مائده مرتضوی در گفتوگو با آرمان ملی:
با فرضیه «ریزش مخاطب» موافق نیستم
با اینهمه، همیشه نقدهایی همچون توسعهنیافتگی، جهانی نشدن، ریزش مخاطب و بازماندن از مسیر تحول و پیشرفت در قیاس با نویسندگان مطرح جهان بر زبان و قلم منتقدان جاری بوده است؛ نقدهایی که شاید همیشه هم منصفانه نبودهاند. در اینباره، مائده مرتضوی (نویسنده و مترجم) اما به نیمه پر لیوان نظر دارد و میگوید: «...هر روز خبری میشنویم از ترجمه رمان و داستان کوتاه یکی از نویسندگان معاصر و... این خبرهای خوب نشان میدهد در مسیر درستی هستیم؛ اما کلا مقایسه ادبیات معاصر ما با کل جهان اشتباه است.» از نظر او «راهکار اصلی برای شکوفا شدن آثار تالیفی سرمایهگذاری و معرفی بیشتر نویسندگان ایرانی است.» و...
به عنوان مقدمه و برای آن دسته از خوانندگان روزنامه که با فعالیتهای ادبی شما کمتر آشنایی دارند، خودتان را معرفی بفرمایید.
من مهندس صنایع غذایی هستم. مثل خیلی از نویسندگان رشته تحصیلیام به ادبیات ربطی ندارد. از همان دوران دانشجویی در مجلات دانشگاه آزاد (واحد علوم تحقیقات) مینوشتم. کمکم همکاریام با مجلات و روزنامههای دیگری هم آغاز شد. انشا و نویسندگی، ماهنامه الکترونیکی چوک، کافه داستان، روزنامه سازندگی، مجله تجربه، مجله داستان و .... در سال 1397 هم به عنوان روزنامهنگار و خبرنگار کتاب در هفدهمین جشنواره کتابورسانه از من تقدیر شد. قبل از آن هم با نشریه کیهان بچهها در بخش شاپرک همکاری داشتم که سرپرستش آن زمان اعظم کاوه بود. اولین مجموعهداستانم بهنام «مرگ رنگ» در سال 1396 منتشر شد و دو تا از داستانهایش به ترکی استانبولی ترجمه و در مجلات پستاویکو و هجه ترکیه منتشر شدند. داستان اول این مجموعه به نام «تک و توک قرمز» در جایزه بیهقی به دور نهایی راه یافت.
رمان اولم به نام «سه سکانس از پاییز» هم ترجمه شده و قرار است از سوی انتشارات هجه در آنکارا منتشر شود. این رمان هم سال 1396 منتشر شد. رمان دومم؛ کابوسهای درخت پرتقال سال 1399 منتشر شد. این رمان برای من خیلی مهم است چون یک آغاز بود؛ آغازی برای نوشتن آنچه دوستش دارم. جهان من به سوررئالیسم و رئالیسم جادویی طعنه میزند. حتی در داستانهای کوتاهم هم رئالیسم خیلی کمرنگ است و این رمان برای من یک نقطه پرتاب به جهانی بود که همواره دوست داشتم روایتش کنم. این رمان در نخستین دوره جایزه ادبی «ما» نامزد نهایی بخش رمان شد. «خون پرنده» اسفند 1401 منتشر شد و ادامه همان جهان است. رئالیسم جادویی و آنچه در واقعیت توان بیانش نیست. قصههای من در واقعیت متولد میشوند اما در جهانی دیگر رشد میکنند و به بلوغ میرسند. تمرکز بیشترم بر نوشتن است اما کتابهایی هم برای کودکان و بزرگسالان ترجمه کردهام که اغلب در ژانر وحشتاند.
به گمان شما صد سال داستاننویسی ایرانی چه دستاوردهایی برای ادبیات ما داشته است؟
به نظر من بزرگترین دستاورد این یکصد سال تولد نویسندگانی است که هرکدام رویه و سبک نوشتن خاص خودشان را دارند. دستاوردش به ویژه در سالهای اخیر، تولد نویسندگان زنی است که توانستهاند جایگاه خود را به عنوان رماننویس و داستاننویس بیش از پیش تقویت و تثبیت کنند. دستاوردش جوایز ادبی بسیاری است که گرچه عمر کوتاهی داشتهاند، اما تا حدی توانستهاند جریانسازی و نویسندگان جوان و مستعد را معرفی کنند. دستاوردش صدها کلاس و موسسه آموزش داستان و برگزاری جلسات نقد و بررسی کتاب است که امیدوارم روزبهروز تعدادشان بیشتر شود.
بیشتر صاحبنظران معتقدند ادبیات ما در حوزه داستاننویسی -اعم از رمان و داستانکوتاه- فاصله معناداری با ادبیات اروپا داشته و دارد. چرا؟
فاصله معناداری دارد چون قدمتش کمتر است. این البته قیاس درستی نیست. مساله این است که آثار داستانی معاصر را با آثار شاخص ادبیات غرب مقایسه میکنیم؛ در صورتی که اگر این قیاس با نویسندگان معاصر غرب انجام شود، تفاوت چندان زیادی حس نمیشود. ما هنوز راه زیادی داریم برای جهانی شدن اما در این مسیر قرار گرفتهایم. هر روز خبری میشنویم از ترجمه رمان و داستان کوتاه یکی از نویسندگان معاصر و... خب این خبرهای خوبی است که نشان میدهد در مسیر درستی هستیم. اما نباید آثار معاصر را با داستایفسکی و کامو و دیگر غولهای ادبی جهان مقایسه کرد. کلا مقایسه ادبیات معاصر ما با کل جهان اشتباه است چون به دلیل برخی از شرایط، امکان ترجمه آثار فارسی به زبان انگلیسی و دیگر زبانها دارای محدودیتها و مشکلات بسیاری است و روابط کمی در این خصوص برای معرفی آثار معاصر به جهان وجود دارد و اگر هم اتفاقی در این زمینه
افتاده، حاصل فعالیتهای شخصی نویسنده و ناشران بوده است. باید توجه ویژهای به ترجمه و معرفی آثار شاخص معاصر شود تا شاهد بازخوردهای جهانی باشیم. آن زمان است که میتوان ادبیات معاصر را با غرب مقایسه کرد.
در دهه اخیر شعر و داستان ایرانی با ریزش مخاطب مواجه بوده و عمده ناشران بر این امر متفقالقولاند. چه عواملی را در این بحران دخیل و چه راهکارهایی برای برون رفت از این مشکل فرهنگی دارید؟
من با این ادعا موافق نیستم. فروش کتاب آنقدرها هم که میگویند پایین نیست. پس چرا این همه تعداد ناشران زیاد است؟ چرا هر روز ناشر تازهای را میبینم که اتفاقا آثار تالیفی هم چاپ میکنند؟ اجازه بدهید که بگویم با این مسئله موافق نیستم. هستند نویسندگان جوانی که توانستهاند با آثاری متفاوت و درخور، خودشان را به ادبیات معاصر معرفی کنند و در سبد خرید کتابخوانان جای بگیرند. این هم که بسیاری از ناشران حاضر به چاپ آثار تالیفی نیستند و ناشران محدودی هستند که رمان و داستان تالیفی چاپ میکنند، دلایل دیگری دارد؛ از جمله گرانی کاغذ و ترس از عدم بازگشت سرمایه. به نظر من علت اصلی این عدم توجه مشکلات اقتصادی است. و اینکه نباید میزان فروش آثار تالیفی را با آثار پرفروش ترجمه مقایسه کرد. به نظر من ریزش مخاطبی وجود ندارد. عدهای هستند که کتاب تالیفی میخوانند و خب تعدادشان به نسبت از ترجمهخوانان کمتر است. راهکار اصلی برای شکوفا شدن آثار تالیفی سرمایهگذاری و معرفی بیشتر نویسندگان ایرانی است.
عدهای بر این باورند که فضای مجازی تاثیر بسزایی در این شرایط داشته است. بهنظر شما میتوان این فرضیه را باور کرد؟
فضای مجازی یکی از امکاناتی است که به فروش و معرفی کتاب کمک شایانی میکند. بسیاری از ناشران از این فضا برای معرفی و تبلیغ کتابهایشان استفاده بهینه میکنند. امروزه کمتر ناشری را میبینم که پایگاهی در اینستاگرام نداشته باشد. بیشتر کتابخوانان اخبار تازههای کتاب را در صفحه ناشران و نویسندگان دنبال میکنند. دیگر آن زمانه نیست که پوستر چاپی یک کتاب را تنها پشت شیشه کتابفروشی محبوبمان ببینیم و تازه بفهمیم که چه کتابی منتشر شده. بهنظر من فضای مجازی بحران تولید نکرده؛ بلکه این بحران را کاهش داده. اما اینکه بسیاری از کتابها سلیقهای و گاهی اگزجره در این فضا توسط بلاگرهای کتاب معرفی و تبلیغ میشوند، بحث دیگری است. به هر حال بعضی کتابها بیشتر در این فضا معرفی و تبلیغ میشوند و البته در کل این تبلیغات برای رونق بازار کتاب بسیار مناسب است. باید از تمام امکانات این فضا برای معرفی و تبلیغ کتاب و معرفی نویسنده استفاده کرد.
ایتالو کالوینو از صاحبنظران بنام ایتالیایی، معتقد است تکنولوژی نمیتواند کتاب کاغذی را از متن به حاشیه براند. نظر شما در این باره چیست؟
کتاب کاغذی زنده است... این را باید صدها بار روی کاغذ نوشت. حداقل مرگش به این زودیها نخواهد بود. تکنولوژی هرگز برای نابودکردن کتاب کاغذی نبوده؛ بلکه برای افزایش سرانه مطالعه کارکرد دارد؛ برای استفاده از بوکریدرها در زمانهای مرده و تبدیل آن به ساعات مفید. کتابهای الکترونیک و صوتی جای کتاب کاغذی را نمیگیرند؛ بلکه به بازتولید کتاب در بستری دیگر میپردازند و بزرگترین کارکردشان افزایش سرانه مطالعه است، و افزایش دسترسی به کتاب در هر شرایطی. امروز هر کتابخوانی یک کتابخانه مجازی هم در گوشی موبایل خود دارد اما اولویتش همان کتابهای کاغذی و کتابخانه اتاقش است.
در ادبیات امروز فرانسه نویسندهای هم چون گیوم موسو با آن که هر سال یک کتاب به بازار نشر میآورد، دارای رتبه یک میلیون نسخهای تیراژست. اما در ایران بزرگ ترین نویسندگان ما به یک دهم این تیراژ هم نرسیدهاند، چرا؟
چون مقایسه جامعه کتابخوان فرانسه با جامعه مخاطب ادبیات فارسی زبان اشتباه است. تعداد بسیاری از نویسندگان هستند که هر سال کتابی مینویسند و خیلی سریع هم به فهرست پرفروشها راه پیدا میکنند و ناشر هم فورا برای اثر بعدی با آنها قرارداد میبندد. دلیل اصلی این مسئله که یک نویسنده هر سال کتابی منتشر میکند هم همین قرارداد و فشاری است که از سمت ناشر بر او وارد میشود. سرانه مطالعه ما به اندازه فرانسه نیست و خب طبعا فروش کتاب هم پایین است و تیراژ کتابها هم پایین. یک وقتی بود تیراژ کتابها به 10هزار تا هم میرسید اما الان با این وضعیت کاغذ و مشکلات اقتصادی دیگر از آن تیراژها خبری نیست. اما باز هم آثاری هستند که دهها بار تجدیدچاپ میشوند و مخاطب خودشان را پیدا میکنند. یک نکته مهم هم این میان هست که اصولا پرمخاطب بودن در ادبیات کار سختی است. در همه جای دنیا هم همینطور است؛ به ازای هر نویسنده موفق صدها نویسنده شکستخورده وجود دارد.
شما سالها در کنار نویسندگی، فعالیتهای مطبوعاتی نیز داشتهاید. به نظر شما مطبوعات چه سهمی در معرفی و تشویق و هدایت مخاطب به سمت کتابخوانی دارد؟
روزنامهنگار و خبرنگار بودن به نوشتن من کمک شایانی کرده. ارتباطم را با جهان شکل داده. من از پنجره اتاقم به جهان نگاه نکرده ام. در روزگار خبرنگاری ساعتها راه رفتهام، مصاحبه ضبط کردهام، پای صحبت این و آن نشستهام، سفر رفتهام و روزانه به طور متوسط 2000 کلمه تایپ کردهام. صدها ریویو برای کتابهای مختلف نوشتهام. نویسندگانی که تجربه روزنامهنگاری و خبرنگاری داشتهاند، شانس موفقیتشان تا حدی بیشتر است. چرا؟ چون رسانه دارند. چون به نوعی خودشان صاحب رسانه هستند و از آن رسانه خبری تا حدی معرفی میشوند. منظورم از معرفی، انتشار یادداشت و مصاحبه در مدح آن نویسنده نیست. منظورم معرفی خود نویسنده است. وقتی به عنوان مثال منِ خبرنگار و روزنامهنگار با 10 سال فعالیت خبری و روزنامهنگاری اسمم بر روی کتابی مینشیند، برای مخاطب کتاب آشناتر به نظر میرسد تا نویسندهای که این فعالیتها را نداشته. از آن طرف معرفی کتابها و نویسندگان در رسانه و مطبوعات بسیار کم است. چون مخاطب مطبوعات به میزان گذشته نیست و همه ترجیح میدهند اخبار را به صورت آنلاین دنبال کنند. به هر حال معرفی کتابها و نویسندگان نباید در رسانه و مطبوعات قطع شود و هر قدر هم که بگوییم تاثیری در فروش کتاب و بازار نشر ندارد، باز هم نباید منکر تاثیر مطبوعات در بازنمایی ادبیات معاصر شد. بهترین راهکار برای پررنگ شدن نقش مطبوعات هم تولید و انتشار نشریات تخصصی کتاب و داستان و ریویوی داستان و تازههای نشر است که متاسفانه تعدادشان زیاد نیست. مجلات اینترنتی معرفی کتاب هم این میان نقش موثری دارند که امیدوارم تعدادشان بیشتر شود. اگر معرفی یک کتاب را در یک نشریه تخصصی ادبیات به دست مخاطب برسانیم تاثیرش بیشتر است تا روزنامه ها و جرایدی که به همه موضوعی میپردارند.
چرا ژانرهایی چون ژانر پلیسی، فلسفی، روانشناسی واعتراف نامه نویسی در ادبیات ما کمرنگ است؟
امروزه بحث درباره ژانر پیچیده شده؛ چون بسیاری از آثار ژانری تلفیقی از چند ژانر مختلف هستند که البته اتفاق بسیار خوبی است و بر عمق اثر میافزاید. ادبیات ژانری، مهم است چون نقش مهمی در جلب مخاطب دارد. آثار ترجمه شده ژانری در بازار کتاب رونق خاص خودشان را دارند. اینکه در ادبیات تالیفی ما این آثار کمرنگ هستند به جریان داستاننویسی ما برمیگردد. الگوهای داستاننویسی نویسندگان معاصر، کسانی نبودهاند که در ژانر پلیسی یا جنایی بنویسند و کلا ژانرنویسی در ایران پا نگرفته است. در ادبیات هر کشور برای هر ژانر و سبک نوشتاری چندین و چند الگو و اثر وجود دارد تا راه را برای نویسندگان بعدی هموارتر کند؛ اما همانقدری که رئالیسم در آثار ادبی ما پررنگ بوده، در ژانرنویسی کمنور و کم رمق بوده است. به هر حال نباید نقش این نوع ادبیات را در افزایش سرانهمطالعه جهانی و سهم اقتباسی که در سینما دارد نادیده گرفت. ادبیات ژانری بسیار مهم است و میتواند در صورت شکوفا شدن در ادبیات معاصر ایران به بازار کتاب رونق ببخشد.
در ادبیات دنیا و مشخصا اروپا و امریکا جایزههای ادبی نقش بزرگی در دیدن شدن آثار دارند. اما چرا جوایز ادبی ایران کمتر کتابی را به چاپهای بعدی رساندهاند؟
جایزههای غرب دامنه جهانی دارند و در ترجمه اثر برگزیده به زبانهای دیگر نقش اساسی ایفا میکنند، اما جایزههای ادبی در ایران محدود، بدون اسپانسر قدرتمند و بدون پشتوانه برگزار میشوند و حاصل فعالیتهای شخصی تعدادی از نویسندگان و ناشراناند. بسیاری از این جایزهها نیز پس از چند دوره متوقف میشوند. دلیل عدم موفقیت کتابهای برگزیده نیز همین است. جایزهها به دلیل مشکلاتی که برایشان پیش میآید، ادامهدار نیستند و پس از مدتی فراموش میشوند. اما اگر جایزهای مستمر باشد وجههای مطلوب پیدا میکند و میشود سند و اعتباری برای کتاب. اعتبار یک جایزه به استمرار و دستاوردهایش است. با این وجود جوایزی که این سالها برگزار شده –منظورم جوایز خصوصی است- توانسته تا حد زیادی بر معرفی نویسندگان نسل جدید تاثیر بگذارد. هرچند که تاثیری بر فروش کتاب نداشته باشد؛ اما نمیتوان سهم این جوایز را در معرفی نویسندگان معاصر نادیده گرفت.
ادبیات داستانی ما در نیمه اول قرن چهاردهم، با هدایت و جمالزاده و چوبک و دولت آبادی و... قدمهای بزرگی برای جهانی شدن برداشت اما در نیمه دوم قرن دچار رخوت شد. چرا و چگونه؟
ادبیات ما بزرگانی چون هدایت و چوبک و ... دارد بله درست است. 90 درصد این بزرگان هم به دهههای دیگری تعلق دارند. نمیشود گفت که در دوره حاضر رکود داریم. در دوره حاضر به علت تعدد نویسندگان و ناشران و کتابهایی که چاپ میشود فرصت معرفی نداریم و خب بسیاری از نویسندگان و کتابهای خوب دیده نمیشوند و به حق خود نمیرسند؛ چون قرار نیست که کسی دیده بشود. قرار نیست که کتابی مطرح بشود. برنامهای برای آن وجود ندارد.سازمان و اسپانسری برای جهانی شدن آثار معاصر نیست که دل بسوزاند و برای معرفی استعدادهای معاصر تلاش کند. دلیل این رکود به هیچ وجه دلیلی بر ضعف ادبیات معاصر نیست. دلیلش بسیار ریشهدارتر است که در این بحث نمیگنجد.
در خاطرات بزرگانی چون همینگوی و جویس و پروست می خوانیم که نویسنده بایست فراتر از مرزهای جغرافیاییاش بیندیشد و این مستلزم سفر رفتنهای زیاد و مشاهده است. شما در این باب چگونه میاندیشید؟
نوشتن محصول تجربه است. تجربه از چه چیز به دست میآید؟ از نوشتن. از خواندن. از سفر کردن. از معاشرت کردن. از درمیان اجتماع بودن و به فهم دقیقی از شرایط رسیدن. یک نویسنده باید صدای جامعه همعصر خودش باشد و این مسئله بدون تجربه ممکن نیست. همینگوی تجربه شرکت در جنگ را داشت همانند بسیاری از غولهای ادبی غرب که آثاری درخور آفریدند. آثاری که نقش جنگهای جهانی به ویژه جنگ جهانی دوم در آنها بسیار پررنگ است. از توی اتاق نشستن داستان درخور متولد نمیشود. نویسنده باید تجربه کند. تا بتواند عمق بیشتری به نوشتههایش بدهد. تا بتواند به مردم و جامعهاش نزدیک شود و کدام خوانندهای است که نخواهد اثری را بخواند که بازتاب صدا و دغدغههای خودش است؟
ارسال نظر