محمدرضا اسماعیلی، نماینده اسبق قم در مجلس در گفتوگو با «آرمان ملی»
مردم نشان دادند از گروههای مرجع جلوترند
آرمان ملی: انتخابات ریاست جمهوری که به علت حادثه غمبار برای رئیس دولت سیزدهم بر اثر سقوط بالگرد که به شهادت ایشان انجامیده طبق اصول قانون اساسی باید ظرف 50 روز برگزار میشد که این انتخابات روز 8 تیر با حضور 6 نامزدی که احراز صلاحیت شده بودند، برگزار شد. مناظرات صدا وسیما و برنامه نامزدها و هواداری چهرهها در این مدت از نامزدها، گمانهها و نظر سنجیها را به سمت مشارکت 50 درصد مردم در انتخابات برد اما آنچه در روز 8 تیر به وقوع پیوست کمترین مشارکت در انتخابات از اول انقلاب تا کنون بود. 60 درصد واجدان شرایط حاضر به رای دادن در این انتخابات نشدند. این روند در تداوم سه انتخابات گذشته بود که نشاندهنده فاصله میان کسر قابل توجهی از جامعه و نهادهای رسمی است. ۶۰درصد عدم مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری با وجود کاندیدای مورد اجماع احزاب اصلاحطلب در این انتخابات، حکایت از آن دارد که این احزاب دیگر قدرت اثرگذاری بر سبد رای گذشته خود را ندارند.

اصولگرایان هم نه به اندازه رقیب، اما قدرت تجمیع سبد رای سنتی خود را از دست دادهاند. بهویژه اگر آمار نامزدهای این گروه را با آمار ۱۸میلیونی سال۱۴۰۰ مقایسه کنیم. عدم مشارکت 60 درصد در انتخابات مهم ریاست جمهوری مساله سادهای نیست که بتوان از آن گذشت و باید توسط اندیشکدهها، جامعهشناسان و نهادهای مسئول و دانشگاهی بررسی شود و سهم هریک از فاکتورهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و... در کاهش مشارکت مشخص شود. آرمان ملی در این زمینه با محمدرضا اسماعیلی، نماینده اسبق قم در مجلس شورای اسلامی به گفتوگو نشسته است. اسماعیلی مقدم معتقد است: «انتخابات هشتم تیر اولین انتخابات پس از ۸۸ بود که نامزد اختصاصی جبهه اصلاحات تأیید صلاحیت شد. تمام شبکه اصلاحطلبان در سراسر کشور در همه سطوح و با همه مهرههای تأثیرگذار از جمله خاتمی و ظریف به میدان آمدند و نه تنها موفق نشدند مشارکت سیاسی را افزایش دهند که کمترین مشارکت سیاسی تاریخ انتخاباتهای جمهوری اسلامی رقم خورد. قابل حدس است که بخشی از رای آرای نامزد اصلاح طلبان رای به شخصیت خود نامزد بود نه رای به دوقطبیسازیها! اگر بخواهیم واقعبین باشیم دیگر نمیتوان فقط با شعار سلبی و ترساندن مردم از رقیب، مرجعیت فکری خود در جامعه را حفظ کرد.» در ادامه این گفتوگو را میخوانید.
- به نظر شما مردم در انتخابات 8 تیر چه پیامی داشتند؟
به نظرم این انتخابات بیش از هر چیز نشان داد مردم از گروههای مرجع فکری عبور کردند و اعتبار گروههای مرجع با تفکرات مختلف تا حد زیادی نزد مردم از بین رفته است. یعنی که دیگر اصلاح طلبان و اصولگرایان توان سابق در حرکت و سمت دهی به رای دهندگان را ندارند.
اتفاق بسیار مهم انتخابات هشتم تیر، انقطاع بین بدنه اصولگرایان از سران و چهرههای این جریان بود. آیتا... جاودان و علیرضا پناهیان (سخنرانان مذهبی جریان اصولگرا) و محمود کریمی و محمدرضا طاهری (مداحان مشهور)و برخی فرماندهان نظامی صراحتاً از محمدباقر قالیباف حمایت کردند ولی بدنه اصولگرایی بیتوجه به همه این توصیهها، فرد دیگری را انتخاب کرد
منظور شما از این گروههای مرجع که بیان میکنید چیست؟
میتوان گروههای مرجع را در ظهور و بروز سیاسیشان به سه دسته کلی تقسیم کرد که جایگاه و فراگیری بیشتری دارند. اصولگرایان؛ بدنه اجتماعی اصولگرایان اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد بدنه اجتماعی جناح راست آن سالها مطیع و پیرو رهبری انقلاب، مرجعیت مذهبی و علمای بلاد ذیل مرجعیت، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، جامعه روحانیت مبارز تهران و برخی سخنرانان مذهبی بود. جریانی که تقریباً در انتخابات سال ۷۶ از ناطق نوری حمایت کرد. نمیتوان نقش این جریان را در افزایش رای احمدی نژاد در دور اول انتخابات سال ۸۴ در دو روز آخر نادیده گرفت. اوج بروز این جریان در سال ۸۸ در حمایت از احمدینژاد بود. اتفاق بسیار مهم انتخابات هشتم تیر، انقطاع بین این بدنه از سران و چهرههای این جریان بود. آیتا... جاودان و علیرضا پناهیان (سخنرانان مذهبی جریان اصولگرا) و محمود کریمی و محمدرضا طاهری( مداحان مشهور) و برخی فرماندهان نظامی صراحتاً از محمدباقر قالیباف حمایت کردند ولی بدنه اصولگرایی بیتوجه به همه این توصیهها، نامزد دیگری را انتخاب کرد!
اصلاحطلبان، از اواخر دهه هفتاد و افول جریان روشنفکری دینی به مرور اصلاحطلبان دچار نقصان گفتمانی شدند. پس از اتفاقات سال ۸۸ و حذف برخی از نیروهای اصلاحطلب از سپهر سیاسی کشور نیز نقش ایجابی این جریان و شعارهای دهه هفتاد آن به حاشیه رفت. بازگشت اصلاحطلبان به قدرت از سال ۹۲ با محوریت گفتمان سلبی صورت گرفت. اصلاحطلبانی که دیگر نه مثل دهه شصت حول گفتمان اقتصادی عدالتخواهانه جمع شده بودند، نه مثل دهه هفتاد محوریت اجتماعشان آزادی بیان و توسعه سیاسی بود. آنها تنها راهبردشان ترساندن مردم از رقیب بود و دو دوره با همین راهبرد موفق به پیروزی شدند. اوج این راهبرد در رفتارهای حسن روحانی در انتخابات ۹۶ نمایان شد و در سخنرانیای که به مردم هشدار داد رقیبش در خیابان دیوار میکشد. چهار سال دوم دولت حسن روحانی شکست این جریان بود. جریانی که چه در شعار اصلیاش که مذاکره بود با آمدن ترامپ متوقف شد و در شاخصهای اقتصادی هم در دولت دوازدهم موفق نبود. عدم توفیقهای پیاپی اصلاحطلبان در انتخابات غیر رقابتی ۱۴۰۰ و انتخاباتهای ۹۸ و ۱۴۰۲ مجلس نشان داد اقبال به این جریان در جامعه کم شده اما آنها این عدم استقبال را به رد صلاحیتها و بسته بودن فضا نسبت میدادند. انتخابات هشتم تیر اولین انتخابات پس از ۸۸ بود که نامزد اختصاصی جبهه اصلاحات تأیید صلاحیت شد. تمام شبکه اصلاحطلبان در سراسر کشور در همه سطوح و با همه مهرههای تأثیرگذار از جمله خاتمی و ظریف به میدان آمدند و نه تنها موفق نشدند مشارکت سیاسی را افزایش دهند که کمترین مشارکت سیاسی تاریخ انتخاباتهای جمهوری اسلامی رقم خورد. قابل حدس است که بخش زیادی از رای نامزد اصلاح طلبان رای به شخصیت وی بوده نه رای به دوقطبیسازیها! اگر بخواهیم واقعبین باشیم دیگر نمیتوان فقط با شعار سلبی و ترساندن مردم از رقیب، مرجعیت فکری خود در جامعه را حفظ کرد.
