قتل ناموسی در تهران رخ داد!
مرد عصبانی که به خاطر سوءظن به پسرعمویش او را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده است، در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت.
به گزارش آرمان ملی آنلاین، مردی که به اتهام قتل پسرعمویش با انگیزه سوءظن، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
مرد عصبانی که به خاطر سوءظن به پسرعمویش او را با ضربات متعدد چاقو به قتل رسانده است، در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفت.
متهم که برای قتل پسرعمویش از افغانستان به تهران آمده بود، بعد از دستگیری گفت همسرش از سوی پسرعمویش مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود و مقتول قصد داشت از او اخاذی کند.
یک سال پیش خبر درگیری و قتل در یک ساختمان نیمهکاره به ماموران داده شد. وقتی پلیس در محل حاضر شد با جسد بیجان جوانی به نام یوسف روبهرو شد که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده بود. جسد به پزشکی قانونی انتقال یافت و تحقیقات در این خصوص آغاز شد.
ماموران متوجه شدند یوسف یک سال قبل به ایران آمده بود و همراه برادرش زندگی میکرد. او از مدتی قبل در یک ساختمان نیمهکاره مشغول به کار شده بود. وقتی برادر یوسف مورد بازجویی قرار گرفت، پسرعمویش رحمان را متهم به قتل کرد و گفت رحمان آمدنش به ایران را هم مخفی کرده بود.
چند روز بعد رحمان خودش را به ماموران معرفی و به قتل اعتراف کرد. او گفت پسرعمویش را به خاطر یک دعوای ناموسی کشته است.
در نهایت پرونده تکمیل و با صدور کیفرخواست برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. در جلسه رسیدگی خانواده مقتول درخواست قصاص کردند.
سپس متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: اتهام قتل را قبول دارم. پسرعمویم را کشتم، چون به زنم تعرض کرده بود.
این مرد درباره ادعایش گفت: مدتی بود که زنم وضعیت روحی بدی داشت. به طور مرتب تلفن دستش بود و به کسی پیامهایی میداد. متوجه شدم او به یوسف پسرعموی من پیام میدهد. هرچه اصرار کردم بگوید چرا به رحمان پیام میدهد، چیزی نگفت. از طرفی وضعیت روحیاش هم به هم ریخته بود. متوجه شدم او از طرف یوسف آسیبی دیده است. وقتی پرسیدم زنم انکار کرد. من رحمان را میشناختم و میدانستم او چطور آدمی است. به زنم گفتم واقعیت را بگوید. باز سکوت کرد. میدانستم یوسف به ایران آمده است، برای همین تصمیم گرفتم من هم به ایران بیایم و خودم واقعیت را بفهمم. وقتی به صورت غیرقانونی به ایران آمدم به خانه دوستم غلام رفتم. در آنجا به غلام گفتم چه اتفاقی افتاده است. دوباره غلام از من خواست با زنم صحبت کنم و عجولانه تصمیم نگیرم.
متهم گفت: به زنم زنگ زدم و گفتم ما حالا از هم دور هستیم و من نزدیک یوسف هستم، اگر او کاری کرده به من بگو تا با او تسویه حساب کنم. زنم گفت یوسف او را مورد تعرض قرار داده و مدرک گرفته و از او اخاذی میکند. من هم به محل کار یوسف رفتم. میدانستم مرا ببیند فرار میکند. به همین خاطر، اول غلام را جلو فرستادم. وقتی غلام در زد، یوسف در را باز کرد اما تا من را دید فرار کرد. من هم دنبالش رفتم و با ضربات چاقو او را زدم.
در این زمان مادر مقتول گفت: رحمان دروغ میگوید. یوسف چنین کاری نکرده است. آنها از مدتها قبل با هم اختلاف داشتند. رحمان چنین تهمتی به پسر من میزند تا قتل را توجیه کند.
ارسال نظر