| کد مطلب: ۱۰۵۸۴۸۰
لینک کوتاه کپی شد

گفت‌وگوی آرمان ملی با مزدک پنجه‌ای، شاعر

حضور شاعر در لحظه کشیدن چهارپایه از زیر پای قاتل | روایت گفت‌وگوی وکیل و قاضی پرونده

مزدک پنجه‌ای شاعر، روزنامه‌نگار و وکیل دادگستری است. از او در سال 1401 مجموعه شعر «کیفرخواست» توسط انتشارات دوات معاصر به چاپ رسیده است. این مجموعه دارای دو دفتر با نام‌های «باران دوستت دارمی همیشگی است» و «کیفرخواست» است. شعرهای دفتر اول به گفته مولف، تجربه-های زیستی «مزدک پنجه‌ای» است و شعرهای دفتر دوم، تجربه‌های زندگی و شغلی «صادق پنجه‌ای» است. تقابل یک بدن با دو هویت! پس از برگزاری نشست نقد و بررسی مجموعه شعر «کیفرخواست» در خانه فرهنگ گیلان، پرس‌هایی در ذهنم شکل گرفت، پرسش‌هایی که پاسخ‌هایش می‌توانند بسیار بهتر معرف دیدگاه شاعر، نحوه اجرای اثر و جهانبینی او باشند. گفت وگوی ما با او را می‌خوانید:

حضور شاعر در لحظه کشیدن چهارپایه از زیر پای قاتل | روایت گفت‌وگوی وکیل و قاضی پرونده

آرمان ملی آنلاین: چرا شاعر مجموعه شعر «کیفرخواست» ما را با عنوانی هراسناک، قطعی‌گرا و فرامتنی رو‌به‌رو می‌سازد؟

شروع همه‌ قضاوت‌ها در محاکم ابتدا با «کیفرخواست» آغاز می‌شود. پس از انجام تحقیقات توسط دادیار یا بازپرس و توجه اتهام به متهم، قرار کیفرخواست صادر می‌شود. فضای همه‌ شعرهای دفتر دوم کتاب، در یک نمای کلی پیرامون قضاوت یا داوری است و هر در شعر به صورت جزئی، از دریچه‌ و فرمی متفاوت به قضاوت پرداخته می‌شود. بنابراین یک بار این مفهوم از سوی شاعر، قاضی، وکیل، متهم و شاکی مطرح می‌شود و البته خرق عادت در اینجاست که گاه شاعر صرفاً روایتگر است و این بار مخاطب پس از شنیدن «کیفرخواست» یا «دفاع» باید دست به انتخاب بزند. اوست که باید انتخاب کند، ویرگول را کجا بگذارد یا اوست که باید برای اعلام حکم برائت یا اعدام متهمی اعلام نظر کند. در واقع بر اساس این ذهنیت بود که چنین عنوان انتخاب شد. 

تجربه کاری و زیستی شاعر چقدر توانسته با حفظ معرفت‌شناسی، کلام را در حدود شعر حفظ کند؟

ببینید دفتر اول «باران دوستت دارمی همیشگی است» روایت‌های مزدک پنجه‌ای از تجربه‌های زیستی خود است و فضای شعرها آنقدر تیره، تار و سیاه نیست. فرم مواجه شدن شاعر با واقعیت‌ها نیز متفاوت است. اما در دفتر «کیفرخواست» مخاطب روایت‌های صادق پنجه‌ای وکیل دادگستری را می‌خواند. در این بخش شاعر سعی دارد مخاطب را با واقعیت محض مواجه سازد. بنابراین تلاش دارد تصویری بکر و دست‌نخورده از موقعیت‌های سیاه را جلوه‌گر باشد. قطعاً همه‌ ما از آخرین دیدار محکوم به اعدام با خانواده‌اش شنیده‌ایم اما دیدن تصویر ملاقات پدری که فرزند سه ساله‌اش را هنگام آخرین دیدار بو می‌کشد، از آن دست موقعیت‌ها و تصاویر ویران‌کننده‌ای است که بی‌گمان بدون هیچگونه افزوده‌ای می‌تواند برای شاعر ایجاد وضعیت کند. کار منِ شاعر در اینجا بسیار سخت است، در درونم جنگی رخ می‌دهد، جنگ بین مزدک پنجه‌ای است که دلش می‌سوزد و درد می‌گیرد، نیز صادق پنجه‌ای که بر اساس وظیفه باید حرفه‌ای‌گری کند و در لحظه کشیدن چهارپایه، توسط اولیای دم از زیر پای زندانی حضور داشته باشد. نشان دادن همه‌ این ضایعه‌ دردناک با کلمات کار سختی است. اما اینکه تأثیر گذاشته باشند یا خیر را مخاطب باید بگوید.

بیشتر بخوانید: اشعار نادرپور تفکر خیامی و کافکایی دارد | دیدگاه شاملو درباره فردوسی و سعدی خنده‌آور است | شعر امروز ایران در حد و اندازه انتقاد نیست

آیا شعرهای مجموعه کیفرخواست ساختار روایت‌گرا دارند یا روایت‌گریز هستند؟ 

به گمانم شعرها ساختارمند باشند، گریزی از روایت دیده نمی‌شود. اساس کار نیز ساختن (مصنوع) زبان شعر نیست. سعی کرده‌ام زبان بر بستر طبیعت خود پیش برود و در خدمت فرم باشد. تلاشم این بوده که راوی‌ها را به نسبت طرح داستانی شعرها و شخصیت‌ها تغییر دهم و به نوعی به همان «دموکراسی صدا» برسم که در مجموعه‌های سابقم سراغ می‌توان گرفت. در واقع در دفتر دوم این وضعیت بیشتر مشهود است و با ایجاد پاساژ، هم لحن دگرگون می‌شود، هم صدا به تناسب شخصیت تغییر می‌کند. ضمن اینکه از عناصر سینمایی هم در کار بهره برده‌ام. به نوعی خود شعر کیفرخواست دچار تدوین و برش¬های سینمایی است.

کیفرخواست

ابعاد عاطفی اثر و وجه انسان گرایی این مجموعه در کدام شعرها و سطرها بیشتر است؟ و تفاوت این کار با شعرهای انسان‌گرای معاصر در چه مؤلفه‌هایی است؟ 

من معتقدم ارکان اساسی شعر زبان، فرم یا محتوا، تخیل است. عاطفه جزء هسته‌ اولیه نیست. اما لحن کارها و موقعیت‌های دردناک روایی به‌گونه‌ای است که عاطفه‌مندی بسیار دارد و چون شاعر به نوعی دست به اقرار یا اعتراف وضعیت روحی خود در مواجهه با واقعیت‌ها می‌زند، خواسته یا ناخواسته لحن صمیمی می‌شود و به‌زعم برخی از مخاطبان بر تاثیرگذاری اثر افزوده است. البته من سعی کرده‌ام بار عاطفی کارها را گاهی با طرح سوال و به چالش کشیدن ذهن مخاطب، زیاد کنم. تا چه حد موفق بوده‌ام، قضاوتش با مخاطب است. اما درباره بخش انتهایی سوال شما باید بگویم. هایدگر در کتاب هستی و زمان سعی کرده مخاطب را به محور قرار ندادن سوژه و رهایی از انسان‌ جلب کند و معتقد است به جای توجه به این دو باید به هستی توجه کرد، در واقع از طریق هستی، انسان را تعریف کرد.کارکرد هستی، شناساندن انسان است و کارکرد قضاوت شناساندن حقیقت سوژه است. این دو به نظر با یکدیگر ملازمه دارند. اما پرسش این است سوژه نبودن انسان چگونه می‌تواند موجب هستی‌شناسی و تفکر شود؟ در حالی که کانت می‌گوید: من فکر می‌کنم، پس هستم! اگر انسان به عنوان کانون تفکر، سوژگی خود را از دست دهد، چگونه می‌تواند حقیقت را برملا سازد؟ بنابراین انسان «کیفرخواست»، منِ معاصر است! که میتواند تا زمانی که قواعد اجتماعی چنین حاکم است، در وضعیت‌های مختلف تکرار شود. دغدغه من در کیفرخواست اساساً «انسان» است و رنج انسان، تم  همه شعرهاست. نشان دادن رنج زندگی در یکایک شخصیت‌های این مجموعه، نشان از توجه‌ام به مفهوم انسان دارد. 

چرا شاعر این کتاب غالباً لحن جدی و خطابی دارد و از عناصر طنازانه استفاده نمی‌کند. 

این اتفاق شاید در دفتر دوم بیشتر باشد چون من قرار بوده مخاطب را در وضعیت انتخاب و داوری قرار دهم. بنابراین گاهی که شخصیت‌ها در موقعیت‌ رسمی قرار می‌گیرند باید لحن مناسب همان موقعیت را داشته باشند. یعنی زبان، لحن امری به خود می‌گیرد چرا که روایت من، روایت واقعیت است و در عالم واقع نیز یک قاضی و یک وکیل با یکدیگر رسمی حرف می‌زنند.

چرا دیگر بودگی دیگری محکوم در روایت‌های کتاب آمده و اما دیگری بی‌چهره است؟

بسیاری از آدم‌هایی که در دادسرا یا دادگاه تردد می‌کنند، چهره‌های متفاوتی دارند اما در نگاه عابران، یا شاکی‌ هستند یا متهم. بسیاری از آدم‌هایی که در پرونده‌ها زندگی می‌کنند نه چهره‌شان، نه نامشان در خاطر ما می‌ماند، بلکه فعل یا ترک فعل‌شان را به یاد می‌آوریم. چند نفر از ما نام واقعی «خفاش شب» را می‌دانیم یا چهره‌اش را به‌ یاد داریم، اصلا نامش در روند روایت تاثیر دارد؟ قطعا خیر! همچنین قانونِ «اصل محرمانگی» از متهم تا زمان اجرای حکم حمایت می‌کند. بنابراین این بی‌چهرگی دلیل حقوقی دارد و بسیاری از قوانین و آیین دادرسی در من پس از چندین سال حضور در محاکم، نهادینه شده است. بنابراین به‌طور ناخوادآگاه ذهن تربیت شده¬ام، بسیاری چیزها را پوشیده میکند. من به لحاظ روانی دچار انطباق رفتارها بر اساس قانون شده‌ام هر چند که گاهی مانند خیلی از مردم دچار هنجارشکنی و گریز از قانون می‌شوم. بنابراین از همه‌ پرونده‌ها و مواجهه من با واقعیت، عمل اشخاص در یادم و جامعه می‌ماند. مضافا اینکه آدم‌های شعرهای من به شخصیت نمی‌رسند در حد تیپ می‌مانند و نیازی هم نمی‌بینم که شخصیت‌سازی کنم چرا که داستان یا رمان نمی‌نویسم.

تفاوت‌های کلی این کتاب از نظر بیان، زبان، ساختار، فرم، محتوا، موضوع، جهان بینی و...با کتاب‌های پیشین شما دارد!

ببینید این کتاب، ادامه‌ منطقی رفتارهای تجربی‌ گذشته‌ من است. احساس می‌کنم در بعد زبان، ساختار و فرم تجربه‌ این کتاب بهتر باشد. شعرها بیشتر شبیه خودم هستند و سعی کردم هنگام مواجهه‌ مخاطب با من، نقاب را بر دارم. زبان شعرهای این دفتر میل بیشتری بر ارایه‌ رویکرد استعاری-کنایی دارند. زبان در وضعیتی انتقادی و پرسشگری قرار دارد. به نظر خطر کمتری در ارایه‌ فرم‌های گوناگون شده است و فکر می‌کنم تلاش کرده‌ام مفهوم انسان را با همه‌ دردها و رنج‌هایش به همان شکل که وجود دارد به نمایش بگذارم.

نویسنده : آرمان میرزانژاد

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار