| کد مطلب: ۱۱۳۵۱۸۰
لینک کوتاه کپی شد

افسانه نجومی در گفت‌وگو با «آرمان ملی»:

شعر دهه‌ «هفتاد» رنسانسی ادبی بود

آرمان ملی- سمیه امینی‌راد: از میان فعالان ادبی در دهه‌های گذشته، افسانه نجومی یکی از چهره‌های فعال و البته پرکار به‌شمار می‌آید؛ خصوصا به‌دلیل سیطره فعالیت‌های او در گرایش‌های مختلف ادبی او.

شعر دهه‌ «هفتاد» رنسانسی ادبی بود

نجومی که فارغ‌التحصیل رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه‌های جنوب کشور است، علاوه بر شعر در حوزه‌های داستان‌نویسی، پژوهش‌ و نقد ادبی سابقه‌ فعالیت دارد و همکاری با خیل کثیری از نشریات تخصصی و جراید در طول این‌سال‌ها، بخش قابل توجهی از کارنامه‌ ادبی او را تشکیل می‌دهد. از مجموعه شعرهای منتشر شده‌اش می‌توان به «فینیقیه زنی بود با کلاه مدرج» (1381)، «سیزیف پرت خنده‌ آدم» (1382)، «کارون با طعم توت فرنگی» (1393)، «چند دقیقه رمانس» (1394)، «برای حجامت لب‌هایم اهواز بیاور» (1396) و در حوزه نقد و پژوهش به «نمای درشت؛ آنتولوژی شعر زنان شاعر خوزستان» (1389) و «قاف‌نقد؛ بازخوانی شعر معاصر فارسی» (1392) اشاره کرد. طبیعتا کوشیدن در دو جبهه‌ی شعر و نقد مبتنی بر پژوهش، نجومی را به گزینه‌ مناسبی برای مصاحبه درباره‌ جریان شعر هفتاد بدل می‌کند. او در این‌رابطه معتقد است: «شعر دهه‌ هفتاد با شکستن سد سدید معیارها و مؤلفه‌های قطعی‌نگر و تک صدای شعر پیشین و دور شدن از لحن‌های حماسی- خطابی گزارش‌گرا، به گسترش وضعیتی تازه در شعر فارسی منجر شد...

یکی از ویژگی‌های شعر هفتاد، برگرفته از تجربه‌های شخصی شاعر است، نه باورهای ایدئولوژیک. به نظر شما این شخصی بودن و فردیت گرایی که اصولا قابل تعمیم هم نیست، می‌تواند به خوبی تأثیرگذار باشد؟

شعر آوانگارد دهه‌ هفتاد را باید سرآغاز گسترش شناور هنجارگریزی‌های زبانی، معنایی، فرمی، ساختاری، بسط وجوه تازه‌ زیبایی‌شناسانه و برجسته‌نمایی تجارب زیستی فردی، متناسب با فردیت‌گرایی، کسب هویت فردی و توجه به پشتوانه‌های ادبی منحصر به فرد شاعرانه دانست. با وجود این، به نظر می‌رسد، برای آنکه بتوان نقش اثرگذار فردیت‌های خلاقانه را که با توجه به تجارب زیستی متغیر فردی- جمعی، در شعر شاعران به ویژه، دهه‌ موسوم به شعر دهه‌ هفتاد، منعکس می‌شود، بهتر دنبال کنیم، باید بر مؤلفه‌ها و امکانات تازه‌ زبانی‌ای اشاره کرد که اگر در شعر حادث شده‌اند، تا هر بار از دریچه‌ تازه‌ای، رخدادهای جهان را نشان دهند. بدین ترتیب، جریان شعر دهه‌ هفتاد را باید، جریانی نوآیین و آوانگارد دانست که خلاقیت‌ها و نوآوری‌های زبانی‌، فرمی، با توجه به مبانی زیبایی‌شناسانه‌ تازه و بهره‌گرفتن از آموزه‌های فلسفی- هنری فضاهای پسامدرن، در شعر بسط و گسترش یافت و سبب شد، تا شاعران هوشورز خلاقانه، با دوری جستن از باورهای ایدئولوژیک، تجارب زیستی- فردی خود را از زوایای تازه‌‌تری در شعر منعکس نمایند و با تمرکز بر هویت فردی و لحن بیان متمایز، سویه‌های متکثر و گاه نامتمرکز دلالتی شعر خود را بسط دهند و وقایع اجتماعی را، پس از تلفیق شدن با احساسات، اندیشه‌ها و تجارب زیستی فردی، در شعر بازآفرینی کنند.

