زن جوان در دام شیطان/ داستانی از خیانت و پشیمانی
زن جوانی که با سر و صورتی خونآلود وارد مرکز انتظامی شده بود، در گفتوگو با مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری 12 زرند کرمان، از وضعیت بحرانی زندگی خود گفت: "همسرم مردی مهربان و با ایمان است، اما من او را دوست نداشتم. از همان روزهای آغازین زندگی مشترکمان، مشکلات به وجود آمد چون دنیای من با او کاملاً متفاوت بود.

به گزارش آرمان ملی آنلاین، قبل از ازدواج با حسین، که به پیشنهاد خانوادهام بود، فقط به فکر تحصیل و پیشرفت بودم و میخواستم برای خودم کسی شوم. اما همسرم به روحیات من توجهی نداشت. او همیشه به خانوادهاش وابسته بود و هیچ تلاشی برای پیشرفت مالی یا اجتماعی نمیکرد. خانوادهاش هم در زندگیمان خیلی دخالت میکردند و همین باعث سرد شدن روابط عاطفیمان شد."
او ادامه داد: "در این دوران بود که راز زندگی مشترکم را شکست و با بیژن، آشنای نزدیکمان، وارد رابطهای شدم. بیژن که از شرایط استفاده کرده بود، مرا با حرفهای شیرین و چرب زبانی به سوی خود کشاند و گاهگداری به نزد او میرفتم تا از درد دلهای خود بگویم. او نیز با سخنانش مرا نسبت به همسرم دلسرد میکرد و نمیفهمیدم که زندگیام را به نابودی میکشم. بیژن از این فرصت سوءاستفاده کرد و رابطهام را به سمت تباهی برد. در نهایت خانوادهام متوجه شدند و مرا از خود طرد کردند، تا جایی که خانواده همسرم مرا تعقیب کردند و مرا در کنار بیژن دیدند و پس از ضرب و شتم شدید، صورتم خونآلود شد."
این زن با اندوه ادامه داد: "حالا که در تنهایی به گذشته فکر میکنم، میبینم که در دنیای خیالی خودم غرق بودم و با رفتارهای اشتباهم حرمتهای زندگی مشترکمان را شکستم. اکنون خوب میدانم که طلاق زندگی و آینده پسر 8 سالهام را نابود میکند، اما ای کاش... "
ارسال نظر