| کد مطلب: ۱۱۱۸۲۵۳
لینک کوتاه کپی شد

هذیان گویی شبانه راز قتل زن میانسال را برملا کرد

۱۸ فروردین پسر جوانی به پلیس مراجعه کرد و از ناپدید شدن مادرش خبر داد و گفت: «مادرم به نام مستانه صبح امروز سوار بر خودرواش از خانه خارج شد. اما دیگر برنگشته است.»

هذیان گویی شبانه راز قتل زن میانسال را برملا کرد

به گزارش آرمان ملی آنلاین، پس از این شکایت ردیابی‌ها برای یافتن زن میانسال آغاز شد و شماره خودروی وی در اختیار تیم‌های گشت پلیس قرار گرفت.

فرارو نوشت: در حالی که تحقیقات در این پرونده ادامه داشت چوپانی در بیابان‌های اطراف شهرری، متوجه رفتار عجیب سگش شد که مدام پارس می‌کرد و از او می‌خواست به سمت کانال آبی برود که در آن نزدیکی بود. چوپان جوان بدنبال سگش خود را به کانال آب رساند و با یک گونی مواجه شد که بوی تعفن شدیدی از آن به مشام می‌رسید. با باز کردن در گونی او با جسد یک زن مواجه شد.

بدنبال کشف جسد موضوع به پلیس اعلام شد و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت راهی محل شده و با جنازه زنی ۵۰ ساله مواجه شدند که حدود یک ماه از قتلش می‌گذشت. آثار کبودی روی گردن زن میانسال حکایت از قتل بر اثر خفگی داشت.

 

جسد زن ناشناس به پزشکی قانونی منتقل شد و در ادامه خانواده مستانه با مشاهده جسد هویت او را تأیید کردند.

با کشف جسد زن میانسال، این بار تحقیقات برای یافتن عامل قتل آغاز شد و در ادامه تحقیقات تیم جنایی خودروی زن میانسال را نیز که در جنوب تهران رها شده بود پیدا کردند. در بازرسی از داخل خودرو سرنخ حل این معمای جنایی به پلیس داده شد. داخل خودرو و زیر صندلی راننده، کارت بانکی پیدا شد که متعلق به آرش یکی از اقوام مقتول بود.

شراکت ناتمام

کارآگاهان در تحقیق از خانواده مقتول دریافتند زن میانسال مدتی قبل با آرش برای راه‌اندازی یک کافی شاپ شراکت کرده و مقداری پول به او داده بود؛ بنابراین دستور تحقیق از آرش صادر شد. وی در تحقیقات اولیه گفت: مستانه شریک کاری و از اقوام نزدیکم بود. چند روز قبل از ناپدید شدن مستانه با او قرار داشتم و احتمالاً در آن زمان کارت از جیبم بیرون افتاده است.

اما آنچه شک کارآگاهان را بیشتر می‌کرد این بود که کارت بانکی زیر صندلی راننده افتاده بود.

در ادامه نیز همسر آرش به پلیس گفت: مدتی است که همسرم بسیار آشفته حال و پریشان است و مدام قرص‌های خواب آور می‌خورد. او در خواب هم هذیان می‌گوید و مدام می‌گوید ببخشید من نمی‌خواستم اینطوری شود. مرا ببخشید.

بدین ترتیب فرضیه قتل از سوی آرش قوت گرفت و در ادامه بازجویی‌ها وی سرانجام به قتل اعتراف کرد.

عذاب وجدان یک لحظه رهایم نکرد

پریشان است و ناآرام؛ خودش می‌گوید عذاب وجدان دیوانه‌اش کرده است. اما مدام تکرار می‌کند که ناخواسته مرتکب قتل شده و قصدی برای کشتن مستانه نداشته است.

چرا دست به قتل زدی؟

ناخواسته بود من مشکلی با او نداشتم ما باهم شریک بودیم و می‌خواستیم کافی شاپ بزنیم. البته من کار دیگری داشتم.

شغلت چه بود؟

لوازم یدکی خودرو داشتم و از آنجایی که خیلی در این کار موفق نبودم تصمیم گرفتم که آن کار را تغییر دهم. به همین خاطر پیشنهاد کافی شاپ را دادم. او هم استقبال کرد و ۷۰ میلیون تومان برای سرمایه‌گذاری به من داد. خودم هم مبلغی پول داشتم و کار را شروع کردم. اما خیلی زود تصمیمش عوض شد و گفت پول هایش را می‌خواهد. او معتقد بود که سرمایه‌گذاری در بازار دیجیتال و طلا، درآمدش بسیار بیشتر از کافی شاپ است. اما من که همه پول را صرف راه‌اندازی کافی شاپ کرده بودم نمی‌توانستم پولش را پس بدهم.

روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟

با مستانه قرار گذاشتم تا با او صحبت کنم. می‌خواستم او را مجاب کنم که از تصمیمش منصرف شود و شراکتش را بهم نزند. یا اینکه به من مهلت بدهد تا پول را تهیه کنم. اما او با عصبانیت شروع به سر و صدا کرد. فقط دستم را روی دهانش گذاشتم که فریاد نزند، اما ناگهان نفسش بند آمد.

با جسد چه کردی؟

خیلی ترسیده بودم، با جسد به سمت شهرری حرکت کردم و در بیابان‌های اطراف، کانال آبی پیدا کردم. جسد را داخل گونی که داخل خودروی مقتول بود قرار دادم و فرار کردم. اول به خانه رفتم، فکر می‌کردم از جسد کیلومتر‌ها فاصله گرفته ام. اما در حقیقت هیچ جایی نتوانستم بروم. در تمام این مدت با عذاب وجدان زندگی می‌کردم. چهره مقتول و لحظه جنایت، مرا ثانیه‌ای رها نکرد و حتی در کابوس‌های شبانه‌ام نیز او را می‌دیدم. خیلی پشیمانم.

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار