ما را نگذارید به یک خانه ویران
وحید استرون روزنامه نگار
فرش قرمز زیر پای چند فیلمساز ایرانی در فرانسه، «قهرمان» ایرانی این بار در جشنواره کَن و سرود مرغ سحر به افتخارش نواخته میشود، اما کمتر ایرانی از این اتفاق خوشحال یا احساس غرور میکند. چه اتفاقی افتاده که پس از 10سال و در آن شب سرد اسفند، زمانیکه بیسرو صدا «جدایی نادر از سیمین» اسکار گرفت، مردم در خیابانها شیرینی پخش کردند، اما حضور پر افتخار فرهادی در جشنواره کن چندان مردم را خوشحال نمیکند و همین امر را میتوان در شبکههای اجتماعی به وضوح دید. شاید در این 10 سال، به اندازه 100 سال مردم دچار تحول شدهاند. و برعکس 100 سال پیش که عارف قزوینی آن تصنیف معروف را در وصف یار مشروطه خواه خواند، انگار 10 یا یک سال گذشته است: «چه کج رفتاری ای چرخ! چه بد کرداری ای چرخ! سر کین داری ای چرخ! نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!» اما به اعتقاد نگارنده این سطور، در 10 سال اخیر، ایران ما تحولی 100 ساله را پشت سر گذاشته و در برهه زمانی سخت قرار گرفته و این روزها موضوعات اجتماعی، کاهش اعتماد عمومی، خشکسالی و تشنگی مردم، کمبود برق و عدم باور استدلالهای مسئولان از سوی مردمی که در طول تاریخ همواره به حاکمانشان بیاعتماد بودهاند، آرزوی واکسیناسیون عمومی که هر روز دورتر و محالتر میشود و تحقیر مردم ایران در کشور ارمنستان برای یک دُز واکسن و دهها مشکل دیگر مانند افزایش افسار گسیخته نرخ تورم لحظهای، میان دولت و ملت شکاف عمیقی از اعتماد عمومی را ایجاد کرده است. این روزها که تصویر دختر سیستان و بلوچستانی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود، و اشکهایش نیمی از لبهای خشکیده و صورت آفتاب سوختهاش را خیس میکند، تصویری از حال و روز مردمی است که مشکلات طاقتشان را طاق کرده است. فشار مشکلات به این کلمات رنگ و بوی هشدار میدهد، نه سیاهنمایی. در روزهایی که «رنگ سیاه» همان رنگ زرد مردمی است که زیر ماسکهای سفید پنهان شده، سیاه، برکه پساب فاضلابی است که گاومیشهای هورالعظیم در آن برای بقا دست و پا میزنند. سیاه، روزگار مردم خوزستان و سیستان و بلوچستان است که در انتظار سیاهی در ته جاده هستند که شاید کامیون حامل آب به سمتشان بیاید. سیاه، شبهای مردم است که در تاریکی و بیبرقی میگذرد، سیاه روزگار دستفروش و کاسبی است که از حجم بدهکاری نه توان بیرون رفتن دارد و نه جرات در خانه ماندن و شرمنده زن و بچه شدن. از همه مهمتر سیاه، وزیر این مملکت و کارمند اوست که به دلیل حجم وعدههای امروز و فردا کردن واکسیناسیون عمومی و ناتوانی در اجرای طرح تحول سلامت در پهناورترین و محروم ترین استان کشور طاقتش طاق شده و مقابل چشم میلیونها نفر «توهین» میکند، یا کارمند زیردست او دائم مردم و منتقدان تهیه واکسن در زمان اوج بیماری را با چوب توهین و تحقیر، میراند و به آنها «پفیوز» لقب میدهد. اما همین آقای وزیر اطلاع ندارد یا خود را به بی اطلاعی میزند که در حکومت دیکتاتوری قاجار، زمانی که فرخی یزدی، شاعر و روزنامه نگار منتقد که «روزنامه طوفان» او توسط حکومت قاجار توقیف شد، با زبانِ فخیم قلم، احمد شاه را به پای میز محاکمه کشاند و شاه مملکت، در کنار یک روزنامه نگار منتقد ایستاد (حال هر چند نمایشی). حالا ما را چه شده که ادعای دموکراسی داریم، اما به منتقدمان که برادران و زن و همسرشان را جلوی چشمانشان با موجها و پیکهای رنگارنگ کرونا راهی قطعه بحران آرامستانها میکنند، بهراحتی اجازه توهین میدهیم. به هر روی، ما نیز مانند گذشتگان دست به دعا بر می داریم و دعای گذشتگان مان را تکرار میکنیم: «خداوند این کشور را از شر دشمن، خشکسالی و دروغ محفوظ بدار.» دروغ و خشکسالی که سبب شده، همه چشمها به روی کار آمدن رئیس جمهوری دوخته شود که پیش از این سابقه طولانی در مبارزه با فساد داشته و همه امید دارند که ریاست جمهوری آقای رئیسی، خط قرمزی روی این همه سیاهی باشد و خورشید امید و تدبیر از پاستور طلوع کند.
ارسال نظر