مکانیزم بیانی آثار شاعران هفتاد بر نوعی زبان تجربی، مبتنی بر لحن شخصی فرد، نوعی تجربه‌گرایی و نوآوری همراه است. این متفاوت نویسی و تجربه‌گری جسورانه در شعر هفتاد را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

همان‌طور که در پاسخ پیشین اشاره شد، شاعران دهه‌ هفتاد، دغدغه‌های ذهنی- اجتماعی خود را پیرامون وضعیت انسان در جهان، با ارائه‌ شیوه‌های مستقل نوآورانه در بهره‌گرفتن از پتانسیل زبان و کارکردهای سیال زبانی‌، بسط تجارب زیستی فردی با تأکید بر فردیت‌گرایی و تمرکز بر لحن مکالمه‌آمیز به جای لحنی تخاطبی- ایضاحی و همچنین رسیدن به شعری چند صدایی، گسترش و جهت داده و می‌دهند. در چنین فضای متکثری، رسیدن به لحن بیان منحصر به فرد، به مثابه هویت فردی شاعرانه، به تعمیم اثر انگشتی مشخص بدل شد و سبب گردید، تا هر شاعر، با توجه به لحن بیان متمایز از دیگری، به صدایی مشخص و تأثیرگذار بدل شود، تا هرچه صریح‌تر بتواند تجارب زیستی فردی- جمعی خود را در نوشتار با مخاطب در میان بگذارد و این یکی از برجسته‌ترین ویژگی‌های محوری و مهمی است که، شعر فارسی در دهه‌ هفتاد، تجربه کرد. از سویی، حضور چند لحن ناهمگون و احضار آواهای مهجور و ناهمساز در شعر، به انبوهی از گزاره‌های گسسته‌ فاقد گرانیگاه، اجازه‌ حضور داد که بدون هیچ تمهید و یا زمینه چینی از پیش تعیین شده، کولاژهای روایی گسسته و منفردی را در کنار هم احضار ‌کنند، که تنها از طریق تکه چسبانی در نوشتار صورت می‌بندند و مخاطب را وامی‌دارند، با تداعی آزاد، به افقی از تأویل‌های چندگانه‌ی برش‌های گسسته راه بیابد و از سوی دیگر، پژواک لحن فردی و تعمیم آن در فضای شعر، به دلیل بسط ارتباطات حسی- عاطفی میان شاعر و مخاطب و همچنین گسترش ارتباط میان اجزا و ارکان گزاره‌ها و درک ساختار شعر، به مثابه ابزار انتقال تجارب زیستی به شمار ‌آمد و در نتیجه نقشی زیبایی‌شناسانه را در شعر ایفا کرد.

آیا شعر هفتاد شعر متفاوت نویسی است و شاعران هفتاد نوع دیگری فکر می‌کنند و نوع دیگری می‌نویسند؟ چه مجموعه عواملی باعث می‌شود یک شاعر به نگاه تازه‌ای برسد؟

اساساً متفاوت‌نویسی در شعر دهه‌ هفتاد، به مثابه مهم‌ترین ویژگی‌ِ نگارشی به شمار می‌آید. چراکه شاخصه‌های زبانی، بیانی و مبانی زیبایی‌شناسانه‌اش را، بر تفردگرایی در جهان شخصی شاعرانه و برجسته‌نمایی تجارب زیستی فردی- شخصی، استوار کرده است. ویژگی‌های شاخصی که متفاوت نویسی را به مثابه امری درون متنی، در شعر دهه‌ هفتاد گسترش و جهت داده، همچنان که بر تنوع دیدگاه‌ها و رویکردهای جهان‌گرایانه- هستی‌انگارانه افزوده و می‌افزاید، بهره‌گرفتن از شاخصه‌های تازه‌ی زبانی این دهه را مبنای تفاوت‌هایی قرار می‌دهد، که به لحاظ جنبه‌های ساختاری و زیبایی‌شناختی، از سویی بر فردیت‌گرایی، لحن شخصی، نگرش منحصر به فرد به رخدادهای جهان پیرامون و بسط تجارب زیستی استوارند و هم از سوی دیگر، گسست و تقابل هوشورزانه با مؤلفه‌های نگارشی شعر مدرن را مد نظر دارند تا اجراهای نوآورانه و خلاق که بر پتانسیل‌های زبانی استوارند و مدام با رفتارهای شناور و چندوجهی زبانی، وجوه تازه‌تر می‌یابند، در نهایت، با بهره‌گیری از مختصات متکثر نوشتاری خاص همین دهه، که به بازآفرینی مدام جهان هستی در زبان می‌انجامند، از کالایی شدن زبان پیش‌گیری نمایند. اما این جا یک پرسش اساسی دیگر طراحی می‌شود و آن این است که: چه عواملی باعث می‌شود، یک شاعر به نگاه تازه برسد؟ و آیا این نگاه تازه، سبب متمایزنویسی شاعران هفتاد شده یا نه؟ پرسش‌هایی که بلافاصله حواس مخاطب را به سمت «میدان دید تازهای که «نیمای بزرگ شعر فارسی» پیش از آن، به شاعران پیشنهاد کرده بود، پرتاب می‌کند. دیدی تازه که به گفته‌ «محمد مختاری» در نهایت «به درک حضور دیگری» در بستر فرهنگی- اجتماعی شعر فارسی، به ویژه شعر دهه‌ی هفتاد می‌انجامد. به واقع، «میدان دید تازه» همان فرصت مغتنمِ منحصر به فردِ خلاقانه‌ای بود، که به ویژه در دهه‌ هفتاد، برهم زدنِ معیارهای زیبایی‌شناختی شعر مدرن فارسی را به دنبال داشت و لاجرم با میل به تنوع در نگرش‌ها و نگاه‌های فردی، استراتژی‌های بیانی متکثری را در شعر فارسی گستراند، که محصول تشخص در زبان و تأکید بر فردیت‌گرایی در شعر دهه‌ی هفتاد، به شمار می‌آید.

 شعر هفتاد در گذر زمان دستخوش چه تغییراتی شده است؟

به نظر می‌رسد قبل از هر چیز باید، بر این نکته پای فشرد که جریان آوانگارد، پیشتاز و پرتکاپوی شعر دهه‌ هفتاد را در ایران باید، رنسانسی ادبی دانست که با شکستن سد سدید معیارها و مؤلفه‌های قطعی‌نگر و تک صدای شعر پیشین و دور شدن از لحن‌های حماسی- خطابی گزارش‌گرا، به گسترش وضعیتی تازه در شعر فارسی منجر شد. با وجود این، اگر به شعر متحول دهه‌ی هفتاد، به دور از دوره‌بندی تاریخی- تقویمی و تنها به مثابه وضعیتی نوآیین و جریانی پیشتاز نگاه کنیم، در می‌یابیم در گذر زمان و در طول این چند دهه، تحولات بنیادینی را در عرصه‌های متنوع زبانی- بیانی و گرایشات زیبایی‌شناختی، ‌به وجود آورده و یا از سر گذرانده است. با این همه، آنچه به عنوان تغییر و یا تحول در شعر دهه‌ی هفتاد، مورد بحث قرار می‌گیرد، به راستی منبعث از تلاش نوجویانه‌ شاعرانی است که با پشتوانه‌های ادبی، از دهه‌ی هفتاد به این سو ‌کوشیده‌اند، با پیشنهادهای خلاقانه‌ی نظری، ضمن بسط ظرفیت‌های سیال زبانی، به گسترش شکل‌های منحصر به فرد بیانیتی متکثر، متناسب با پتانسیل‌های زبانی در شعر معاصر فارسی دست بیابند. از سوی دیگر، شعر هفتاد در گذر زمان، نشان داده است که با ساخت‌شکنی در شیوه‌های بیانی، کشف‌های تازه چه در فرم، زبان و ساختار، اجراهای متفاوت زبانی و تنوع در اندیشه‌ها، رابطه‌ای گسترده دارد و با فراروی و تعدد فضاهای پارادوکسیکال در حوزه‌های متنوع سرایش، هم‌‌سو و همراه است.

 آیا شما به فایده شعر معتقدید؟ از دیدگاه شما شعر هفتاد چه دستاوردهای تازه‌ای به شعر ایران افزوده است؟

وقتی شما بحث فایده‌ شعر را پیش کشیدید، لاجرم این جمله‌ کلیشه‌ایِ بارها خوانده شده و مکرر شنیده شده‌: «شعر هنر ملی ماست» ناخودآگاه، به ذهن من متبادر گردید. جمله‌ای که مبین جایگاه رفیع شعر نزد ایرانیان است. با وجود این، از مهم‌ترین دستاوردهای جریان آوانگارد شعر دهه‌ هفتاد، می‌توان به ظرفیت‌های زبانی و اجراهای شناوری اشاره کرد که در بستر خرده‌روایت‌های گسسته برجسته می‌شوند، تا مخاطب با کولاژهایی سیال روبه‌رو شده و پس از خوانش متن، بتواند تأویل‌های متکثری را در ذهن تداعی کند. از سوی دیگر، بهره‌گرفتن از عنصر «طنز» و گرایش به بیانیت طنزگرایانه، نیز یکی دیگر از شاخصه‌های شناورِ شعر دهه‌ی هفتاد به شمار می‌آید.

‌مؤلفه‌ای زبانی که، در روند اجراهای چند ساحتی زبان قرار می‌گیرد و در کنار اختصاصات زبانی دیگری مانند: بیانیت شیزوفرن و زبان‌پریش، وجهی مطایبه‌آمیز، کنایی و متناقض‌نما می‌یابد، تا پس از به چالش کشیدن کلان روایت‌ها و عصیان علیه مفاهیم معتبر، افشای بحران‌ها و نابسامانی‌های جهان ناسازه را در قالب گزاره‌های گسسته‌ متنی مد نظر قرار دهد و در نهایت هم، این امکان را برای مخاطب فراهم می‌آورد، تا با درک و فهم ظرفیت‌های شناور زبانی، با ریشخند و مزیح، پارادوکس‌های تراژیک زیستن در جهان معاصر را دریابد.

آیا تغییر و تحولاتی که در شعر پیشروی فارسی در دهه هفتاد اتفاق افتاد باعث تولید وضعیت نوینی در شعر پیشرو ‌فارسی شد؟

اگر شما در چند دهه‌ اخیر، به ویژه از دهه‌ هفتاد به این سو، مسیر تحولات شعر فارسی را دنبال کنید، متوجه خواهید شد که شعر آوانگارد فارسی در چند دهه‌ اخیر، در‌گذار خود از شعر مدرن، نوآوری‌ها و خلاقیت‌های نگرشی و نگارشی پیشتازانه‌ای را به لحاظ زبان، فرم، محتوا و زیبایی‌شناسی، تجربه کرده و یا از سر گذرانده است. نگاهی به تمهیدات نوشتاری متکثر و سیال که پیش‌تر نیز به آن‌ها اشاره شد، مؤید همین ادعاست. به واقع، شعر فارسی در سایه‌ تحولات چند دهه‌ اخیر، با گرایش به شعری چند صدایی، به صداهای متنوعی اجازه‌ی حضور داد که تا پیش از این دهه، امکانی برای بروز نداشتند. رخدادی متنی که تأکید بر فردیت‌گرایی و توجه به اثر انگشت مشخص در شعر را، دلایل موجهی برای پراکنش لحن فردی- شخصی در شعر، دانست. به بیان دیگر، شعر پیشتاز و آوانگارد دهه‌ هفتاد، با گرایش به عینیت‌گرایی و خلق فرم‌های چند وجهی، همچون نیمای بزرگ با ریختن آب در خوابگه مورچگان، تحولی بنیادین را در شعر فارسی رقم زد و سبب شد، فضای تک‌بعدی و ایستای شعر از نیمه‌ی دوم دهه‌ی شصت، با مؤلفه‌هایی چون: تخریب کلان روایت‌های خطی، بهره‌گرفتن از امکانات داستان و نمایش، بهره‌گرفتن از ظرفیت‌ها و ظرافت‌های زبانی به یاری شگردها و تمهیدات متنوع زبانی و... به فضایی چندآوایی و پلی فونی گره بخورد.

در آنتولوژی هفتاد جایگاه نقد شعر معاصر را درباره شعر هفتاد چگونه می‌بینید؟

رواج نقد در شعر فارسی، به مثابه رخدادی فرهنگی – اجتماعی به شمار می‌آید و همچون اثر ادبی، ریشه در تحولات اجتماعی داشته و دارد. ضمن آنکه این امکان را فراهم آورده است، تا چرخه‌ پویای نقد و نقادی، در معرض نگاهی تازه قرار گیرد که می‌خواست روشنگرانه، زرگر و نقادی هوشیار باشد و به داوری پیرامون شعر معاصر بپردازد. از سویی، همان طور که پیش‌تر نیز اشاره شد، در دهه‌ هفتاد، موج تازه‌ ترجمه‌ی آثار ادبی شاعران جهان غرب و رواج سیل‌آسای تئوری‌ها و نگرش‌های نظریه‌‌پردازان غربی، تأثیری آشکار بر روند نقد ادبی در ایران گذاشت و با تغییر نگره‌های زیبایی‌شناختی، جریان پرشتاب، اما شکننده‌ی نقد را با افق‌های تازه آشنا کرد و ملاک‌ها و معیارهای ارزیابی نوینی را در اختیار شاعر- منتقدان این دهه قرار داد و مقدمات لازم را برای ایجاد تحول در ذوق و اندیشه‌ آنان فراهم کرد و سبب شد تا با ترویج مباحث تازه‌ای چون: تخریب کلان روایت‌های معتبر، مرگ مؤلف، تعلیق و تعویق معنا، و.... که تا آن روز در شعر فارسی مسبوق به سابقه نبود، در حیطه‌ نقد ادبی، فضای گسترده‌ای در اختیار شاعر- منتقد قرار دهد، تا بتوانند هرچه بیشتر به نقد آثار ادبی بپردازند. با این حال به نظر می‌رسد، نقد ادبی در روزگار ما، می‌کوشد تا به مثابه نگرشی انتقادی و پویا به مطالعه‌ شعر پرداخته و سعی دارد، با درکی هوشورزانه به ارزیابی ارزش محتوایی و فرمی، زبانی و زیبایی‌شناسیِ متون ادبی و به ویژه شعر بپردازد و تا آن جا که می‌تواند، از بحران نقد با خردباوری و عقلانیت گذر کند.

با توجه به اینکه سفیدخوانی، خوانش شعر توسط مخاطب، حرکت برونی و درونی شعر و استحاله واحدهای تشکیل دهنده تصویر از جمله مهم‌ترین عناصر شعر حرکت محسوب می‌شوند چرا عنصر استحاله هسته مرکزی شعر حرکت محسوب می‌شود؟ چند نمونه از الگوهای یافت شده از استحاله در شعر حرکت دهه هفتاد ارائه کنید.

