محمود احمدینژاد رد صلاحیت می شود یا رئیس جمهور؟!
محمود احمدی نژاد که میدان ۷۲ نارمک را در همه سالهای دوری از قدرت میدان آرزوهای خود کرده است، روز گذشته از این میدان راهی ساختمان فاطمی شد و پنجمین کاندیداتوری اش را به ثبت رساند، حضوری که بعید است نتیجهای جز تکرار ردصلاحیت برایش داشته باشد
به گزارش آرمان ملی آنلاین، محمود احمدینژاد آمد. او سوار بر پرادوی سبز از میدان ۷۲ نارمک راه افتاد و در میان شعارهای «احمدی جونمه» چندصد نفری طرفدارانش وارد ساختمان ستاد انتخابات وزارت کشور شد، درست چند ساعت پس از اینکه ایستاده بر چارپایه وسط بنبست هدایت میدان ۷۲، در جمع همین هواداران گفته بود: «می دانم مسیر سختی در پیش است، اما به حکم تکلیف وارد میشوم و آینده روشن است.»
احمدینژاد ۱۴۰۳، با یک دنیا تغییر ظاهری و باطنی نسبت به محمود احمدینژاد ۱۳۸۴ باز آمده و تلاش دارد همان سال ۸۴ را همانندسازی کند.
او در سال ۹۶ هم کاندیدا شد و طعم تلخ رد صلاحیت را چشید. اتفاقی که در سال ۱۴۰۰ هم برای او رخ داد و باز از فیلتر شورای نگهبان نگذشت. سال ۱۳۹۲ هم درحالی که رییسجمهور مستقر بود اسفندیار رحیم مشایی یار و همراه خبرسازش را به سالن ثبتنام وزارت کشور برد و آن بار هم فرجامشان رد صلاحیت بود.
حالا، اما با گمانه زنیها درباره احتمال بازتر شدن فضای انتخابات، این انگیزه باری دیگر در وجود جنجالیترین رییس دولت در همه سالهای پس از انقلاب ایجاد شده تا باز سودای پاستور در سر داشته باشد و این مهندس راهسازی احتمالا باز به دوربرگردانی فکر میکند تا او را به اریکه قدرت برساند هرچند روی همان چارپایه وسط بنبست هدایت فریاد زده باشد: «به والله که قدرت به اندازه آب بینی بزغالهای مریض برایم بیارزشتر است.» جملهای بر گرفته از کلام مولای مان علی علیه الاسلام.
محمود احمدی نژاد؛ این زاده روستای آرادان استان سمنان در ۶ آبان ۱۳۳۵، کمتر از ۵ دهه بعد به یکی از خبرسازترین مردان دهه اخیر بدل شد. او که در همان روزهای نخست پس از پیروزی انقلاب و در قامت عضو انجمن اسلامی دانشگاه علم و صنعت وقتی همه قصد اشغال سفارت آمریکا را داشتند اولین ساز مخالفش را کوک میکند و میگوید مقصد اول باید اشغال سفارت روسیه باشد و جنگ با کمونیستها را در اولویت میداند، همواره این مشی را داشته است.
او که در حلقه بچههای فنی مهندسی یگان حمزه سیدالشهداء تجربه حضور در جبهه را هم تجربه کرده و میگویند دوستی سالهای بعدشان با محصولی به همان سالها بر میگردد.
احمدینژاد کار دولتی را از فرمانداری ماکو آغاز میکند و بعد به دولت هاشمی میرود و استاندار اردبیل میشود. با لیست هاشمی به انتخابات مجلس ششم میرود و رای نمیآورد. او شاید اولین استانداری است که در دولت اصلاحات تغییر میکند. معروف است که مصطفی تاجزاده در همان نخستین روز شروع مسئولیتش به او زنگ میزند که باید مسندش را واگذار کند و با خنده از احمدینژاد میشنود: «بگذارید به میز وزارت برسید، بعد!»
مردی سوار بر پژو با کاپشن خاکی
آغاز دهه ۸۰، اما عصر میدانداری احمدینژاد میشود. مردی سوار بر پژوی آخوندی با کاپشنی خاکی، ریشهای نامرتب، با جثهای کوچک از شورای شهر کم مشارکتی که از دل دعواهای بیپایان شورای اصلاحطلب و شهردارهای ناموفقی و آن هیاهوهای بیپایان سر کار میآید.
احمدینژاد انتخاب آبادگران برای مدیریت تهران است. مردی که مدام روی تودههای دهک پایین سرمایهگذاری کرده. دکترای شهرسازی دارد، اما به جای درگیر کردن خود با پروژههای اتوبانسازی برای حل گره ترافیکی تهران به سراغ دوربرگردان میرود. وسط هر اتوبانی چند دور برگردان.
قصدش ادامه اتوبان کردستان است آن هم از وسط مجموعه ورزشی انقلاب.
کمک به هیاتهای مذهبی را در اولویت قرار میدهد. در دورهای که دولت خاتمی متهم است به غفلت از معیشت او مدام از خدمت به اقشار تهیدست سخن میگوید و دو سال بعد درحالی که از کروبی، معین، قالیباف و لاریجانی و هاشمی رفسنجانی همه به صف شدهاند، اوست که در انتخاباتی عجیب که به دور دوم رسیده رخت ریاست جمهوری به تن کند.
او که توانایی عجیبی در برانگیختن تودهها و گفتن واژههای عامه پسند دارد در ساختن نماد اشرافی گرایی از هاشمی و همه طیف حامی اش عالی عمل میکند و در حالی که با اختلافی ۷۰۰ هزار رایی با کروبی به دور دوم رفته است این بار با اختلافی عجیب مرحوم هاشمی را شکست میدهد.
هنوز پوسترهای سیاه و سفید یا نهایتا دورنگ او را میتوان یافت که با فونت درشت میانشان نوشته بود: «مرد عمل»
چند نفر از آنهایی که در سوم تیر نام محمود احمدینژاد را روی برگههایشان نوشتند، او را میشناختند؟ شاید عده معدودشان. آنها، اما دولت مرحوم هاشمی و فشار اقتصادی توسعه در سالهای نخست دهه ۷۰ را به یاد داشتند.
احمدینژاد هم که مثل کروبی با وعده پرداخت یارانه مستقیم به میدان آمده بود به خوبی میدانست چه مسیری را برای رسیدن به پاستور برگزیده است.
او پس از رسیدن به پاستور بود که سریالی از تصمیمات را گرفت که منجر به التهاب سال ۸۸ در کشور شد. از تصمیمات خلق الساعه در مذاکرات هستهای که سایه تحریمها و خطر جنگ را بر سر کشور آورد تا سخنرانیهایش درباره رژیم صهیونیستی که به روسای این دولت غاصب فرصت مظلوم نمایی و اجماع جهانی علیه ایران داد.
از رفتارهای چالش ساز با همسایگان منطقهای تا تصمیمات اقتصادی تورم زا. او که صاحب بزرگترین درآمد نفتی تاریخ ایران بود در نهایت یکی از کمترین آمارهای رشد را در کشور رقم زد به گونهای که وقتی در مناظرات سال ۸۸ محسن رضایی به او گفت شاخص فلاکت در کشور چقدر افزایش یافتهاست تا دقایقی مات و مبهوت شده بود.
استاد دو قطبی سازی و ماجرای هاله نور سبز
احمدینژاد، اما استاد ایجاد دوقطبی است. آنچه میان او با میرحسین موسوی رخ داد و رفتارهایی که کشور را به چالش سال ۸۸ کشاند اگرچه باز ساختمان پاستور را در اختیارش قرار داد، اما مسیری که بعدتر دنبال کرد لقب «جریان انحرافی» را مهری کرد بر پیشانی خودش و همراهانش. تا آنجا که حتی برخی یاران سابق پایداریچیاش بر این کوس انحرافی بودنش میدمیدند برای رسوایی رفیق سابق که روزی برای بازگشتش از سفر سازمان ملل در فرودگاه مهرآباد صف کشید بودند.
همان سفری که وقتی در قم داشت برای آیتالله جوادی آملی روایتش میکرد از هاله نور سبزی گفت که بالای سرش در زمان سخنرانی احساس کرده و حاج آقا با درنگی در گفتههایش برایش حدیثی از امام صادق (ع) روایت کرد که برای رسیدن به هدف حتی برای حیوان اهلیتان هم خلاف واقع نگویید.
مردی که مخالفانش را در سال ۸۸ خس و خاشاک نامیده بود از سال ۸۹ دیگر آن چهره محبوب اصولگرایان نبود و انگار برای پایان دولتش لحظهشماری میکردند. از بست نشینی در خانه تا رفتارش برای برکناری وزیر اطلاعات و پناه دادن به سعید مرتضوی پس از فاجعه رخ داده در کهریزک هر روز و هر روز او را در نظام سیاسی مهجور و مهجورتر کرد.
با پایان دولت، او به عنوان عضوی از مجمع تشخیص مصلحت برای رفتارهایش در دفاع از یاران نزدیکش که حالا باید به پروندههایشان رسیدگی میشد یعنی بقایی و مشایی جنجالهایی به راه انداخت تا در صدر اخبار باشد. احمدینژاد این سالها هر از گاهی با مصاحبهها یا سخنرانیها یا اکتهایش سعی کرده به شیوهای در صدر اخبار قرار گیرد.
از عمل زیبایی محمود احمدی نژاد تا کیسههای نامه مردم برای او
روزی با انتقاد از نظام سیاسی کشور با واژههای گنگ و پوشیدن رخت اپوزیسیون تا روز دیگر با به تصویر گذاشتن صورت پف کرده از عملیات زیبایی و ترمیم پوست.
احمدی نژاد که در روز سخنرانی دانشگاه کلمبیا به سختی برای گفتن یک دقیقه از واژه One Daghigheh استفاده کرده بود البته در ۶۰ سالگی سعی کرده زبانش را به سطحی برساند که قادر به تکلم به انگلیسی باشد.
او که میدان ۷۲ نارمک را میدان آرزوها کرده بود و هر روز دهها کیسه نامه از خواستهها و نیازهای مردمی برایش فرستاده میشد، حالا با گذشت بیش از ۱۱ سال و درحالی که در روزهای آخر ریاست جمهوری با واژهها و عبارات اعتراضی تاکید داشت رییس جمهور قدرت اجرایی زیادی ندارد، حالا باز با به راه انداختن کمپینی خیابانی خود را کاندیدای رسیدن به پاستور کرده است. در همان دقایق نخست هدفش را از رقابت انتخاب کرده و به علی لاریجانی بر سر شناسنامه طعنه زده است.
او که همین چند روز قبل با پوشیدن لباس سفید در روز افتتاحیه مجلس خبرگان، آن هم در روز شهادت ابراهیم رییسی خبرساز شده بود، این بار پس از دو رد صلاحیت متوالی با خود فکر میکند میتواند از فیلتر شورای نگهبان عبور کند و با همانندسازی انتخابات ۸۴ شاید باز به پاستور برسد. بی آنکه مردم خیلی سالهای ۸۴ تا ۹۲ را به یاد داشته باشند!
بیاید تا این بار شاید بخشی از رویاهایش را عملی کند؛ از فیفا و سازمان ملل اسلامی تا…
وعدههایی که ۸ سال بودن در دولت انگار برایشان کافی نبود که یک بار برایش گفت: «من حالا راههای ایستادن برابر فشارها را بهتر میدانم و برای همین است که میخواهم بیایم.»
این جمله را احمدینژاد در کنفرانس مطبوعاتی سال ۹۶ چند روز قبل از رد صلاحیتش گفته بود.
ارسال نظر