اعدادی را ننویسیم که تحقق نمیپذیرند
تاملی بر قوانین برنامه توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران از قانون برنامه سوم الی ششم نشان میدهد که موضوع زنان سرپرست خانوار در اکثر این قوانین و حتی قانون احکام دائمی برنامههای توسعه مصوب سال 1395 هم آورده شده است.

به گزارش آرمان ملی آنلاین سیدحسن موسوی چلک، فعال حوزه اجتماعی نوشت: در لایحه برنامه هفتم توسعه که در برخی از بندهای مواد مختلف به آن به طور مستقیم یا غیرمستقیم اشاره شده است. از جمله در بند «د» ماده 170 یا بند «ی» ماده 179 به تدوین طرح جامع توانمندسازی زنان سرپرست خانوار اشاره شده است که از نکات جالب توجه این است که در ماده 170 معاونت زنان و خانواده ریاست جمهوری مسئولیت تدوین طرح را دارد.
در ادامه در ماده 179 همین لایحه وزارت کشور مسئولیت تدوین همین طرح مشابه را دارد. گویا دو دستگاه به طور مجزا پیشنهاد دادند و فرصت تجمیع پیشنهادات وجود نداشت یا هر دلیل دیگری که بعد از دو سال از تاخیر از ارسال لایحه برنامه هفتم توسعه که این فاصله بین برنامهها در نوع خود کم سابقه هم بوده است. در جزء دو تبصره یک ماده 199 هم به خروج 20 درصدی افراد تحت پوشش نهادهای حمایتی اشاره شده است که احتمالا همین درصد هم مبنای تدوین طرح جامع زنان سرپرست خانوار هم در کنار بقیه طرحها قرار خواهد گرفت.
گرچه معتقدم با توجه به تفاوت شرایط زنان سرپرست خانوار، قابلیتها، منابع، ظرفیتها، و... دوران طرحهای جامع ملی در حوزه اجتماعی گذشته و نیازمند برنامههای عملیاتی استانی و گاهی اوقات شهرستانی هستیم. خاطرم هست در برنامه پنجم عدد 10 درصدی نوشته شده بود. به عنوان یک مددکار اجتماعی در حد بضاعت دانشی و تجربه زیسته اشاره میکنم که تحقق این 20 درصد با توجه به ابعاد مختلف توانمندسازی میسر نخواهد بود. در یکی از همایش بینالمللی یکی از اساتید در خصوص توانمندسازی یا قدرتیابی اشاره کرده بودند که «قدرت یابی(empowerment) از ریشه واژه لاتین power به معنای قدرت دادن، اقتداربخشی، توانایی دادن و در اصطلاح به مفهوم فرایند کسب و توسعه قدرت و توانایی، دسترسی به منابع و کنترل بر زندگی خود تعریف میشود و به تعبیر دیگرتوانمندسازی «بسط توانایی افراد برای انتخابهای راهبردی وحساس زندگیشان دربستری که این توانایی پیشتر از آنها نفی میشد»، است.
بر این اساس میتوان مدعی شد که توانمندسازی «فرایند گذر از حالت بیقدرتی به حالت کنترل بیشتربر زندگی، سرنوشت و محیط زیست خویش» است. حال اگر به این تعریف ابعاد مختلف توانمندسازی اقتصادی، اجتماعی، روانی، سیاسی و معنوی را هم اضافه کنیم آیا میتوانیم 20 درصد را تحقق عینی وعملی و قابل سنجش ببخشیم؟ فراموش نشود که شرایط کشور از نظر اقتصادی، سرمایه اجتماعی که کاهش آن مشارکت و مسئولیت اجتماعی را هم کاهش میدهد و فقدان یا ضعف مهارتهای لازم برای خروج از چرخه حمایت اجتماعی و... خیلی مناسب نیست. گرچه خیلی خوشحال میشوم که تحقق پیدا کند ولی این 20 درصد واقع بینانه نیست. ضمن اینکه هیچگونه ساز و کار اجرایی هم برای تحقق این 20 درصد مشخص نشده است.
ارسال نظر