گفتوگوی آرمان ملی با مقصود فراستخواه
مطالبات جامعه در لحظه مهسایی فوران کرد | عقلانیت تاریخی جامعه ایران اجازه افزایش تنشها را نمیدهد
«به «لحظههای مهسایی» دیگر باید اندیشید.» «جامعه ایران را باید از منظر تحلیل بزنگاه مورد توجه قرار داد. در لحظه بزنگاه مطالبات و دغدغههای پاسخ داده نشده که به مرور زمان روی هم انباشته شده در یک لحظه فوران میکند و بیرون میریزد.» «در جامعه ایران نوعی عقلانیت تاریخی وجود دارد که اجازه نمیدهد جامعه که تا آستانه فروپاشی رفته به فروپاشی منجر شود.
به گزارش آرمان ملی آنلاین این عقلانیت تلاش میکند به هویتهای رویت نشده و به رسمیت شناخته نشده فرصت دهد تا در حوضچههای آرامش خود را بروز دهند»؛ جملات ذکر شده اظهارات دکتر مقصود فراستخواه، جامعهشناس و استاد دانشگاه در گفتوگو با «آرمان ملی» است. فراستخواه در این گفتوگو به بررسی لایههای زیرین جامعه ایران پرداخته و مهمترین چالشها و فرصتهای پیشرو را بیان میکند. در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
جامعه ایران در سالی که گذشت با تکانههای اجتماعی و سیاسی مواجه شد و در شرایط کنونی در دوران پسا اعتراضات به سر میبرد. مهمترین ویژگیهای این دوران چیست و آیا عقلانیت لازم برای مدیریت این دوران مشاهده میشود؟
جامعه ایران یک جامعه زنده است و دارای پس زمینههای تمدنی است. در جامعه ایران تحولات بزرگ فرهنگی و اجتماعی رخ داده است. به همین دلیل نیز طبیعی است که چنین جامعهای با انواع تکانهها و اعتراضات مواجه شود. نکته مهم در این زمینه این است که مطالبات پاسخ داده نشده و دغدغههای خاموش که در سالهای گذشته روی هم انباشته شده بود در «لحظه مهسایی» فوران کرد و اعتراضات اخیر را به وجود آورد. در علوم اجتماعی موضوعی به نام تحلیل بزنگاه وجود دارد. به همین دلیل من از لحظه مهسایی سخن گفتم. هنگامی که از تحلیل بزنگاه صحبت میکنیم به معنای این است که همه تنشها، مطالبات و خواستههای مدیریت نشده که روی هم متراکم شده در یک لحظه فوران میکند. در جامعه ایران نیز در لحظه مهسایی این اتفاق رخ داد.
جامعه ایران در دو مسیر بار سنگینی را روی دوش خود احساس میکرد. نخست مسیر تغییرات اجتماعی به نقطه عطف رسیده است و مسیر دیگر نیز مطالبات انباشته است. اجازه بدهید از مسیر اول شروع بکنم. در ایران در دهههای گذشته تغییرات اجتماعی رخ داده است. این در حالی است که سیستمهای مستقر کمتر توجهی به این تغییرات اجتماعی داشتهاند و آماده پاسخگویی به این تغییرات اجتماعی نبودهاند. در سالهای گذشته صفات اجتماعی مردم ایران تغییر کرده است. به عنوان مثال میزان سواد در جامعه افزایش قابل توجهی کرده است.
از سوی دیگر گروههای جدید اجتماعی مثل زنان و جوانان شکل گرفتهاند. ارتباط جامعه ایران با جهان نیز تغییر کرده است. در همین راستا تکنولوژی نیز تغییر کرده است. در گذشته اینترنت و کامپیوتر و فناوری اطلاعات و ارتباطات در این مقیاس وجود نداشت اما در شرایط کنونی وجود دارد. این وضعیت نشان میدهد که ما شاهد تحولات اجتماعی شگرفی در جامعه ایران بودهایم که براین اساس بخش مهمی از جمعیت تغییر پیدا کرده است. در جمعیت ایران یک بخش نوظهوری شکل گرفته که این بخش از جمعیت دارای محتوای فکری، عاطفی، سبک زندگی و امیال و آرزوهای متفاوتی است. نکته مهم این است که این بخش جمعیت نوظهور با دیدگاهها و سبک زندگی متفاوت با سیستمها مستقر مشکل دارد.
آیا ساختار قدرت در گذر زمان این تغییرات اجتماعی را ندیده، نتوانسته ببینند و یا نخواستند ببینند؟
ساختار قدرت به شکلی بوده که به صورت سیستمی امکان شنیدن صدای این تغییرات اجتماعی را نداشته است. ساختار قدرت به دلیل چارچوبهایی که داشته با ناتوانی سیستمی برای دیدن این تغییرات مواجه بوده است. ساختار قدرت در طول این سالها متکی به منابع مستقل از جامعه بوده که نمونه بارز آن نفت است. این وضعیت در دهه پنجاه شمسی و در دوران پهلوی با غرور نفتی همراه بود. مجموعه این عوامل باعث شده که سیستم نسبت به شنیدن این تغییرات دچار ثقل سامعه شود. در واقع سیستمها نقطه کور دارند و نمیتواند برخی نقاط مهم در جامعه را ببیند. علاوه بر اینها منافع، رانتها و نظم دسترسی بسته نیز مزید برعلت شده و شرایط را پیچیدهتر کرده است.
*در چنین شرایطی سیگنالهایی که از طرف جامعه ارسال میشود هشدارهای لازم را به سیستم نمیدهد؟ سیستم نمیتواند با مشاهده این هشدارها به این نکته پی ببرد که اتفاقاتی در بیرون در حال رخ دادن است؟
بله چنین اتفاقی رخ میدهد اما اندامهای حسی جامعه نیز با سیاستهای آشکار و پنهان چند دهه منفعل شدهاند. سیستمهای مدنی، حوزه عمومی، مطبوعات آزاد، رادیو و تلویزیون مستقل، شبکههای اجتماعی، احزاب و گردش قدرت نیز به نحو مطلوبی در جامعه وجود ندارد. این سخن به معنای این است که سیستم عصبی جامعه به خوبی کار نمیکند. در چنین شرایطی نباید انتظار رفتار اخلاقی داشت. نکته مهم اینکه بخشی مهمی از جامعه دارای چنین تغییراتی شدهاند که در پاسخ به سؤال نخست شما شرح دادم اما زندگی بخشی از جامعه به نوعی به قدرت وابسته شده است. ممکن است برخی گمان کنند سیستم به هر حال میتواند کار خود را با همین بخش از جامعه ادامه بدهد. بنده در پاسخ باید عنوان کنم وضعیت به این شکل نیست. بخش مهمی از جامعه تغییر پیدا کرده و این تغییرات قابل نادیده گرفته شدن نیست. این بخش از جامعه متحول ایران، بخشی مهم است و تلاش میکند مهم باقی بماند.
با توصیفات شما ما با چه جامعهای مواجه هستیم؟ آیا در چنین شرایطی احتمال تکرار لحظه مهسایی به هر دلیل دیگری وجود خواهد داشت؟
بله، این سوال مهمی است و این اتفاق رخ خواهد داد به «لحظههای مهسایی» دیگر باید اندیشید. جمعیتی که در جامعه ایران تغییر پیدا کرده قادر به فروکاسته شدن به عدد و آمار نیست. تغییرات اجتماعی و جمعیت نوظهور در جامعه ایران مهم است و نباید آن را دست کم گرفت. چرا مهم است؟ به دلیل اینکه سطح تحصیلات آن بالاست. از سوی دیگر حامل و حاوی هویتهای پرفشار متشنج است. هویتهای جنسیتی، هویتهای سبک زندگی، هویتهای قومی، هویتهای نسلی و... همگی در اینجا قرار دارد. به معنای دیگر همه مرزها و خطور تنش و تشنج در این جمعیت وجود دارد. نکته مهم دیگری که در این جمعیت وجود دارد این است که این جمعیت دارای پشتوانههای حرفهای و صنفی است. از سوی دیگر قدرت جابهجایی و تحرک این جمعیت بالاست. بخشی از این جمعیت مهاجرت کرده و یا مهاجرت میکنند. با این حال ارتباط خود را با داخل کشور حفظ کرده و به همین دلیل یک جمعیت متفرق را در کشورهای مختلف جهان شکل داده است. این جمعیت از قدرت بازنمایی برخوردار است و میتواند ناراحتی و اعتراضات خود را بازنمایی کند.
چرا این جمعیت به مرز تنش رسیده است؟
دلیل این موضوع آن است که به مسیر تغییرات توجه نشده است. ما باید اعتراضات اجتماعی پس از لحظه مهسایی را یک بزنگاه اجتماعی تلقی کنیم. همه بارهای متراکمی که از دهههای گذشته در جامعه ایران جمع شده در یک لحظه به خصوص فوران میکند و بیرون میریزد. این یک اتفاق مهم در دوران پسا انقلاب اسلامی است. من در ابتدای گفتوگو از دو مسیر نام بردم یکی مسیر تغییرات بود که مختصر توضیح دادم، اما در دهههای گذشته به جز مسیر تغییرات، یک مسیر دیگر نیز طی شده که مسیر مطالبات است. همراه با تغییراتی که در دهههای گذشته به وجود آمده سطح انتظارات جامعه نیز تغییر کرده است. این انتظارات تأمین نشدهاند و سیاستهای ما با این مطالبات آشنا نبوده است. به معنای دیگر سیاست در جامعه ایران نتوانسته به این خواستهها و مطالبات سرویس بدهد. هنگامی که تعارضهای متراکم و مطالبات پاسخ داده نشده کنار هم جمع میشوند جامعه به مرز تنش میرسد. سیستم تصمیم گیری در ایران نباید به یک سیستم غیریت ساز تبدیل شود، در این غیریت سازی عناوین مختلفی مطرح میشود. به عنوان مثال به برخی بازی خورده گفته میشود، برخی هرزه نامیده میشوند، بخشی زن هستند و نمیتوانند هر کاری را انجام بدهند و همینطور بقیه.
در چنین شرایطی ما با انباشت بیشتر مطالبات مواجه خواهیم بود؟
در جامعه هویتهای رویت نشده و به رسمیت نشناخته شده وجود دارد. حتی هویتهای صنفی و حرفهای نیز بعضا نادیده گرفته شده است. سینماگران و روزنامهنگاران از جمله این دسته قرار دارند. همچنین هویتهای طبقاتی نادیده گرفته شدهاند. به عنوان بخشی از طبقات فرودست جامعه دفترچه بیمه ندارند و نادیده گرفته شدهاند. اینکه چرا تاکنون این تنشها به بالاترین درجه خود نرسیده به دلیل عقلانیت موجود در جامعه است که میتواند این تنشها را مدیریت کند. این عقلانیت حوضچههای آرامشی برای این هویتها ایجاد میکند که میتوانند در این فضا دیده شوند و احساسات خود را بیان کنند. در چنین شرایطی توزیع احساسات به شکل برابر صورت بگیرد تا بتوانند اطلاعات خود را به سیستم منتقل کنند و سیستم بتواند براساس این سیستم عصبی این اطلاعات را دریافت کند و در مقابل رفتارها و پاسخهای مناسب را انجام بدهد.
این عقلانیت تاریخی است؟
بله، این عقلانیت دارای پس زمینههای تاریخی و تمدنی است. جامعه ایران یک جامعه کهنسال است که حوادث و ناامنیها و تحولات زیادی را پشتسرگذاشته است و نوع روح سازگار دارد. از سوی دیگر جامعه ایران به یک انباشت سرمایه انسانی بزرگ رسیده است. شاخص سرمایه انسانی ایران در دهه60 در حدود9 درصد بود این در حالی است که در شرایط کنونی60 درصد است. اگر به شاخصهای سرمایه انسانی در بین کشورهای جهان دقت کنیم متوجه میشویم که ایران در بالاترین سطح این شاخصها قرار گرفته است. هنگامی که در جامعهای با چنین شاخص سرمایه انسانی و ارتباط این سرمایه انسانی با جهان امروز مواجه هستید که مدام با جهان پیرامون در ارتباط است این عقلانیت خود را بیشتر نشان میدهد.
آیا فشارهای بیرونی و عدم درک تغییرات جامعه نمیتواند این عقلانیت را به سمت اضمحلال بکشاند؟
این نگرانی و احتمال وجود دارد. اگر این عقلانیت به هر دلیلی پس زده شود طبیعی است که کف جامعه به سمت شیوههای پرهزینه و پرریسک سوق پیدا کند. عقلانیت یک جنبه عاطفی و هیجانی نیز دارد. هنگامی که از عقلانیت اجتماعی صحبت میکنیم تنها به این معنا نیست که دو دوتا چهارتا میکند. این نوع محاسبه سود و زیان البته در عقلانیت اجتماعی ایران وجود دارد اما در کنار آن عقلانیت ایرانی بار عاطفی و هیجانی و هویتی نیز دارد. اتفاقا عقل در ایران عقل عاطفی بوده است. به عنوان مثال اسطورهها و حکمت حماسی در آثار فردوسی وجود دارد. عقل ایرانی از اساس عقل شاد و عاطفی است. در تاریخ ایران خرد ایران به نوعی با هیجان درآمیخته است. به همین دلیل در جامعه مدرن امروز که عقل جمعی به دلیل تغییرصفات اجتماعی و افزایش سواد و تحصیلات شکل گرفته است با نوعی عواطف و هیجان نیز همراه است.
وقتی این عقلانیت هم نادیده گرفته شود در واقع یک سرمایه بزرگ ملی دچار کفران نعمت خواهد شد. این عقلانیت در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی وجود دارد. ولی مورد استفاده قرار نمیگیرد. به عنوان مثال در ایران تلگرام فیلتر و محدود شده است. این در حالی است که در سیستمهای دولتی کارکنان از تلگرام برای انجام امور دولتی و رسمی استفاده میکنند. این یعنی با یک تناقض دست به گریبان هستیم. مثلا متن زندگی بخش مهمی از جامعه ما شهری شده است اما ساختارهای اصلی همچنان روستایی باقی مانده است.
ارسال نظر