شاعر واژههای زخمی
علیرضا فراهانی شاعر و منتقد در 41 سالگی درگذشت
علیرضا فراهانی برای اهالی شعر نامی آشناست. از او علاوه بر نقد و یادداشتهای متعدد در نشریاتی چون آرمان، اعتماد، شرق و تجربه، چهار مجموعهشعر نیز به یادگار مانده است: بنبستها (1383)، با کفشهای طبی تنها میتوان واژهها را جلو برد (1389)، آفتابگردان را رو به قطب میکارم (1391)، بطالت کلمات (1395)، و درک حضور غیاب دیگری (1399). فراهانی متولد 1361 بود و در پنجسالگی بر اثر یک بیماری دچار معلولیت جسمی شد. او بهرغم مشکلات جسمی و محدودیت حرکتی سالها با توانی طاقتفرسا خواند و نوشت و شاید همین عشق یگانهاش به ادبیات و خواندن و نوشتن بود که او را سرپا نگه میداشت. شاعری با روحیهای حساس و دغدغهمند که شعر را در رهایی و آزادی میفهمید. او در کنار سرودن شعر، از شرکت در مناسبتهای مختلف ادبی و سیاسی و فرهنگی کوتاهی نمیکرد و عضو ثابت گروه ادبی «در غیاب نویسنده» بود و پیگیرانه به نقد و بررسی آثار ادبی نویسندگان و شاعران معاصر میپرداخت. این شاعر سرانجام در سن 41 سالگی در کرج براثر نارسایی قلبی درگذشت. شعرهای فراهانی ساده و بیپیرایه بود و به نوعی وصف حال خود شاعر، به عنوانی انسانی دردمند و زخمی. در شعر «مثل
دیوانهها» میتوان رد این زخم زندگی را بر قامت شاعر دید:
با لباسی پاره / درد مثل دیوانهها / از این اتاق
به آن اتاق میدود / تا توجهِ ما را
به خودش جلب کند / در چشمان هم
سفر کردهایم / با لباسهایی نو
و چیزی از دیوانهها / در خاطرمان نیست.
فراهانی در شعرهایش مدام در جستوجوی زخمهای بشری است تا آنها را بشناسد و به خواننده معرفی کند. او زخم و درد هر انسان را، بخشی از زخم و درد جامعه برمیشمرد و خواهان مرهمگذاشتن بر آن است. در شعر «تو زیباتر میشوی» او در پی زیباترکردن جهان کوچک خودش به مثابه جهان همه ماست:
در خودم که
نگاه میکنم
تو زیباتر میشوی
در آینهای شکسته
ایستادهای
تا تکههای بههمریختهام را
مرتب میکنی
میخندی
و عکسی قدیمی از من
میان چهرهات بازسازی میشود
خانهام
با دیوارهای ترک خورده
که با دستهایت
مرمت خواهم شد.
ارسال نظر