ماجرای استوری های ترسناک بهرنگ علوی برملا شد!
جز اینها در نامهای هم که در دست بهرنگ علوی بود، چنین پیامی دیده میشد: «هنوزم فکر میکنی بازیه. بیا تا بهت ثابت بشه. شکستن این طلسم به تو بستگی داره. نیمهشب منتظرتم، وگرنه این داستان ادامه داره...» زیر این نوشتهها هم آدرس Google Map وجود دارد که مربوط به منطقهای بهنام کومله در کلاردشت مازندران است.
به گزارش آرمان ملی آنلاین، در روزهای اخیر انتشار تصاویری ترسناک در استوریهای اینستاگرام بهرنگ علوی، بازیگر ایرانی هیاهویی در میان کاربران فضای مجازی ایجاد کرد. ماجرا از آنجا شروع شد که این بازیگر ۴۴ ساله سینما و تلویزیون، ویدئویی در اینستاگرام منتشر کرد که در آن شیشه ماشینش شکسته شده، عروسکی سفید و مغموم در ماشینش است و نامهای وجود دارد مبنی بر اینکه اگر میخواهی من را پیدا کنی به این آدرس بیا. این عروسک البته شباهتی زیاد نیز داشت به عروسکی که در حاشیه بازی استقلال و سپاهان در استادیوم شهدای شهر قدس در کنار باغچهای افتاده بود.
بهرنگ علوی در این میان فضاسازیهای خاص خودش را هم چاشنی ماجرا میکند: «چند روز پیش این عروسک زیر برفپاکن ماشینم بود. فکر کردم برای یک کودک باشد و قضیه را جدی نگرفتم. اما حالا شیشه ماشینم را خرد کردهاند و یکی دیگر مثل همان عروسک را در ماشینم گذاشتهاند.»
جز اینها در نامهای هم که در دست بهرنگ علوی بود، چنین پیامی دیده میشد: «هنوزم فکر میکنی بازیه. بیا تا بهت ثابت بشه. شکستن این طلسم به تو بستگی داره. نیمهشب منتظرتم، وگرنه این داستان ادامه داره...» زیر این نوشتهها هم آدرس Google Map وجود دارد که مربوط به منطقهای بهنام کومله در کلاردشت مازندران است.
بعد از این ویدئو، در ویدئوی دومی که چند روز بعد منتشر شد، بهرنگ علوی شب با دوستش به محل قرار در کلاردشت رفته است. بعد از صحبتهایی کوتاه میان این دو نفر، ناگهان خانهای شبیه خانه ارواح در تصویر دیده میشود. بهرنگ بدون همراهی دوستش به سمت خانه میرود و لحظاتی بعد، از دیدِ دوستش ناپدید میشود. این درحالیاست که روی زمین عروسکهایی انداخته شده است که دوست بهرنگ از آنها تصویر برمیدارد. درنهایت صدای داد و فریاد بهرنگ شنیده میشود و دوستش با دیدن شبحی از مکان حادثه فرار میکند.
طبیعی است که در وهله نخست چنین ویدئوهایی مایه نگرانی بسیاری از کاربران شد و خیلی از مردم نگران سلامتی این بازیگر شدند. با این همه کمکم اخباری درز کرد که نشان میداد این کلیپها واقعی نیستند بلکه ساختههایی تبلیغاتی برای سریال «ازازیل» حسن فتحی هستند که بهرنگ علوی در آن درکنار بازیگرانی دیگر، چون پریناز ایزدیار، بابک حمیدیان، پیمان معادی، محمود پاکنیت، مریلا زارعی، گوهر خیراندیش، مریم سعادت، بابک کریمی، محمد بحرانی، احترام برومند و علی سخنگو به ایفای نقش میپردازد. ازقضا گویا فیلمنامه این اثر نیز تمی اجتماعی و پلیسی دارد.
ویلای مرموز
در عین حال برخی جستوجوهای رسانهای دیگر نشان میدهد، آن مکانی که آدرسش در نامه عروسکی دیده میشود و بهرنگ علوی نیز به آنجا میرود، خانهای معروف در چند کیلومتری شهر کلاردشت و در حاشیه جاده مازندران، پس از مرزنآباد است که روی تپهای قرار دارد و معماری بسیار متفاوتی دارد. این ویلای مرموز و متفاوت که شایعههای مختلفی نیز درباره نحوه ساخت آن در میان اهالی محلی وجود دارد، به «ویلای ارواح» شهرت دارد و برخی از محلیها به آن «جن کولی» میگویند. اینک، اما گفته میشود، احتمالاً این ویلا یکی از لوکیشنهای سریال جدید حسن فتحی است؛ امری که باید منتظر ماند و دید.
تبلیغات متفاوت؛ از موز تا ارواح
تبلیغات متفاوت و غیرمعمولی برای فیلمها و محصولات هنری ـ چه در سطح جهان و چه در ایران ـ البته امری بیسابقه نیست. همین چندماه پیش بود که استودیوی فیلم برادران وارنر برای تبلیغ فیلم «گردبادها» از یک بیلبورد با طراحی متفاوت استفاده کرد؛ بیلبوردی که بهگونهای طراحی شده بود که گویی یکی از گردبادهای وحشتناک فیلم، آن را تخریب کرده است. در ایران نیز مدتی پیش تبلیغی که با استفاده از موز برای فیلم «باغ کیانوش» انجام شد، نظر بسیاری را به خود جلب کرد.
