخاطب با نحوه‌‌ صحیح خوانش، تحلیل متن، شناسایی متن بنشیند به همذات‌پنداری با لایه‌های زیرین قصه و به واکاوی لایه‌های پنهان‌مانده از نگاه بیرونی به اصل و فرع روایت، چه آن که می‌دانیم هر انسانی در ناخودآگاه خود یک داستان‌سراست و با خوانش این کتاب و از این‌دست کتاب‌های تحلیلی درمی‌یابیم تفاوت‌های قصه‌گویی و قصه‌نویسی را و باز بر همین روال و منوال است تشخیص و تمییز متن‌های عام و خاص را، خلاصه‌تر آن که همه چیز در شکل و صورت بالقوه‌گی‌اش می‌تواند کتاب باشد و در نمای بالفعلیت آن و بنا به راقم آن سطرها و پارگراف‌ها کدامشان نام داستان را به خود می‌گیرند و کدامشان تنها یک روایت ابتر و بسیار شخصی می‌مانند.

گورنیک از نسل وولف‌ها و اورول‌ها و موام‌هاست، نسلی که ادبیات دنیا را با عرق ریزان روح و روان‌شان ورق زدند و برای متمایز شدن و ماندن نشستند به کشف آنی دیگر که یک نام دیگر آن جریان سیال ذهن بود و نام‌ها و افتخارات دیگری را نیز از آن خود کردند. وولف دیوانه‌وار همه‌چیز را همچون چاقو شکافت و اورول با استعاره از زبان حیوانات سیاست‌پیشگان را به محکمه ای ابرانسانی کشاند و موام لبه‌‌ تیغش را چنان تیز کرد که هیچ صاحب منصب و کرسی و فرادستی از آن جان سالم به‌در نبرد. موقعیت و داستان بر دو فصل جستار و مموار بنا نهاده شده‌است، اول معنا و مفهوم این دو سرفصل و بعد تشریح و تببین آن‌ها به کمک بهترین‌های ادبی به زعم و انتخاب مولف در منصفانه‌ترین حالت ممکن. بزرگترین خطری که نوقلمان را تهدید می‌کند تجربه‌های زیستی‌شان است، آنان فکر می‌کنند آنچه را که تجربه کرده‌اند، دم‌دست‌ترین و در عین حال جذاب‌ترین سوژه‌های ممکن است برای جذب مخاطب، غافل از آن که خودشیفتگی و خودمحوری می‌تواند بی‌آن‌که خود از آن چیزی بفهمند، زحمتشان را به آنی بر باد دهد، این وقتی مسلم و آشکارتر می‌شود که مخاطب نیز بعد از خواندن موقعیت و داستان درمی‌یابد که در آشفته بازار ترجمه‌های رنگارنگ حال حاضر کدام یک از این همه ارزش خواندن را دارد و کدام نه!

گورنیک با کمک سال‌ها تدریس و تجربه ادبی‌اش در این اثر بزرگترین راهنمای این دسته از مخاطبانی‌ست که در اوایل راه خواندن‌اند. به زعم گورنیک رمان یا شعر سخن گویا یا شخصیت‌های خلق شده ای دارد که شبیه بدل نویسنده عمل می‌کند. او برای تبیین این نظر به داستان کوتاه حیرت انگیزی از سیمور کریم «برای برادرها و خواهرهایم در کسب وکار شکست» استناد می‌کند، متنی در قالب جستار که درون نویسنده را می‌کاود، با صدایی که هم زمان آکنده‌ است از انتظاری کولی وار برای رها شدن از محدودیت‌های طبقه‌‌ متوسط و در عین حال رنجی روحی که مانع از ثبات ارا‌ده‌است. آن روز که آگوستین قدیس نشست به خودنویسی و اعتراف، کمتر کسی گمان آن می‌برد که در آینده‌ای نه‌چندان دور این اعتراف بدل می‌شود به سبکی خاص و از همین گونه بود اعترافات ژان ژاک روسو، سارتر، پروست و...

گورنیک در فصل دوم این کتاب با انتخاب عنوان «مموار» برای این سبک نویسندگی تحلیل‌های دقیقی ارائه کر‌ده ‌است که برای مولف و مخاطب نواندیش و صاحب سلیقه راهی ست برای بهتر خواندن و فهمیدن. مموارنویسی جذابیت‌های خود را داراست در قالب ناداستان‌هایی پرکشش و نگاه موجز گورنیک خود شاهدی بر این مدعاست، مروری بر تاریخچه‌‌ این ژانر ادبی بسیار شاخص و پرمخاطب به همراه نمونه‌های بسیار خواندنی فصل دوم این کتاب را هم چنان می‌توان پرحوصله خواند و در خود غوطه‌ور شد، روسو می‌گوید من چیزی به جز خودم ندارم که درباره‌اش بنویسم و درست نمی‌دانم این خویشتنی که دارم از چه تشکیل شده‌است، این گفته‌‌ نغز و پر معنای روسو چیزی نیست که از نگاه

تیزبین گورنیک دور مانده باشد و بر همین سیاق است که می‌توان به تفاوت‌های من روسو با من آن دیگران که تنها برای اشاره کردن به خودخواهی‌ها و تسکین دردهاشان به کار می‌برند، پی برد. مموارنویسی مدرن فرض را بر این می‌گذارد که ارائه‌‌ شکل یافته‌‌ یک نفر از زندگی خودش برای خواننده‌‌ بی‌علاقه فقط و فقط تنها وقتی ارزشمند ست که تجربه‌‌ شدن را نمایش دهد و در آن به‌اندازه‌‌ کافی تعمق کند. در مموارنویسی مخاطب با یک من عریان بی‌رتوش و نقاب مواجه می‌شود و می‌تواند لحظاتی از زندگی پر رمز و راز و در عین حال دردآلودش را به فراموشی بسپارد، تنها آنجاست که آزادی و دموکراسی به حقیقت خود نزدیک تر می‌شوند و انسان در مقابل انسان می‌نشیند به تماشای درونی یکدست، شفاف و صمیمی. داستان کوتاه پدر و پسر اثر ادموند گاس لندنی از انتخاب‌های خوب گورنیک است برای تببین و تحلیل مموار نویسی و خوانی، ببینید: 

«از میان فکرهایی که در این بحران به مغز رشد نیافته و کوچک و خامم خطور کرد شگرف‌تر از همه این بود که همدم و هم‌رازی در خودم کشف کرده بودم. رازی در این جهان بود که مال من بود و مال کسی که در جسمی مشترک با من زندگی می‌کرد. ما دو نفر بودیم و می‌توانستیم با هم حرف بزنیم. تعریف کردن مفاهیمی چنین ابتدایی کمی سخت است اما بی‌گمان در همین دوگانگی بود که فردیت من در برابرم پدیدار شد و همدمی در سینه‌‌ خودم یافتم.»

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار