کاپیتان سابق استقلال: فتحاللهزاده گفت برای ماندن در استقلال باید ریش بگذاری!/ حجازی جزو مفاخر و بزرگان استقلال بود
او از نسل وفاداری به پیراهن میآید، بازیکنی که ۱۵ سال حضور پرافتخار در استقلال را تجربه کرد و هیچوقت، حتی در لیگ دسته سوم هم پیراهن آبی را رها نکرد.
به گزارش آرمان ملی آنلاین به نقل از ایسنا، با رجوع به تاریخ باشگاه استقلال، یکی از نامهای ماندگار در میان هواداران از گذشته تا به امروز، شاهین بیانی است. در میان بازیکنانی که شماره ۲ استقلال را به تن کردهاند نام این بازیکن در کنار منصور پورحیدری از باقی نفرات قابل توجهتر است. از این نظر که او به عنوان کاپیتان سابقه قهرمانی و همینطور نایب قهرمانی آسیا را در کارنامه دارد. بیانی که برخلاف اغلب پیشسکوتان به نام فوتبال ایران به دنبال مربیگری در فوتبال حرفهای نرفته، در گفتوگوی خواندنی با ایسنا از دلیل عجیب عدم مربیگری در استقلال، قهرمانی آسیا، استعفا از تیم ملی، تصمیم به خداحافظی از فوتبال، بازوبند کاپیتانی و ارتباط با برادرش، کار با مرحوم پورحیدری و مرحوم حجازی و اتفاقات گوناگون زندگی حرفهای و شخصی خود صحبت کرده است.مشروح گفت و گوی صمیمانه با کاپیتان اسبق استقلال را در زیر میخوانید:
*در صحبت ابتدایی دوست دارید درباره چه موضوعی صحبت کنید؟
من همیشه گفتهام که از افتخارات ورزشیام این است که وقتی از دوره جوانان کارم را آغاز کردم تا زمانی که در ایران حضور داشتم، در استقلال بودم. به غیر از سه سالی که در خارج از کشور در قطر بودم، در این سالها افتخارات زیادی را با استقلال به دست آوردیم. نظیر جام هندوستان، جام بوردوا، لیگ خودمان، جام حذفی و مهمترین جام ما در آسیا برای سال ۱۹۹۰ بود که به عنوان کاپیتان در خدمت استقلال بودم. تنها حسرت ورزشیام این بود که در سال ۱۹۹۱ هم میتوانستیم قهرمان آسیا شویم که در فینال و ضربات پنالتی به الهلال باختیم. اگر آن اتفاق میافتاد دو سال قهرمانی متوالی در آسیا میتوانست برای طرفداران ما جالب باشد، مضاف بر اینکه ستارههای روی پیراهن هم سه تا میشد و این نمیتوانست افتخار کمی باشد. اتفاقا همان سال هم در ۱۹۹۰ پس از ۲۷ سال قهرمان بازیهای آسیایی پکن شدیم. در خدمت آقای پروین بودیم و جالب اینکه آن زمان هم تعداد بازیکنان استقلال از پرسپولیس بیشتر بود. فکر میکنم ۸ بازیکن استقلالی بودیم و ۷ بازیکن از پرسپولیس. داربیها را هم اتفاقی که برایم افتاده این است که ۱۴ داربی بازی کردهام به غیر از سال ۱۳۶۵ که شاهرخ به آن تیم رفت و شرایط خیلی خوبی داشتند، یا برده بودیم یا مساوی شد که برای خودم افتخار است.
*از کودکی، علاقه شما به فوتبال و ورود شما به این عرصه صحبت کنید...
آن موقع فوتبال در زمینهای خاکی شروع میشد. چون منزل ما در کوچه روبهروی ورزشگاه شهباز بود، بعد از ظهرها با شاهرخ در آن زمین بازی میکردیم ولی اگر بخواهیم یک مقدار حرفهایتر بگویم، جکیچ به عنوان سرمربی تاج وارد ایران شده بود و در کنار تیم بزرگسالان تاج که سبک بازی رایکوف را عوض کرد، دوست داشت یکسری جوان هم به مجموعه تیم تاج اضافه کند. من، شاهرخ، اصغر حاجیلو و رضا نعلچگر بودیم که به نوعی جکیچ انتخاب کرد. به یاد دارم که زیر نظر جکیچ الفبای فوتبالم را در نظامآباد پیگیری کردم. سالهای خیلی خوبی را پشت سر گذاشتم چون مربی بزرگی بود. در کنار تیم تاج تمرین میکردم و اولین مسافرت خارجیام را به این دلیل که آقای روشن با الاهلی امارات قرارداد بسته بود، دعوتی از تیم تاج شد که جزو نفرات تیم به دوبی رفتم. این خاطره خوبی بود که وقتی ۱۴-۱۵ سال داشتم در کنار تاج به این مسافرت رفتم. خیلی جالبتر اینکه روز بازی جزو نفرات فیکس بودم و اولین بازیام برای تاج مقابل الاهلی در دوبی بود.
*چطور به تیم تاج رسیدید؟
جکیچ روی جوانانی که میخواست به مجموعه تاج اضافه کند، نگاه میکرد و پیگیر بود. خیلی از جوانان در نظام آباد تست دادند و یادم است که جکیچ طرز دویدن هم خیلی برایش مهم بود و آنها را رد میکرد. جزو افتخاراتم این است که جزو ۱۰ بازیکن جوانی بودم که در کنار تیم زیر نظر جکیچ تمرین میکردند. همینطور مراحل را طی کردم و پس از آن انقلاب شد که از آن زمان به بعد به عنوان دفاع راست استقلال فیکس تمام بازیها را انجام دادم.
*چه زمانی جایگاه شما در ترکیب ثابت شد؟
اولین بازی من در تاج همان بازی در دوبی بود که بیشتر از ۱۵ سال نداشتم ولی بعد از انقلاب جام اسپندی اولین جامی بود که در آن به عنوان دفاع راست بازی کردم و بعد از آن هم لیگ تهران و سپس آزادگان برگزار شد که آماده شدم و تیم شوروی که بعد از انقلاب به ایران آمد من برای تیم ملی امید به عنوان دفاع راست بازی کردم. آن بازی بدون گل تمام شد اما تیم بزرگسالان ما مقابل همان تیم ۳ بر صفر شکست خورد. در تیم امید هم به پکن رفتیم که اولین دوره انتخاب شدم و از آن زمان به عنوان دفاع راست تیم ملی بازی کردم.
*در جام اسپندی که اشاره کردید یک داربی نیمهکاره ماند...
بله فکر میکنم دقیقه ۸۰ بازی بود که یک بر صفر از پرسپولیس جلو بودیم و به یاد پدر آقای داناییفر این بازی برگزار شده بود. در دقیقه ۸۰ طرفداران پرسپولیس که روی سکوهای جلوی جایگاه بودند، هنگام پرتاب اوت دستی متوجه شدم که یکی یکی از بالای فنسها به داخل زمین میآیند. فکر میکنم اول به سمت داور بازی هجوم بردند و در چشم بهم زدن متوجه شدیم که تمام طرفداران در زمین حضور دارند و آن بازی نیمه کاره تمام شد. آن اولین داربیای بود که به یاد دارم در آن حضور داشتم.
*چه شد که هواداران یکباره وارد زمین شدند؟
یک مقدار آن زمان شرطبندی میشد و طرفداران پرسپولیس روی برد تیمشان شرطبندی کرده بودند که ما جلو بودیم و تیم آنها هم بهتر از استقلال بود که همین مسائل باعث شد طاقت به نوعی باخت را نداشته باشند. بازی را نیمهکاره گذاشتند و این اولین خاطره من از داربی بود. سرنوشت بازی همانطور باقی ماند چون این بازی بالاخره در یک یادبود بود اما به عنوان یک پیروزی برای استقلال در داربیها شمرده میشود.
*آن زمان مرحوم پورحیدری تلاش زیادی داشتند تا نام باشگاه تاج را به استقلال تغییر دهند.