«شعر حرکت» را باید یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازی‌های تئوریکی‌ای دانست که در قالب مقاله‌ای نظری و با عنوان: «حرکت و شعر» در اوایل دهه‌ هفتاد، به وسیله‌ی ابوالفضل پاشا، ابتدا در سال 1373 مطرح شد، اما در اسفند ماه 1375در روزنامه‌ی اطلاعات، صفحه‌ی ادبی «بشنو از نی» منتشر شد. مقاله‌ای که پس از جرح و تعدیل، با همان عنوان و در قالب کتاب، در سال 1379 چاپ و منتشر گردید و توجه جامعه‌ ادبی را به خود جلب کرد و لاجرم موافقان و مخالفان فراوانی به اظهارنظر پیرامون این گرایش ادبی پرداختند و بدین ترتیب، نظریه‌ ادبیِ«حرکت و شعر» اگر چه، به دلیل هم‌سویی‌ ویژگی‌های زبانی- بیانی و مبانی زیبایی‌شناسانه، با جریان شعر دهه‌ هفتاد، به مثابه زیرمجموعه‌ آن جریان شعری، به شمار آمد، اما واکاوی ویژگی‌های بیرونی و درونی شعر حرکت نشان داد که، شاعران شعر حرکت، از طریق نحوه‌ی انتخاب واژه‌ها، همنشینی کلمات، میزان هماهنگی اجزای شعر و همین‌طور، بهره‌گرفتن ازشاخصه‌های زبانی‌ای چون: سفیدنویسی، سفیدخوانی و مشارکت مخاطب در بازسرایی اثر، که از مختصاتِ زبانی شعر دهه‌ هفتاد به شمار می‌آیند، مهم‌ترین ویژگی‌های بیرونی شعر حرکت را شکل داده، در نهایت با ایجاد و تغییر فاصله و پس زدن مخاطب انبوه و همچنین جهش، دگردیسی یا «استحاله‌ی واحدهای سازنده‌ی شعر» در یکدیگر، که از ویژگی‌های درونی و هسته‌ مرکزی «شعر حرکت» به شمار آمد، این امکان را فراهم آوردند، تا هر شعر حرکت، متناسب با رفتار واحدهای سازنده‌ و استحاله‌ی آن‌ها، در متن طراحی شود. تا جایی که «پاشا» شعر بدون استحاله را، خارج از «شعر حرکت» در نظر گرفت، حتی اگر، ویژگی‌های بیرونی شعر حرکت و شعر دهه‌ هفتاد را داشته باشد. با این حال برای آن که، به پرسش شما، «چرا عنصر استحاله هسته مرکزی شعر حرکت محسوب می‌شود؟» پاسخی در خور داده شود، لازم آمد، بخشی از صفحات 95- 97 کتاب: «حرکت و شعر» را از نظر بگذرانیم: «اساس شعر حرکت، همان استحاله است نه حذف و تغییر یا جا به جایی. به عبارت دیگر، شعری که در آن حذف و تغییر یا جابه جایی واحدها دیده شود، نمی‌تواند ساختار کاملی داشته باشد، مثلاً اگر در شعری، بدون هیچ تمهیدی، تصویری را به جای تصویر دیگر بگذاریم، این فقط حذف و تغییر است نه استحاله.» اما پیرامون بخش دیگر پرسش شما، «واکاوی الگوهای یافت شده از استحاله در شعر حرکت دهه هفتاد»، «پاشا» در کتاب: «حرکت و شعر» از شاعرانی یاد می‌کند که، ویژگی‌های شعر حرکت، در شعرشان متبلور شده است. شاعرانی که اما، به نظر می‌رسد، جز همان شعر و یا چند شعر نظیر آن، که در کتاب «حرکت و شعر» از آن‌ها یاد شده، شعرهای دیگرشان، در دسته بندی شعر حرکت گنجانده نشدند و یا نمی‌شوند. برای نمونه، «مهرداد فلاح» با گذر از شعر حرکت، و تمایل به شعر: «خواندیدنی» شعرهای چندفرمی و چندصدایی را، با توجه به وجه گرافیکی زبان مد نظر قرار داد. «محمد آزرم» نیز با گرایش به «شعر متفاوط» از ظرفیت‌های شناور در زبان بهره گرفت. و یا شاعرانی نظیر: کورش همه‌خانی، ضیاءالدین خالقی، جز همان شعرهای آمده در کتاب: «حرکت و شعر» شعرهای دیگرشان، واجد ویژگی‌های «شعر حرکت» نبوده و نیستند. در این میان، «شیوا ارسطویی» و «علی عبدالرضایی» هم با بهر‌ه‌گرفتن از ظرفیت‌های متکثر زبانی، خصیصه‌های بارز زیبایی‌شناسانه‌ی شعر خود را، هم‌سو با گرایش‌های پیشتازانه‌ی شعر پست‌مدرن دهه‌ی هفتاد تنظیم کردند. «آفاق شوهانی» یکی دیگر از شاعران پیشتازی است که پاشا، در کتاب «حرکت و شعر» واحدهای سازنده‌ی عناصر شعرش را که هماهنگ با الگوهای بیرونی و درونی «شعر حرکت»، به استحاله انجامیده‌اند، تطابق داده و پیرامون آن‌ها به بحث نشسته است. شوهانی هم، با اینکه شعرهایی فراوانی هم‌سو با ویژگی‌های نگارشی «شعرحرکت» در کارنامه دارد، اما برجسته‌گی ویژگی‌های پیشتازانه و فراروندهی عناصر شعرش، گاه شعرهای دیگر این شاعر را، نیز از ویژگی‌های شعر حرکت دور می‌نمایند. با این حال اما، به نظر می‌رسد، مهم‌ترین و محوری‌ترین، شعرهای حرکت را می‌توان در سروده‌های «ابوالفضل پاشا» جست‌وجو و رصد کرد. شاعر پیشتازی که، تمهیدات زبانی- فرمی سطرها و بندهای شعر‌های‌ا‌ش، بر اساس شاخصه‌های زبانی «شعر حرکت» به ویژه سفید نویسی و استحاله» به مثابه مهم‌ترین ویژگی‌های بیرونی و درونی شعر حرکت، ارائه شده‌اند.

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار