گفتوگوی آرمان ملی با محمدرضا تاجیک:
در بین اپوزیسیون فرهنگ دموکراتیک وجود ندارد | جامعه در حال فاصله گرفتن از جریانات سیاسی است
اتفاقات رخ داده در ماههای پایانی سال1401 بسیاری از معادلات جامعه ایران را تغییر داد. این در حالی است که به نظر میرسد جریان اصلاحات به عنوان یک جریان تفکرساز و جریان ساز به بنبست تئوریک رسیده و در ارائه آلترناتیو برای مشکلات کنونی کشور ناتوان شده است. اتفاقی که درباره اصولگرایان از مدتها زودتر رخ داده بود.«آرمان ملی» برای تحلیل و بررسی مهمترین چالشهای درونی جریان اصلاحات و جامعه ایران با دکتر محمدرضا تاجیک از جمله تئوریسینهای جریان اصلاحات گفتوگو کرده است.
به گزارش آرمان ملی آنلاین تاجیک معتقد استٰ:«جریان اصلاحات به صورت فزایندهای به یک مرده ریگ و سنت سترون تبدیل شده است.به همین دلیل نیز با سازوکارها و آموزههای درونی نمیتوان انتظار تغییر از آن داشت.این جریان متصلب و منجمد شده است. عاملان و حاملان آن نیز به تعبیر اخوان ثالت تبدیل به «شط عقیم» و «باغ بی برگی» شدهاند.دیر زمانی است که از درختان این باغ برگ جوان ارجمندی نمیروید و اندیشه جدیدی در فضای گفتمانی این جریان مشاهده نمیشود.به همین دلیل ما با یک نوع تأخیر تاریخی در جریان اصلاحات مواجه هستیم. جامعه در حال فاصله گرفتن از جریانان مرسوم سیاسی کشور است و به دنبال آلترناتیوها و جریانهای جدیدی میگردد.به صورت طبیعی هر چه این گسل عمیقتر می شود رادیکالیزهتر و آنتاگونیستیتر نیز میشود.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
آیا با توجه به اینکه اقبال عمومی نسبت به جریانهای سیاسی و به خصوص جریان اصلاحات کاهش پیدا کرده و بدنه جریان اصلاحات با ریزش مواجه شده و از سوی دیگر حضور در قدرت برای اصلاح طلبان دشوارتر از همیشه شده باید عنوان کرد جریان اصلاحات به بنبست رسیده است؟ جریان اصلاحات در کجای تاریخ خود قرار گرفته است؟
من بر این باور هستم که روح جریان اصلاحات امروز بیش از آنکه روح هملت باشد روح دریدایی هملت است.به این معنا که همواره عزم می کند تغییری در خود ایجاد کند و به صورت و سیرت دیگری درآید.با این وجود در پایان تلاشهایی که انجام میدهد چیزی جز همان عزم کردن برایش باقی نمیماند.یک عزم متوالی.اگر چه اتفاقات و حوادث زمانه روح جریان اصلاحات را آزار میدهد اما این رنجش باعث تحول ژرفی در ساحت جریان اصلاح طلبی نشده است.اگر بخواهم بهرهای آزادانه از اندیشههای مرحوم سیدجواد طباطبایی داشته باشم به نظر میرسد جریان اصلاحات به صورت فزایندهای به یک مرده ریگ و سنت سترون تبدیل شده است.به همین دلیل نیز با سازوکارها و آموزههای درونی نمیتوان انتظار تغییر از آن داشت.این جریان متصلب و منجمد شده است. عاملان و حاملان آن نیز به تعبیر اخوان ثالت تبدیل به «شط عقیم» و «باغ بی برگی» شدهاند.دیر زمانی است که از درختان این باغ برگ جوان ارجمندی نمیروید و اندیشه جدیدی در فضای گفتمانی این جریان مشاهده نمیشود.به همین دلیل ما با یک نوع تأخیر تاریخی در جریان اصلاحات مواجه هستیم.جامعه در حال فاصله گرفتن از جریانات مرسوم سیاسی کشور است و به دنبال آلترناتیوها و جریانهای جدیدی میگردد.به صورت طبیعی هر چه این گسل عمیقتر می شود رادیکالیزه تر و آنتاگونیستیتر نیز میشود.در چنین شرایطی اصلاح طلبانی که بر مشی گذشته اندرزنامه مینویسند جزئی از فضایی هستند که نسل جدید آن را برنمی تابد.به همین دلیل بازگشت به جریان اصلاحطلبی سخت و سختتر میشود.
اگر جریان اصلاحات میخواهد در آینده جامعه ما نقش ایفا کند باید فلک اندیشه خود را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد.متأسفانه من چنین چیزی را در افق پیشروی اصلاحطلبی نمیبینم.من اصلاح طلبان رسمی و مرسوم را سنگین پاتر از این میبینم که بخواهند و بتوانند طرحی نو در اندازند.در شرایط کنونی آنچه در اندیشه اصلاحطلبان رسمی وجود دارد این است که چگونه میتوانند در بازی قدرت حضور داشته باشند
در شرایطی که بازگشت به جریان اصلاحات سخت و سختتر میشود چه سرنوشتی در انتظار جریان اصلاحات خواهد بود؟ جریان اصلاحات در چه مسیری قرار گرفته است؟
اگر جریان اصلاحات میخواهد در آینده جامعه ما نقش ایفا کند باید فلک اندیشه خود را سقف بشکافد و طرحی نو دراندازد.متأسفانه من چنین چیزی را در افق پیشروی اصلاحطلبی نمیبینم.من اصلاح طلبان رسمی و مرسوم را سنگین پاتر از این می بینم که بخواهند و بتوانند طرحی نو دراندازند. در شرایط کنونی آنچه در اندیشه اصلاح طلبان رسمی وجود دارد این است که چگونه میتوانند در بازی قدرت حضور داشته باشند و سهمی از قدرت را نصیب خود کنند. برخی از اصلاح طلبان کماکان اعتقادی ندارند که اگر قرار است ارتباطی با مردم وجود داشته باشد و یا اصلاحی صورت بگیرد باید آن را از قاعده شروع کرد.در چنین شرایطی نمیتوان انتظار داشت که تحولی جدی در جریان اصلاحات به وجود بیاید.با همه این اوصاف من معتقدم از درون این جریان اصلاحات نهالی ارجمند خواهد رویید. ما در آینده از نسل جوان جریان اصلاحات شاهد گفتمان جدید و انبوهه مفاهیم جدیدی خواهیم بود.
سوژه جدید و خود آیینی از درون جریان اصلاحات در حال متولد شدن است.در تحلیل نهایی من معتقدم اگر قرار است تغییری درجامعه ایران صورت بگیرد باید یک کنش مدنی باشد. با این وجود این کنش مدنی لزومأ قرار نیست در جریان اصلاحات رخ بدهد.آن چیزی که من امروز در افق جریان اصلاحات میبینم چندان امیدوارکننده نیست. هیچ اراده معطوف به آگاهی و خودآگاهی در جریان اصلاحات مشاهده نمیشود که بتوانیم در آینده نزدیک شاهد تغییرات ژرفی در ساحتهای مختلف کنشگری جمعی اصلاحی و مدنی باشیم. به تعبیر دیگر «به چشم خود دیدم که جانم میرود» و یا به عبارت دیگر به چشم خود مشاهده میکنیم که سرمایه اجتماعی جریان اصلاحات روز به روز دور و دورتر میشود. دلیل اصلی این موضوع نیز این است که جریانهایی که باید در این مقطع تاریخ نقش ایفا میکردند و فضا را تلطیف می کردند در این شرایط تاریخی غایب بودند. این جریانها در درون خود از امکان و استعداد اصلاح برخوردار نبودند و به همین دلیل نمیتوانستند در جامعه نیز کنش مثبتی داشته باشند.
شما از نسل جدیدی صحبت میکنید که از جریان اصلاحات در حال فاصله گرفتن است.این در حالی است که نسل جدید از جنبههای مختلف از جریان اصلاحات و جریانهای دیگر سیاسی عبور کرده است. آیا نسل جدید از آموزههای اصلاحطلبی استفاده کرده اما در نهایت از آن عبور کرده است؟
هنگامی که درباره نسل جدید صحبت میکنیم من یک کلیت و تمامیت نمیبینم و بلکه در آن نسلها میبینم.در نسلی که در حال شکل گیری است گرایشهای مختلفی وجود دارد.در درون این طیف وسیع نسلی گرایشهای رادیکال هم مشاهده میشود.از سوی دیگر این نسل نمیتواند با گروههای مرجعی که در گذشته از آنها معنا،اندیشه و هویت میگرفته ارتباط برقرار کند.به تعبیر اخوان ثالث این نسل«توشه برداشته و قدم در راه بی فرجام گذاشته است».از سوی دیگر در درون همین نسل با گرایشهایی مواجه هستیم که خواهان تحولات معنادار هستند.این نوع گرایش نمیخواهد نظام سیاسی را با چالش شالودهشکن مواجه کند و بلکه به دنبال این هستند که فرصت دیگری بدهد که آیا میتوان در چارچوب همین نظم موجود با نو کردن همین نظم موجود بتوان نگرش و تدبیر دیگری را تجربه کرد.لازمه این اصلاح نیز تغییرات ژرف خشن و رادیکال نباشد که در فردای آن ندانیم با چه پدیدههایی مواجه خواهیم شد.ممکن است جامعه در شرایطی قرار بگیرد که فریاد برآورد«امسال دریغ از پارسال». این گرایش تلاش می کند در فردای آن چیزی که رخ میدهد دوباره به نقطهای باز نگردیم که نافی آن بودیم.
این تفکر و تأمل بجایی است که نشان از بلوغ فکری این نسل است.سوال این است که چه باید کرد که این تاریخ دچار گسست شود و ما دوباره به نقطه اول بازنگردیم.این وضعیت نیاز به نوعی سعه در تاریخی دارد. این در حالی است که نسلی که امروز در جامعه ایران زندگی میکند چه از نظر جهانی که با آن مواجه است و چه سرزمینی که در آن زندگی می کنند با تجمیعی از تاریخها مواجه است.این نسل در جوانی به بلوغ رسیده و چیزی را درک و فهم میکنند که بسیاری از هم نسلیهای من آن را درک نمیکنند.این نسل به دنبال این است که اگر تغییری ایجاد می کند در فردای آن سوژه وفادار به این تغییر را نیز به وجود بیاورد.در این نسل عدهای دیگر مهاجرت گفتمانی و هویتی کردهاند.این مهاجرت در کنار مهاجرت فیزیکی است که این روزها در کشور افزایش پیدا کرده است. بسیاری دچار مهاجرت گفتمانی از فضای سیاسی به فضای زندگی شدهاند و بیشتر به این میاندیشند که چگونه میتوان شاد زیست.در همین فضای نسلی عدهای وجود دارند که نوعی گرایش مذهبی را در دستور کار خود قرار دادهاند که ما نمیتوانیم آنها را نادیده بگیریم.
بیشتر بخوانید: ناامیدی از بهبود شرایط و سرخوردگی سیاسی جوانان را برای اعتراض به خیابانها کشاند
گوناگونی گرایشها در بین نسل جدید در نهایت به چه چیزی منجر خواهد شد؟ آیا گرایشهای مختلف باعث نمیشود نسل جدید اتحاد و انسجام گفتمانی خود را از دست بدهد؟
این گوناگونی باعث شده که آلترناتیوهای مختلفی نیز در داخل و خارج از کشور برای وضعیت موجود در نظر گرفته شود..در حوادثی که در سال1401 شکل گرفت ما شاهد انگیزهها و انگیختههای متفاوتی بودیم که دارای پایگاه طبقاتی، جنسیتی، قومیتها و خرده فرهنگهای مختلف بودیم.در چنین شرایطی اگر جریان اصلاحات نیز به دنبال بازاندیشی خود است باید به این تکثر اجتماعی بیندیشد.این نسل را نمیتوان یک تمامیت و کلیت فرض کرد و این کلیت را به همه آحاد این نسل تسری داد.در درون نسل جدید نوعی سمفونی برپاست و نه یک ساز نواخته میشود.این طبیعت نسلهای امروزی است که با دنیای مجازی مواجه است و از الگوها و اسطورههای جدیدی تأثیر میپذیرند. به همین دلیل نیز ما با نوعی آنارشی مواجه هستیم و نه یک امر واحد.
پس از اتفاقاتی که در ماههای اخیر در کشور رخ داد جریانی خارج نشین مدعی تغییر در جامعه ایران شده و به نوعی به دنبال تخطئه جریان اصلاحات و ناکارآمد نشان دادن آن بوده که هدف اصلی خود را نیز شکل دهی یک حکومت سکولار در ایران میداند. جریانی که از نظر تئوری و نظریه پردازی از غنای جریان اصلاحات برخوردار نیست اما به دنبال جذب هوادار از بین طیف های مختلف فکری و سیاسی در جامعه ایران است.به نظر شما این جریان به چه میزان میتواند به موفقیت دست پیدا کند؟
این سوال چالش برانگیز و پیچیدهای است و پاسخ پیچیدهای نیز دارد. اینکه آیا این جریان می تواند موفق شود یک سوال بزرگ است. ما باید بپذیریم که ما در خارج از کشور با آلترناتیوهای مختلفی مواجه هستیم.سوال مهمی که درباره این جریان وجود دارد این است که آیا سرمایه اجتماعی که این جریان دارد به این جریان اجازه می دهد خود را به عنوان کارگزار تغییر نقش آفرینی داشته باشد؟به تعبیر گرامشی آیا این جریان میتواند همه اشکال و آلترناتیوهای موجود را به عنوان یک کمپ تاریخی گرد هم جمع کند و این بلوک واحد را در شرایط ایجابی قرار بدهد؟من گمان نمی کنم چنین اتفاقی بیفتد و شرایط بسیار سختتر از این است که چنین جریانی بتواند یک کمپ تاریخی برای تغییر شکل بدهد. نکته دیگر این است که من چنین شیفتی را دموکراتیک نمیدانم. این شیفت با توجه به شرایطی که اپوزیسیون خارج از کشور دارد بسیار خشن خواهد بود و با احتمال دخالت کشورهای خارجی همراه خواهد بود.در چنین شرایطی استقرار نظم نوین با چالشهای جدی مواجه خواهد شد. امروز سوال مهم این است که به فرض در فردای تحولاتی که در ایران رخ خواهد داد ما شاهد چه فضایی خواهیم بود.آیا در بین اپوزسیون ما نوعی فرهنگ دموکراتیک قرار دارد که در فردای تغییرات همه در این فضا حرکت می کنند؟ من که چنین باوری ندارم. ما باید بپذیریم که در فردای تغییرات در صورتی که محقق بشود با چالش های متعددی مواجه خواهیم بود که یکی از مهم ترین آنها امنیت است که با چالش جدی مواجه شود.این وضعیت مانند دوران مشروطه است که مشروطه خواهان به دلیل اینکه به موفقیت نرسیدند با آنارشی مواجه شدند و آرزوی ظهور یک ژنرال چکمه پوش را می کردند.
ارسال نظر