پیش از این هم، در سال ۱۳۹۷، اقدام تیم تبلیغاتی فیلم سینمایی «به وقت شام» به کارگردانی ابراهیم حاتمیکیا بود که خبرساز شد تا جایی که کارگردان اثر و سرمایهگذار آن؛ سازمان هنریرسانهای اوج را ناگزیر از عذرخواهی کرد. در قالب این اقدام تبلیغاتی، جوزف سلامه (بازیگر فیلم) ابتدا سوار بر اسب جلوی پردیس سینمایی کوروش، نمایشی کوتاه اجرا کرد و بعد همراه با چند بازیگر دیگر، درحالیکه همگی لباس نیروهای تکفیری را بر تن داشتند، وارد پردیس سینمایی کوروش شدند. قبل از آن نیز در سال ۱۳۹۵، اکران خصوصی متفاوتی برای فیلم سینمایی «دراکولا» به کارگردانی رضا عطاران رقم خورد. در این مراسم از افرادی با گریم و لباس خونآشام و جامهایی که از نوشیدنیهایی سرخرنگ پر شده بود، برای خوشآمدگویی و پذیرایی از مهمانان استفاده شده بود.
با این همه آنچه در استوریهای بهرنگ علوی بروز پیدا میکند، کمی متفاوت است و میتوان درباره آن پرسید: تبلیغات به چه روشی؟ تردیدی نیست که گرایش به داستانهای ترسناک، ارواح و... سابقهای طولانی در فرهنگ بشری دارد و در عین حال که بسیاری از ما از این داستانها زیاد شنیده یا دیدهایم، اما همچنان هم کسانی هستند که دیدن چنین چیزهایی برایشان تازگی دارد و هم کسانی هستند که همچنان از این تصاویر و داستانها میترسند؛ بنابراین معلوم نیست که انتشار چنین تصاویری آن هم در استوری اینستاگرام بازیگری که نزدیک به سهونیم میلیون فالوئر دارد و طبیعتاً در میان این میلیونها نفر افرادی با سنین و حساسیتهای متفاوت وجود دارد، چقدر موجه باشد؟
چنین امری را میتوان در بازخوردها و کامنتهایی که در پست بعدی این بازیگر در اینستاگرام نوشته شدهاند بهعینه مشاهده کرد. بسیاری از این مخاطبان ماجرای ناپدیدشدن بازیگر را جدی گرفتهاند و شوخی و تبلیغات شکلگرفته را نادرست و «بازی با احساسات مخاطب» دانستهاند. برخی هم البته آن را امری طبیعی دانستهاند و کاربری نیز نگاه جالبی به ماجرا داشته است: «اصلاً نگران نباشید. وقتی دوستتون داره فیلم میگیره و بعد هم فرار میکنه، پس آقای علوی فیلمها را از کجا آوردن استوری کنن؟»
شام و ناهار هیچی
تبلیغات یکی از عناصر اصلی دیدهشدن هر اثر فرهنگی در روزگار ماست و بدیهی است که بیاعتنایی بدان چهبسا موجب نادیدهماندن زحمات و هنر عوامل تولیدکننده شود. با این همه یکی از نکاتی که بهنظر میرسد در حوزه فرهنگ و هنر در ایران مغفول مانده یا به اشتباه درک شده است، میزان اهمیت و اولویت تبلیغات است. این خطا یا سوءتفاهم را میتوان در دیدگاهی خلاصه کرد که گمان میکند مهمترین بخش کار فرهنگی، تبلیغات آن است، بنابراین میتوان هر کالایی را فارغ از کیفیت آن، با تبلیغاتی خاص و ممتاز، به مخاطب خوراند.
چنین وضعیتی بهخصوص در سالهای اخیر در ایران رونقی ویژه پیدا کرده است و نمود خاص آن را ازقضا میتوان در سریالهای شبکه نمایش خانگی به تماشا نشست. مخاطبان ایرانی برای ترغیب شدن به دیدن این سریالها با انواع و اقسام برنامههای تبلیغی، بمباران صوتی و تصویری میشوند، اما واقعیت امر آن است که بسیاری از این سریالها از ضعفهای عمده در فیلمنامه، کارگردانی و بازیگری رنج میبرند، بنابراین بعد از مدتی هیاهوی برای هیچ، به فراموشی سپرده میشوند.
از این منظر شاید بد نباشد سازندگان این سریالها بیشتر از تلاش برای فیل هوا کردن، به بنیادهای پردازش یک اثر هنری ممتاز مشغول شوند تا هم به شعور مخاطبان بیاحترامی نشود، هم در کارنامه کاری خودشان بتوانند همواره بدانها افتخار کنند و هم کارشان نشود مصداق کارنامه سینما و تلویزیون ایران در سالهای اخیر: آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچی.
ارسال نظر