هاشمی رفسنجانی 7 تیر 1360 کجا بود؟ | بازخوانی روایتی که برخی نمیخواهند بشنوند
برخی سالهاست سعی دارند با طرح این سوال که چرا آیت ا... هاشمی در 7 تیر 60 در جلسه حزب جمهوری اسلامی حضور نداشت، به ایراد تردیدهایی بپردازند. مثلا مشرق نوشته بود: «روز قبل و ساعتهای پیش از انفجار حزب جمهوری اسلامی پیش آمده بود اینکه برخی از مقامات شب قبل از حادثه به دلایلی معذور برای حضور در جلسه بودند و تعدادی نیز پیش از انفجار مکان حزب را ترک کرده بودند. برخی تعمدا قصد داشتند تا با ایجاد چنین شبهاتی و اتهامزنی به برخی مقامات ارشد کشور، مسیر تحقیقات را منحرف سازند که در نهایت نیز با کشف سرنخهایی از کلاهی و سازمان مجاهدین، مشخص شد این انفجار با هدایت آنها صورت گرفته است.»
به گزارش آرمان ملی آنلاین آیتالله هاشمی بارها به این ابهام پاسخ داد مانند سال 92 در مجمع تشخیص که گفت: « قرار بود علاوه بر آیتالله دکتر بهشتی، روسای قوای دیگر هم در جلسه باشند که آیت الله خامنهای روز قبل در یک حادثه تروریستی دیگر مورد سوء قصد قرار گرفته بودند، دکتر باهنر هم در آخرین لحظات قبل از شروع جلسه به پیشنهاد دکتر بهشتی وارد سالن نشدند و من هم طبق تماس تلفنی پزشکان درخصوص آیتالله خامنهای به بیمارستان رفته بودم و تقدیر این بود که شهید بهشتی به همراه 72 تن از همراهان از آن جلسه، آسمانی شوند.»
مروری بر خاطرات هاشمی
در این گزارش خاطرات آیت الله هاشمی از 7 تا 10 تیر 1360 مرور میشود:
۷ تیر: ساعت شش و نیم به بیمارستان قلب رفتم. حال آقای خامنهای، رضایت بخش بود. من را شناختند. کمی راحت شدم. از دفتر امام، آقای صانعی تلفن کرد و خبر داد که در دفتر حزب جمهوری اسلامی، بمبی منفجر شده و عدهای شهید شدهاند، وحشت کردیم. جلسه مشترک نمایندگان و مسئولان اجراییحزب بود. در تلفنهای بعدی اطلاع رسید که بمب در همان سالن در حال سخنرانی آقای بهشتی منفجر شده.
در حالی که نزدیک به یکصدنفر از افراد مؤثر مملکت حضور داشتهاند و ساختمان ویرانشده و همگی زیر آوار رفتهاند و مشغول بیرون آوردن شهدا و مجروحان هستند. با تلفنها، خبرها در همه شهر منتشر شد. تا ساعت دو بعدازنصف شب بیدار ماندم و مرتبا خبر میگرفتم. خبرها وحشتناک بود و حاکی از شهادت دهها نفر و بالاخره خبر شهادت آقای دکتر بهشتی کمرم را شکست گرچه خبرهای ضد و نقیض روزنهای برای امید باز میگذاشت. فاطی تا صبح بیدار بود و جواب تلفن میداد و گریه میکرد. عفت هم کم خوابید. طلوعفجر، نماز صبح را خواندم و برای تصمیمگیری درباره بحران موجود به نخست وزیری رفتم. آقایان رجایی، مهدوی، باهنر، موسوی اردبیلی و بهزاد نبوی هم بودند.
8 تیر: ساعت هشت ونیم صبح با آقایان [محمدرضا]مهدوی کنی [اکبر]پرورش، رجایی و موسوی اردبیلی خدمت امام رسیدیم. امام متأثر بودند و ما را دلداری دادند. رئیس دیوان عالیکشور و دادستان را تعیین کردند و از ما خواستند زودتر کابینه را ترمیم و مجلس را فعال کنیم، که کارها عادی باشد. قرار شد، آقای رجایی برای ریاست جمهوری کاندیدا شود. من پیشنهاد کردم دولت بماند و آقای خامنهای کاندیدای ریاست جمهوری شوند. امام صلاح ندانستند و معتقد بودند، روحانی نباشد، بهتر است؛ در گذشته هم به همین دلیل نامزد روحانی برای ریاست جمهوری نداشتیم. البته وضع جسمی آقای خامنهای در اثر سوءقصد هم، مانع دیگری بود خبری دادند که حادثه انفجار بمب، میتواند به دست یکی از عوامل ضدانقلاب که در حزب نفوذ کرده، انجام شده باشد. او فعلا متواری است. ده دقیقه قبل از انفجار به بهانهای از دفتر حزب به طور مرموز بیرون رفته است. مهندس [میرحسین] موسوی آمد و جریان مفقود شدن [محمدرضا]کلاهی و احتمال عامل انفجار بودنش را مطرح کرد. به عنوان بستنی خریدن قبل از انفجار فرار کرده است. روزها و ساعات و بلکه لحظات سختی را میگذرانیم و صبر و متانت و اتکا به خدا سرمایه مهمی است. حضور مؤثر امام و راهنماییهای به موقع، کار گشاست.
۹ تیر: آقای محمدرضا بهشتی [فرزند شهید دکتر بهشتی] به دفتر من آمد و پس از بحثزیاد، بالاخره تصمیم گرفته بودند که ایشان را در بهشت زهرا دفن کنند. نه به اصفهان و نه به قم ببرند. تصمیم عاقلانهای است. مهندس [عزتالله]سحابی آمد و درباره تغییر موضع نهضت آزادی و از تمایل آقایان دکتر [یدالله] سحابی و مهندس [مهدی]بازرگان به مجلس صحبت کرد. قرار شد امنیت و احترامشان را تأمین کنم و آنها فردا به مجلس بیایند و قهر را بشکنند. سپس به عیادت مجروحان در بیمارستان طرفه و عیادت از آقای خامنهای رفتم، حالشان خوبتر شده، ولی اطمینان بخش نیست و به خصوص که نمیدانم، ضربه سنگین روحی و عاطفی خبر شهادت آن همه همسنگر را چگونه تحمل خواهند کرد. خدا رحم کند. هنوز از شهادتدوستان خبر ندارد و توصیه میکردند که تحفظ کنند.
10تیر: بهملاقات آقای خامنهای به بیمارستان رفتم. برخلاف انتظار، ایشان را بیحال دیدم. معلوم شد دیشب ریههای ایشان را مایعات ناشی از تزریق خون، زیاد ناراحت کرده و تنفس مصنوعی بهایشان میدهند، دکترها اطمینان دادند که خطری در پیش نیست و در این گونه موارد، چنینوضعیتی طبیعی است. برای شهدای انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب رفتم.
ارسال نظر