امیرحسین تیکنی در گفتوگو با آرمان ملی:
شاعر باید سختگیرترین منتقد شعر خود باشد
آرمان ملی- سمیه امینیراد: هر جریان خلاقهای برای استمرار و بقا، نیاز به نوآوری و کشف مسیرهای تازه است. در شعر نیز شاهد چنین ملاحظهای هستیم؛ آنچنانکه سبک و سیاقهای شاعری در هر دوره از تاریخ، حاصل نوآوری شاعران بوده است.
اتکا بر جریان زبان در شعر معاصر و نزد جریان هفتاد، بیش از پیش به این واقعیت، جامعیت بخشید؛ بهطوری که چهرههای آوانگارد با تجربهگرایی به کشف و پیشنهاد مسیرهای تازه در شعر پرداختهاند. امیرحسین تکینی، سراینده مجموعه شعر «جزیرههای شادی» معتقد است: «شاعران نابغه جهان، همواره شاعرانی بودهاند که در کالبد شعری خود تجربهای متفاوت به جهان شعر افزودهاند.» هرچند «وقتی هنرمند دست به تجربهگرایی میزند همیشه باید منتظر عدم موفقیت هم باشد اما این انتظار هرگز نباید با ترس همراه باشد. به همین دلیل است که شعر هفتاد را شروع رویکرد شعر آوانگارد در شعر پارسی میدانند...» به باور او شاعر باید نخستین و سختگیرترین منتقد شعر خود باشد و...
وقتی صحبت از دهه هفتاد میشود شما به عنوان یک شاعر دهه هفتاد چه نکته مهمی به ذهنتان خطور میکند؟
شعر دهه هفتاد یادآور ویژگیهایی است که شاخصترین آنها رویکرد تجربی ساختارشکنانه در شعر است. در حقیقت شعر دهه هفتاد میکوشد آنچه را در شعر مدرن پارسی هنوز به عنوان تابویی در رویکرد زیباشناسی شعر (جز شعرهای چند شاعر) به حساب میآید به هم بزند. از این رو رویکرد شعر دهه هفتاد همواره جای بحث و اختلاف دیدگاه میان شاعران، منتقدان و خوانندگان شعر پارسی بوده است. رویکرد ضد ساختار، شعر دهه هفتاد را ناگزیر به تجربه گرایی میکند. این تجربه گرایی توسط شاعران مختلف و از مسیرهای متفاوتی طی شده است که تلاش آنها، بازخوردهای متفاوت و تاثیرات متفاوتی نیز در طول زمان داشتهاند. به هر حال و بطور کلی ساختار شعر از دهه هفتاد به بعد تغییرات گستردهای داشت که بیشتر این تغییرات را باید در مقوله پویایی عناصر سازنده شعر، پر رنگ شدن نقش استحاله، تصویرسازی و ایماژ و نیز ورود ساختارهای جدید متاثر از هنرهای دیگر دانست.
با توجه به اینکه شاعران هفتاد را به شاعران گذار به وضعیت مطلوب در شعر نام مینهند شاعرانی که حرکت به سمت بیشائبهگی، جزئینگری، بیسبکی، زیباییشناختی، فرمگرایی، معناگریزی و چندصدایی را در پیش گرفتند. آیا این شاعران به جای هنر برای هنر، هنر علیه هنر را به جامعه تجویز میکنند؟
پاسخ به این پرسش به گمان من بسیار سخت است و جای تامل دارد، چرا که رسیدن به یک نتیجه مشخص در مورد چنین مساله مهمی، بستگی به موارد مختلفی دارد. به طور مثال اگر به عنوان مخاطب به پرسش نگاه کنیم یا شاعر و یا منتقد، پاسخ ما میتواند تحت تاثیر عوامل دیگر متفاوت باشد. همچنین، خواسته و نگاه هر یک از این سه فرد به مقوله شعر نیز در مقام اهمیتی دوچندان قرار میگیرد. آیا شعر تصویری زیبا از فکر و احساس است؟ تصویر زیبا چیست؟ زیبایی چیست؟ اینها همه تعریفهایی است که هنوز بشر به نتیجه قابل تعمیم برای آنها نرسیده است. ارتباط میان هنر و زیبایی مساله بسیار پیچیدهای است و این که آیا هنر میتواند منتقد خودش باشد بستگی مستقیم به جایگاه تعریفی دارد که از هنر میشود. یکی دیگر از ویژگیهای شعر دهه هفتاد اتکا این شعر به مقوله زبان است. جایی که وجه تمایز آن با جریانهای شعری دیگری میشود که همزمان در شعر دهه هفتاد حضور دارند. بیشتر مدنظرم جریانهای ساده نویسی در شعر است. شعرهایی با زبانی ساده که خود به دستههای مختلفی تقسیم میشوند. باز در این میان به سراغ شعرهایی میروم که علیرغم زبان سادهشان میکوشند تا مفهومی عمیق را منتقل کنند. فلسفه این اشعار متکی بر شعر شرقی و سبکهای شعری ژاپنی است. تجربه نوشتن این دست شعرها با توجه به اینکه بازخورد مثبت جهانی داشتهاند، میتواند سبب جلب مخاطب شود. با این حال، اینکه چنین جریانی تا کجا میتواند وزن سنگین و جامع مفهوم هنر را آن هم در سرزمینی که شعرش پیشینهای بس قدیمی و غنایی دارد، بر دوش بکشد جای تامل دارد. شعر موسوم به شعر دهه هفتاد در نگاه خود به هنر از این رویکرد گریزان بوده است و کوشیده است با قابلیتهای زبانی، درصدد شگفتزده کردن مخاطب خود از مفهوم شعر شود، جایی که خواننده ناگزیر است برای یافتن مفهوم به چیزی فراتر از یک خواندن متن نیاز داشته باشد. اینجاست که مقوله خوانش شعر مطرح میشود و در نهایت تعداد مخاطب عام کمتری هم به سوی شعر کشیده میشوند چرا که برای خواندن شعرهایی از این دست، باید مخاطب جدیتری برای شعر بود و به شعر با جدیت بیشتری نگریست. خب حالا به پرسش باز میگردیم؛ هنر برخاسته از این رستنگاه اگر چه با خاستگاه خود در تضاد است اما به آن تعالی میبخشد حتی اگر در مواردی به اهمیت ساختار زبان شعر، بتواند با آن در تضاد باشد.
مهمترین مولفه شعر هفتاد که بیشتر در شعر متظاهر شده چیست؟
شعر دهه هفتاد برخاسته از نگاه تحلیلی به شعر است. این ویژگی پیش از دهه هفتاد در شعر کم رنگ بود چرا که در دهههای ابتدایی ظهور شعر نو پارسی، بیشتر انرژی شاعران در راستای تثبیت هویت شعری در محافل و اجتماع بود تا نقد و به چالش کشیدن شعر به قصد ارتقای آن. این مساله امری طبیعی هم هست چرا که با توجه به شرایط آن زمان، نقد شعر نو پارسی میتوانست بیش از آن که به تقویت ساختار شعری کمک کند، سبب ضربه زدن به تثبیت هویت شعر نو شود. به نظرم دلایلش بدیهی است و همه به آن آگاه هستیم. اما در دهه هفتاد نقد شعر توانست اهمیت و ضرورت خود را نشان دهد و در حقیقت به کار بیاید. دو اصل تجربهگرایی و نیاز به مدرن بودن سبب شد تا شعر شاعران هفتاد در موتیفهای متفاوتی از ساختار ارائه شود. اختلاف سلیقهها شکل بگیرند و نقد به مسالهای چالش برانگیز بدل شود. نخستین مرحله برای گذار از شرایط پیش آمده، خود انتقادی است. شاعر از دهه هفتاد تا به امروز نیاز دارد نخستین و سختگیرترین منتقد شعر خود باشد. این خصیصه لازمه شعر امروز است که شاید در نگاه اول دلیلی باشد برای آن که شعر به سمت دور شدن از سلیقه عام پیش برود اما بی شک یکی از نیازها برای شکل دادن و بقا بخشیدن به جریانهای شعری فردی و جریانی است.
چقدر شاعران شعر هفتاد در کشف افقهای جدید و شکل تجربه نشده و نو موفق عمل کردهاند؟
در مورد این مساله باید با تامل صحبت کرد. گذر زمان است که نشان میدهد شعر هفتاد چه تاثیری بر جریان شعر پارسی گذاشته است. این مساله را با عنوان کردن یک مساله دیگر روشن میکنم. در مسیر شعر دهه هفتاد، ما با چند جریان شعری مواجه هستم. نخست شاعرانی از دهههای قبل که با تجربه شعرهای پیشین خود آمدهاند. بعضی از این شاعران در همان اسلوب خود باقی ماندند و برخی دیگر همراه با زمان خود دست به تغییراتی در شعر زدند. دسته دیگر شاعران، شاعران اصلی مسیر شعر هفتاد بودند. شاعرانی که کوشیدند شعر را از نخوت دهه شصت درآورند. وضعیت شعر در دهه شصت بسیار نابسامان بود. شتاب تند تغییرات اجتماعی بسیار، به هم خوردن بسترهای فرهنگی و شکل نگرفتن بسترهای جدید با توجه به مساله جنگ و اهمیت آن در کنشهای اجتماعی به شعر پارسی این اجازه را نداد که بتواند مسیر قبل خود را حفظ کند و در عین حال مسیرهای جدید نیز نتوانستند چندان موفق و مانا باشند. شعر دهه هفتاد زاییده و نیاز چنین شرایطی بود. به همین دلیل است که شعر دهه هفتاد بسیار تجربه گراست. تجربه گرایی نقطه عطف خلق هنر است. باید توجه داشت که نتیجه تجربهگرایی هم همیشه موفقیت آمیز نیست. وقتی هنرمند دست به تجربهگرایی میزند همیشه باید منتظر عدم موفقیت هم باشد اما این انتظار هرگز نباید با ترس همراه باشد. به همین دلیل است که شعر هفتاد را شروع رویکرد شعر آوانگارد در شعر پارسی میدانند. شعر دهه هفتاد، توسط شاعران مختلف، مسیرهای متفاوتی را طی کرده است. این مساله به نظرم در پرسش شما نیز آشکار است. شاعران بسیاری بودهاند که افقهای روشنی را در شعر یافتهاند و پیش روی شاعران نسل بعد از خود گذاشتهاند. برخی از این شاعران از ابتدا موفق عمل کردهاند، بعضی دیگر به مرور به مسیر درستی رسیدهاند. شاعران دیگری نیز بودهاند که دقیقا عکس این مسیر را طی کردهاند. ما در دهه هفتاد شاعران مطرحی نیز داشتهایم که شعرهای نخستینشان نوید حضور یک شاعر خلاق را داده است اما به مرور در بنبستی خودساخته گیر افتادهاند. با این نگاه انتقادی به شعر دهه هفتاد باید بگویم که برای رشد و شکوفایی خلاقیت در هنر راهی جز دست زدن جمعی به تجربهگرایی نیست. گریختن از این چالش هنر را دچار رکود و تکرار میکند. به راستی شاعران نابغه جهان، همواره شاعرانی بودهاند که در کالبد شعری خود تجربهای متفاوت به جهان شعر افزودهاند.
آیا از شعر دهه هفتاد به عنوان شعر آوانگارد و مدرن یاد میشود؟ اصلا مدرن به چه معناست؟
حتما همینطور است. البته گستره شعر از دهه هفتاد به بعد بسیار وسیع بوده و تایید بنده صرفا برای شاعران جدی این نسل است. شعری که منتقد خود است، حتما پویاست و حتما از زمان خود جلوتر حرکت میکند چرا که خصیصه نقد همین است. نقد اجازه ایستایی نمیدهد. به همین شعر دهه هفتاد دقیق نگاه کنیم، شاعرانی را میبینیم که ابتدای دهه هفتاد چهره شدند اما نه تنها شعر خود را نقد نکردند بلکه در برابر انتقاد دیگران و دلسوزان ادبیات نیز روی خوش نشان ندادند. گذر زمانی نه چندان طولانی نشان داد که چگونه فوران شعر در آنها به یک ایستایی و رکود رسید و کم کم شعر در آنها جایش را به حاشیه شعر داد و پس از آن نیز دیگر شعر این شاعران مورد توجه اهالی جدی شعر نیز قرار نگرفت چرا که اسیر تکرار و حاشیه بود. اما برعکس شاعرانی که همواره کوشیدند پیشرو باشند و پیش از آن که جامعه به آنها گوشزد کند، خود قدمی رو به جلو در شعرشان برداشتند و با این راهکار درست، روز به روز به جهان شعری منسجمتری رسیدند. مدرن شدن، رسیدن به انسجام ماهیتی نو است. شعر مدرن از زمان نیما شکل گرفته است اما مدرنیسم به معنای جلوه بیرونی مدرنیته، به مرور شکل میگیرد و امری نیست که یکباره بتوان در سطح یک ابژه مهم اجتماعی به آن دست یافت. شعر هفتاد با روحیهای پویا که به شعر بخشید نه تنها راه را برای شعر در ادامه باز کرد، بلکه تاثیر بسیار زیادی نیز در بار دیگر مورد توجه قرار گرفتن شعر نویِ پیش از خود داشت.
با توجه به متفاوت نویسی شعر هفتاد آیا این متفاوت نویسی به منزله چرخش شعر به سمت دیگری است که موجب شده مخاطبان خاصی را به خود جذب کند؟
اجازه بدهید متفاوت نویسی را به نیاز به متفاوت نویسی تغییر بدهم. شعر در دهه هفتاد نیاز به متفاوت نوشتن داشت. شعر پیش از دهه شصت، بار دغدغههای اجتماعی سنگینی را بر دوش کشیده بود که علت آن نیز علاقه جمعی جامعه به شعر نبود بلکه شرایط اجتماعی سیاسی معاصر و نیز جلوه و هویت غنایی و با ارزش شعر به عنوان نماد خردورزی در ایران سبب شده بود که شعر فراتر از مخاطب خود به ابژهای مهم و تاثیرگذار در بستر فرهنگی جامعه بدل شود. این نکته را هم به این مطلب بیفزایم که از دلایل مهم مقاومت عام و خاص با شعر نو در آغاز راه شعر معاصر نیز چیزی جز این نبوده است و شائبه شعر نبودن شعر نو نیز ریشه در همین مساله داشت. به همین دلایل،جریان شعر پارسی تا پیش از دهه هفتاد جز چند استثنا، از ماهیت هنری خود بیشتر به سمت یک رسالت اجتماعی متمایل میشد. اما در دهه هفتاد، شعر نو دیگر در فضای جدید قرار گرفته بود. دیگر نیازی به تثبیت شعر بودن خود نداشت، شرایط اجتماع نیز تغییر کرده بود. شاعر در این مقطع نیاز داشت تا شعر را به مثابه اصیلترین هنر، در مسیری مستقل از فضای اجتماعی سیاسی قرار دهد. شعر در دهه هفتاد به بعد، یک تفاوت مهم نیز با شعر نو پیش از خود دارد: تغییر کمی تعداد مخاطب. این مساله به چند موضوع وابسته است. نخست فضای اجتماعی و سیاسی که درباره آن صحبت شد. دوم تفاوتی که شعر نو در بدو آغاز حرکت خود با شعر کلاسیک داشت، سبب شد که برای جامعه به عنوان یک مقوله جدید، حائز اهمیت شود. انبوه مخاطب شعر پیش از دهه هفتاد به معنای انبوه مخاطب جدی شعر نیست. شعر پیش از دهه هفتاد به سبب تنشهای اجتماعی، کنشها و واکنشهایی که نه در بُعد صرفا هنری، بلکه به عنوان یک مقوله رسانهای داشت، بسیار در میان مردم دست به دست میشد. به طوری که هر شعر بارها از تریبونهای مختلف خوانده میشد. شعر امروز اما مخاطب غیر شعر دوست خود را از دست داده است. بدین سبب است که شعر دهه هفتاد برای آن که بتواند با مخاطب جدی شعر ارتباط برقرار کند نیاز داشت و هنوز نیز دارد که هر لحظه و در هر شعر، مسیر جدیدی را تجربه کند چرا که مخاطب جدی شعر، تکرار را برنمیتابد و خلاقیت، نوآوری و تجربهگرایی را به عنوان ارکان مهم هنر میشناسد و از شاعر انتظاری چنین دارد. این مساله رسیدن به یک شعر متعالی را بسیار سخت و وظیفه شاعران را بسی دشوار میکند.
پرچمداران جریان شعر هفتاد در قبال تاریخ، زبان ملی و معیار، که پشتوانه اصلی هویت ایرانی است چه تعهدی دارند؟ و خود را در پاسداری از حریم زبان که به شدت در معرض آسیبهایی از قبیل ابهام، معناباختگی و انهدام نظام نحوی است چقدر متعهد و مسئول میدانند؟
مقوله زبان، امروز در یک از بزنگاههای مهم تاریخی قرار دارد. بررسی دقیق و تحلیلی این مساله را به نظرم باید به زبان شناسان سپرد. با این حال ماهیت زبان امری سیال است. زبان همواره در گذار زمان دستخوش تغییر میشود. زبانها بر یکدیگر تاثیر میگذارند، به هم وام میدهند و یکدیگر را تکمیل میکنند. این مساله همیشه وجود داشته است اما امروزه به سبب افزایش سطح تماس و ارتباطهای جمعی بسیار، تغییر شکل زندگی و امکانات گسترده مفید و غیر مفید که میتواند زبان را تحت تاثیر قرار دهد، سرعت تغییرات فرهنگی در جهان چندان قابل کنترل نیست. فرهنگهای مختلف جهان سوق به یکپارچگی دارند و این سوق توسط مدرنیته عامیانهای که از سوی رسانههای جهان ارائه میشود، کنترل میگردد. بنابراین زبان که مقولهای اصیل و مهم است بسیار تاثیرپذیر و تاثیرگذار خواهد بود و به همین سبب، همانطور که تغییراتش در بستر فرهنگی مناسب میتواند بدل به یک رشد شود، میتواند بسیار آسیب پذیر نیز باشد. شعر دهه هفتاد در این زمینه فراز و فرود متفاوتی را تجربه کرده است. اتکا به زبان به عنوان یکی از مهمترین ویژگیهای شعر دهه هفتاد سبب شده است که آسیب پذیری زبان به مسالهای مهم در شعر تبدیل شود. توجه و تکیه شعر هفتاد بر مقوله زبان همانقدر که نقطه عطفی برای شعر این جریان است اما تغییرات سریع و گسترده زبان، کار شاعران این دوران را سخت کرده است چرا که مساله مراقبت از زبان پیش میآید، مساله ساخت بستر فرهنگی برای هدایت زبان در برابر حجم بسیار تغییرات پیش میآید و شاعران نسبت به این مساله تعهد مهمی دارند. برای پی بردن به این مساله کافی است به تاثیر شاعران کلاسیک خودمان در طول تاریخ فرهنگی کشور نگاهی بیندازیم. اگر شعر در این دوران، مخاطب عام بیشتری داشت، میشد نتیجه تلاش شاعران را در اعتلای زبان بهتر دید و قضاوت کرد.
در خصوص اهمیت استحاله و نقش آن در فهم شعر حرکت از غیرحرکت و نیز نقش این موضوع در کشف زیبایی های هنری شعر شرح دهید.
استحاله یا بهتر است بگویم استحالهی عنصر سازنده شعر، یکی از دو ویژگی اصلی شعر حرکت است که نخستین بار جناب پاشا، از شاعران اصلی جریان اصلی شعر دهه هفتاد مطرح کردند. در حقیقت شعر حرکت یک شعر سیال است که در آن اصول معنایی واژگان در دل ساختار شعر قابلیت تبدیل شدن به اشکال دیگر معنا را دارند به نحوی که به شاعر این امکان را بدهند که از این قابلیت جهت پویایی شعر و رسیدن به یک مفهوم کامل استفاده کند. شعر حرکت، شعری است که بیش از هر جریان شعری دیگر نیاز به خوانش دارد. شعر حرکت بر خلاف شعر حجم که در آن عناصر درونگرای شعر بر برونگرا تسلط دارند، دارای توازنی میان این دو است و در عین حال به سبب استحالهای که عناصر سازنده شعر حرکت را به پویایی معنا میرسانند، دارای در همتنیدگی جلوههای درونی و برونی شعر میشوند. این مساله دو نتیجه در بر دارد: نخست، شعر حرکت نیاز به خوانش دارد، دیگر این که این شعر خوانش پذیر است. یعنی خوانش آن میتواند دقیق و برای مخاطب خوانش به خوبی قابل درک باشد. البته این مساله را من در قیاس با جریانهای شعری دیگر نمیگویم، صرفا منظورم شعر حرکت است که استحاله در آن نقش کلیدی را در انتقال مفهوم از ذهن شاعر به ساختار شعر و از ساختار شعر به معنای شعر و از آن به شعور مخاطب دارد.
ارسال نظر