اپوزیسیون؛ اپوزیسیون سالها در پی تحریم انتخابات و کاهش مشارکت است. ثمره تمام تلاشهای اپوزیسیون در انتخاباتهای ریاست جمهوری ۷۶ تا ۹۶ هیچ بود! اما آیا واقعا اپوزیسیون پیروز دو انتخابات قبلی بود؟! نگاهی به انتخابات سال ۱۴۰۰ نشان میدهد بیش از اینکه یک تحریم تشکیلاتی اتفاق افتاده باشد، با عدم مشارکت ناامیدان از دولت دوم روحانی مواجه هستیم چرا که مرحوم رئیسی با آرای قابل توجه ۱۸ میلیون رای پیروز شد که این رای فقط رای بدنه اصولگرایی نبود. وقایع سال ۱۴۰۱ با وعده انقلاب چند ماهه اپوزیسیون به اوج رسید اما با فروکش کردن اعتراضات، عیار وعدههای اپوزیسیون برای مردم ناراضی داخلی مشخص شد. سپس اختلافات بین چهرههای مختلف اپوزیسیون، کاسبی با خون مردم، لمپنیزم شدید آنها و شعارهای بیربط به مطالبات مردم چهره واقعی آنها را نیز کاملاً مشخص کرد. اپوزیسیونی که بخشی از آنها در رژیم پهلوی هیچ انتقادی به ایرادات نمیکردند اما اکنون وجهه منتقد به خود گرفتند و حاضر هستند نظام فعلی به هر قیمتی حتی حمله کشورهای خارجی سرنگون شود تا فرزندان خود را که برای همین روز آماده کردند برای حکومت کردن به ایران بفرستند. در انتخابات ۸ تیر هم نه هیچ قرینه بیرونی از همراهی کسانی که رای ندادند با اپوزیسیون قابل مشاهده است، نه میتوان این عدم مشارکت را به پای یک تحریم هماهنگ ناشی از یک سازمان سیاسی دانست. به نظر میرسد بیش از اینکه با تحریم سیاسی مواجه باشیم با قهر افراد ناامید از بهبود وضعیت اقتصادی مواجه هستیم. افرادی که برایشان این سوال پررنگ است که آیا رئیسجمهور قادر به ایجاد تغییر به نفع مردم است؟! بنابراین شاید یکی از مهمترین پیامهای این انتخابات، نمایان شدن انقطاع عموم مردم (چه اکثریت رایدهندگان چه اکثریت افرادی که رای ندادند) از تمامی گروههای فکری مرجع و جریانات سیاسی داخلی و خارجی باشد!
به نظر شما گروههای مرجع باید چه کنند تا بتوانند اعتبار خود را بازیابی کنند؟
مردم نشان دادند که هماکنون جلوتر از گروههای مرجع قدم برمیدارند. گروههای مرجع باید بتوانند ابتدا حرف و پیام مردم را بشنوند تا بتوانند در سیاستها و تفکرات خود متناسب با نیازهای مردم بازنگری کنند. اگر این گروهها نیازهای مردم را درک نکنند طبیعتاً نمیتوانند پاسخی به این نیازها بدهند.
نظر شما در مورد دور دوم انتخابات چیست؟
به نظر من نامزدی میتواند نظر مردم را جلب کند که بتواند ابتدا نیازهای آنها را بشناسد. عمده مردم در این انتخابات نشان دادند که از تغییر و بهبود وضعیت خودشان از جهات مختلف ناامید هستند. مردم نشان دادند از دعواهای گروههای سیاسی خستهاند و باور ندارند که رئیسجمهور میتواند وضعیت کشور را از نظر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بهبود دهد. به نظر من نامزدی موفق است که بتواند به مردم ثابت کند علاوه بر اینکه پاکدست است، صداقت دارد، به دنبال دعوا و دو قطبی کردن فضای کشور نیست، تجربه اجرایی دارد و برنامه دارد از کارشناسان و مدیرانی استفاده کند که متخصص باشند، سالم باشند، در تصمیماتشان تابع منافع ملی باشند نه منافع شخصی و جناحی و نسبت به مشکلات مردم و کشور آگاهی داشته باشند. رئیسجمهور آینده برای حل ابربحرانها نمیتواند خود را محدود به یک جریان خاص کند. مردم نشان دادند که هماکنون جلوتر از گروههای مرجع قدم برمیدارند وی باید تکثر را به رسمیت بشناسد و بدون توجه به جناح و حزب و دسته و گروه افراد، از شایستهترین افراد در کابینه و دولتش استفاده کند.
ارسال نظر