آن زمان مدیر باشگاه استقلال آقای آتشی بود که سرمربی بسکتبال بود و مدیر سازمان تاج شده بودند. آن زمان یادم است که سه اسم استقلال، آزادی و یک اسم دیگر را برای استقلال پیشنهاد کرده بودند و در نهایت نام استقلال انتخاب شد. از آن سال به بعد ما بازیها در باشگاههای تهران را با نام استقلال آغاز کردیم.
*یک داربی هم وجود داشت که هواداران حتی روی نورافکنها حضور داشتند و مرحوم حجازی و آقای پروین گفته بودند تا هواداران پایین نیایند، بازی را برگزار نمیکنند...
آن داربی وقتی وارد زمین شدیم دیدیم که هواداران تا کنار زمین نشسته بودند و ۱۲۰ هزار نفر آمده بودند که حتی روی نورافکنها هم حضور داشتند. برای ما جالب بود که هواداران زیادی به ورزشگاه آمدهاند. آن زمان هر برد ۲ امتیازی بود و فکر میکنم استقلال ۴ امتیاز از پرسپولیس در سال ۱۳۶۱ عقب بود. آن زمان یا استقلال یا پرسپولیس قهرمان میشدند. هفته قبل از آن بازی برای اولین بار در ورزشگاه آزادی دارایی را ۷ بر صفر شکست دادیم و پرسپولیس در امجدیه با نتیجه دو بر یک از تیم وحدت شکست خورد. هفته بعدش داربی بود که یک بر صفر با گل آقای مظلومی برنده شدیم و قهرمان آن سال شدیم. در نیمه دوم بازی که وارد زمین شدیم چون هنوز تماشاگرانی روی نورافکنها هم حضور داشتند به داخل رختکن برگشتیم و مربیان دو تیم گفتند تا هواداران پایین نیایند ادامه بازی میسر نیست که پس از ۱۵ دقیقه این اتفاق افتاد. آنها پایین آمدند و بازی ادامه پیدا کرد اما یک قطره خون از دماغ کسی نیامد و بازی را یک بر صفر بردیم.
*به شرط بندی اشاره کردید، آیا برای شما پیش آمده بود که برای شرط بندی یا تغییر نتیجه یک بازی سراغ شما بیایند؟
نه. به این شکل نبود. بعضی از هواداران استقلال بودند که مقابل هر تیمی بازی داشت اینطور شرط میبستند که مثلا استقلال زودتر وارد زمین میشود یا دارایی. اینطور شرط بندی میکردند و هواداران پیش من میآمدند که آقای بیانی زودتر تیم را به زمین بیاور چون ما شرط بندی کردیم. به این شکل که الان شبکههای مجازی و سایتهای غیرمجاز باشد، نبود. این اتفاقات در لیگهای مختلف ما میافتد و رقمهای بالایی هم جابجا می شود اما آن زمان اینطور نبود. ما فوتبال را با عشق برای هواداران ادامه میدادیم. در آن فوتبال پولی نبود و برای خوشحالی هواداران بازی میکردیم.
*داربی سال ۱۳۶۵ برادر شما به استقلال گل زد و ظاهراً آخرین بازی آقای حجازی در استقلال بود.
آن بازی آخرین داربی آقای حجازی بود. ما سال آقای حجازی قهرمانی آخر را مقابل تیم شاهین به دست آوردیم که در ضربات پنالتی آنها را شکست دادیم و ایشان بعد از آن به بنگلادش رفتند که من و چند نفر از بازیکنان استقلال به قطر رفتیم. تیم استقلال دو، سه جوان مانند نامجومطلق و غنیزاده را آورده بود که فکر میکنم تغییر و تحولی که آقای مختاریفر به عنوان گوش راست جهت مهار ناصر محمدخانی بازی کرد، دست به دست هم داد تا آن داربی را ببازیم. جزو خاطراتم این است که فقط در آن داربی شکست خوردم و طی ۱۴ داربی بقیه را بردیم یا مساوی شد. داربیهای بعد از بازگشتم از قطر هم به عنوان دفاع آخر بازی میکردیم و جواد زرینچه دفاع راست بازی کرد.
*وقتی شاهرخ میخواست به پرسپولیس برود هیچ صحبتی با شما نداشت؟
دقیقا مسائل مالی دخیل بود چون در فوتبال ما آن زمان پولی نبود، هواداران آمدند و رقمی را به شاهرخ پیشنهاد دادند که قابل توجه بود. با آن رقم او یک تاکسی خرید و یک قطعه زمین هم آقای پروین به او در سعادت آباد داد. او به بقیه بازیکنان پرسپولیس هم داده بود. این مسائل مالی باعث شد که شاهرخ به پرسپولیس برود و آن زمان مسائل مالی خیلی تعیین کننده بود. یک مبلغی را هواداران به شاهرخ دادند که آقای پروین در جریان نبودند و یک قطعه زمین هم که به بقیه بازیکنان پرسپولیس داده بودند، باعث شد شاهرخ به پرسپولیس برود.
*با هم کری خوانی هم داشتید؟
آنقدر فکر ما درگیر داربی بود که به این مسائل نمیپرداختیم. با هم در یک تیم در شهباز بازی میکردیم اما تا یک هفته همه هواداران ناراحت می شدند. داربی بازی خاصی است و این مسائل در فوتبال ما وجود دارد. هنوز هم هواداران ما از شاهرخ که به پرسپولیس رفته بود ناراحت هستند و شاید اگر این اتفاق نمیافتاد، شکست استقلال در داربی رقم نمیخورد.
*خاطره شما از قهرمانی در آسیا به عنوان کاپیتان استقلال...
آن موقع مثل الان نبود که از ایران چهار نماینده صعود کنند. از فوتبال ما یا قهرمان لیگ برتر و یا قهرمان جام حذفی میرفت که اول باید پرسپولیس را شکست میدادیم تا نماینده ایران شویم. در آن بازی که یک بر صفر عقب بودیم و عباس سرخاب و صمدمرفاوی گل زدند تا برنده شدیم، باعث شد که نماینده ایران در جام باشگاههای آسیا شویم. در مقدماتی هم السد را رفت و برگشت در مجموع بردیم. در آن تیم ابراهیم قاسمپور و مجید نامجومطلق حضور داشتند. بعد هم تیم یمن را شکست دادیم. در بازیهایی که به میزبانی بنگلادش برگزار شد، در تیم محمدان هم آقای حجازی حضور داشتند. در آن بازی هم مساوی شدیم. خیلی لذت داشت که پس از سالها قهرمانی آسیا را تاج به دست آورده بود، استقلال این جام را گرفت و من هم به عنوان کاپیتان تیم یک افتخار بزرگی بود که در تاریخ باشگاه ثبت شد.
*خاطرات جالبی از آن تورنمنت و قهرمانی دارید؟
اتفاقات جالب اینکه افتخارات ورزشی همیشه قشنگ هستند. ما با تیم ناصرخان حجازی بازی میکردیم و در کنار اینکه رقیب بودیم ایشان با آقای پورحیدری در هتل مینشستند و با هم همفکری میکردند. روی مسائل تاکتیکی تیمهای مقابل با هم حرف میزدند. برایم جالب بود که ناصرخان آن زمان هم علاقه خاصی به استقلال داشتند و دوست داشتند که به مجموعه تیم کمک فکری کنند. این جزو خاطرات ماست و افتخاری که همه بچهها به دست آوردند. تیم ۹۰ استقلال یک تیم رویارویی بود که چندین سال مثل آن نمیآمد. ۲-۵-۳ رویایی بازی میکردیم که هافبکهای بزرگی داشتیم و سال رویاییای داشتیم.
*و سال بعد و حسرتی که به آن اشاره کردید.
بله گفتم حسرت دوران ورزشیام این است که نتوانستیم قهرمان شویم و در ضربات پنالتی به الهلال باختیم. تیم ما کامل نبود، امیر قلعه نویی از ناحیه زانو آسیب دیده بود و شاهرخ هم دو اخطار۹ه بود. با همه این تفاسیر یک بر صفر از الهلال جلو بودیم و بدترین گلی که احمد عابدزاده در دوران فوتبالیاش خورده بود فکر میکنم آن بازی بود که از روی خط کرنر گل خورد. در پنالتی باختیم و الان که فکر میکنم اگر آن قهرمانی را به دست میآوردیم میشد بیشتر به آن ببالیم و هواداران را خوشحال کنیم که سه ستاره روی پیراهن داشته باشند.
*وقتی قهرمان آسیا شدید چه پاداشی گرفتید؟
پاداشی به آن شکل نگرفتیم. جالب است این را برای شما بگویم. آقای اولیایی پس از بازیها که قهرمان شدیم، گفتند باید لباس فرم داشته باشیم و به من ۵۰ دلار دادند که برای بازیکنان تیم لباس فرم تهیه کنم تا زمان استقبال هواداران از تیم لباس فرم یکدست داشته باشیم. ما حتی اضافه بار خود بچهها را از جیب خودمان پرداخت کردیم. آن زمان اصلا مسائل مالی حل شده بود و کسی به آن فکر نمیکرد. استقلال چون تیم بزرگی بود، هواداران از ما استقبال کردند و استقبال بزرگی هم بود.
*شما سابقه حضور در لیگ دسته سوم را داشتید، با آقای ذوالفقارنسب به لیگ دسته سوم رفتید؟
آن سال تیم ما ششم یا هفتم شد، یک برنامهای را فدراسیون گذاشته بود که دقیقا به یاد ندارم، اگر ما در دسته پایینتر شرکت میکردیم زودتر به لیگ خودمان برمیگشتیم. بله در کنار تیم بودم، دو سه نفر از بازیکنان مانند آقای قلعهنویی و حسنزاده بودند که مربی ما هم یک مربی روسی آمده بود. آقای سوکوموروخوف آمده بود. من دقیقا در آن بازیها تصمیم گرفتم از استقلال به دلیل اتفاقاتی که کنار تیم افتاد خداحافظی کنم.
*چه اتفاقاتی؟
این شاید برای اولین بار است که چنین چیزی می گویم. با تیم استقلال به ساری رفتیم و با تیم این شهر بازی داشتیم. آن زمان همیشه به هتل بادله قبل از بازی با ساری میرفتیم. برای اولین بار روز بازی حرکت کردیم و به جای اینکه به هتل بادله برویم، به جویبار و خانه یکی از طرفداران استقلال رفتیم. به خاطر مسائل مالی این اتفاق افتاد که هواداران آنجا غذا درست کردند و در خانه یکی از طرفداران رفتیم. من فکر میکنم کنار آقای بابازاده خوابیده بودم و همانجا تصمیم گرفتم که دیگر برای استقلال بازی نکنم. چرا؟ چون فکر میکردم بعد از قهرمانی و نایب قهرمانی آسیا، در شان استقلال نبود که در خانه یک هوادار باشد و روز بازی آن جا ناهار صرف کرده و به ورزشگاه برود. همانجا تصمیم گرفتم آخرین بازیام باشد و از فوتبال خداحافظی کنم. نمیشد مسائل را آن زمان عنوان کرد چون هواداران را ناراحت میکرد. ما در استقلال یک خانواده بودیم و درست نبود که این حرفها خارج از خانواده مطرح شود.
*یکی از آن هواداران که شما گفتید معاون سابق باشگاه استقلال نبود؟
من این را یادم است که در جویبار بود و شاید ایشان هم آنجا بودند ولی به خاطر اینکه در شان استقلال نمیدیدم که در خانه یک هوادار حدود ۳۰ کیلومتر از قائمشهر دور باشد، این تصمیم را گرفتم. به مدیریت هم گفتم که خبرنگاران دوست داشتند این مسائل را عنوان کنم و برای استقلال حاشیه درست شود. چون استقلال را خانواده خودم میدانستم صحبتی نکردم و به همین دلیل که ۱۷ سال پیراهن استقلال را عوض نکرده بودم، تیم ملی سنگاپور را دعوت کردند تا سه سال پس از آن تصمیم برای من یک بازی خداحافظی برگزار کنند. در آن بازی ۲-۱ در ورزشگاه آزادی برنده شدیم و به نوعی از ما قدردانی کردند که در این ۱۷ سال پیراهن استقلال را عوض نکردیم.
*حضور در فوتبال قطر با العربی؛ چه سالی تصمیم گرفتید به قطر بروید؟
بعد از آن اتفاقی که ما در المپیک آسیایی سئول برای ۱۴ بازیکن تیم ملی افتاد. جا دارد بگویم که بحث استعفا از تیم ملی نبود. بازیکنان استقلال و پرسپولیس این تصمیم را گرفتند که مشکلاتی بعد از پایان بازیها افتاده بود که نتوانستیم خرید کنیم و پیراهن خود را با بازیکنان حریف عوض کنیم. به همین دلیل تصمیم گرفتیم دیگر برای تیم ملی بازی نکنیم تا این کادرفنی عوض شود. بعد از آن اتفاق آقای دهداری یکسری جوان را مانند عابدزاده، مرفاوی، محرمی و زرینچه را معرفی کردند. بعد از آن ماجرا که استعفا در نظر گرفته شده، ۸ بازیکن به قطر رفتیم تا در این کشور بازی کنیم. من، شاهرخ، پنجعلی، درخشان و ناصر محمدخانی رفتیم که یک سال با العربی قرارداد بستم و دو سال هم با تیم الشمال که فکر میکنم الان امید ابراهیمی در آن بازی میکند.
*رقم قراردادها چقدر متفاوت بود؟
ما اینجا که مجانی بازی میکردیم. آنجا هم برای شش ماه ۱۰۰ هزار دلار میدادند که به پول ما تقریبا ۱۰ میلیون تومان میشد. رقم قابل توجهی بود.
*کمکی به پیشرفت فوتبال شما داشت؟
صد در صد. آن زمان مربیان در قطر برزیلی بودند و طریقه تمرین کردن صبح و بعد از ظهر را در ایران نداشتیم ولی تیمهای حرفهای قطری در دو نوبت تمرین میکردند. طریقه بدنسازی آنها کاملا با ما متفاوت بود. از آن زمان استارت کسب میزبانی جام جهانی را زده بودند و چون بازیکنان ایرانی زیادی آنجا بودند هواداران ایرانی را به ورزشگاه میآوردند. یادم است اولین بازیای که در العربی انجام دادم، ۱۰۰۰ نفر در ورزشگاه بودند. ما در داربی ۱۰۰ هزار تماشاگر میدیدیم یا به صورت معمول مقابل ۷۰ هزار هوادار بازی میکردیم. آنجا نهایتا طرفداران العربی حدود ۱۰۰۰ نفر بودند. استارت فوتبال قطر به نظرم از آن زمان بود و امکاناتی که داشتند اصلا با فوتبال ما قابل قیاس نبود.
*چه زمانی به ایران برگشتید؟
من سال ۶۹ برگشتم و آن سالی که تیم ملی بازیکنان در جام صلح و دوستی کویت رفته بودند استقلال بدون بازیکنان ملی پوش به جام هندوستان دعوت شده بود و آقای پورحیدری از من دعوت کردند که به آن جام بروم. بازیکنان ملی را در اختیار نداشتیم و تاج قبلا آنجا قهرمان شده بود. در بازی آخر مقابل پوهانگ کره با نتیجه ۳-۱ برنده شدیم و برای هواداران خیلی جالب بود که بدون بازیکنان ملی پوش قهرمان شویم. همانجا از تیم ما به یک ایالت دیگر هندوستان دعوت کردند که آن جام را هم به دست آوردیم.
*شما با چالش های بازوبند کاپیتانی مواجه بودید که آقای پورحیدری این وظیفه را به رضا احدی واگذار کردند؛ از آن ماجرا چیزی به خاطر دارید؟
آن زمان که قطر بازی میکردیم فوتبال ایران به خصوص استقلال را دنبال میکردیم. آقای صالحی سرمربی استقلال انتخاب شدند و جالب بود که تصمیم گرفتند هر بازی بین آقای نامجومطلق، احدی و شاهرخ یک کاپیتان انتخاب کند تا گردشی بازوبند را بگیرند تا هر سه بازیکن را در اختیار داشته باشد. هر کدام از آنها نقطه نظرات خود را داشتند و برایم جالب بود که این اتفاق ناخوشایند بیفتد. اصلا در استقلال چنین چیزی نداشتیم. وقتی به ایران برگشتم آقای پورحیدری سرمربی شده بودند و قرار شده بود که کاپیتان را بر اساس تجربه و کسوت انتخاب کنند. شاهرخ کاپیتان شد و بیشتر بچه ها روی این موضوع حرف میزدند که چرا او وقتی به پرسپولیس رفته و با پیراهن این تیم هم به استقلال گل زده، باید کاپیتان شود. بعد از مشکلاتی که برای او پیش آمد، هیات مدیره تصمیم گرفت که کاپیتان استقلال من باشم. بعد از چند بازی کاپیتانی شاهرخ، بازوبند را به من دادند و با قهرمانیهای استقلال در لیگ، جام حذفی، جام قطر، جام هندوستان و جام باشگاه های آسیا مصادف شد.
*چه خاطراتی از همکاری با مرحوم پورحیدری دارید؟
بزرگترین خاطره من از آقای پورحیدری به این برمیگردد که وقتی فوتبالم را در استقلال شروع کردم ایشان به عنوان مربی در کنار جکیچ بودند و همینطور قهرمانی در آسیا یا نایب قهرمانی که مربی ما بودند. جالب تر از همه اینکه در روز بازی خداحافظی من آقای پورحیدری سرمربی من در آن بازی بودند. این خاطراتی بود که در سالهای کنار استقلال به نوعی پدر معنوی استقلال بودند که برایم جالب است.
*هیچ زمان با ایشان چالشی نداشتید؟
اصلا. ما به غیر از مسائل فنی، خیلی از مسائل اخلاقی را از ایشان یاد گرفتیم. وقتی میخواستم ازدواج کنم ایشان از سمت باشگاه هزینه ازدواجم را متقبل شدند که آن زمان مثلا ۱۲۰ هزار تومان بود. اینها خاطرات شیرینی است که کنار ایشان داشتیم و به نظرم قهرمانی در آسیا مزد کمی بود که به ایشان دادیم.
*مرحوم ناصر حجازی.
ایشان از روز اول که کنارشان قرار گرفتیم جزو مفاخر و بزرگان باشگاه بودند. اولین باری که به عنوان دفاع آخر بازی کردم سنم خیلی کم بود، در بازی مقابل راه آهن بود. آن زمان آقای حجازی هم سرمربی بودند و هم بازی میکردند. اولین باری بود که در ۲۰ سالگی به عنوان دفاع آخر از من استفاده کردند. خاطرات خوبی در کنار ایشان داریم. آخرین خاطره هم بازی مقابل شاهین بود که سال ۶۶ در ضربات پنالتی برنده شدیم و ایشان از تیم جدا شدند. به تیم محمدان رفتند و ما هم بعد از آن به قطر رفتیم. وقتی ایشان به عنوان سرمربی انتخاب شدند من را به عنوان کمک خودشان معرفی کردند.
*در اواسط دهه هفتاد شما به عنوان مربی انتخاب شدید اما در این سمت فعالیت نکردید.
مدت مدیریت آقای فتح الله زاده بود. ایشان از من دعوت کردند و حتی یک هفته با لباس شخصی در زمین مرغوبکار در تمرینات شرکت کردم تا حکمم را دریافت کنم و کارم را آغاز کنم. آقای فتح اللهزاده از آلمان برگشتند. خیلی جالب است که برای شما بگویم. هیات مدیره گفته بودند چون آقای حجازی هم صورتش را اصلاح میکند، نمیشود که همزمان دو نفر با ریش تراشیده روی نیمکت استقلال بنشینند. حتما باید یک نفر ریش داشته باشد. خیلی جالب است که آقای فتح اللهزاده این را در جلسه با آقای حجازی عنوان کردند و هنوز که هنوز است، برایم خیلی جالب است آن زمان چنین تصمیمی گرفتند. همانجا جلسه را ترک کردم و بعد از من آقای حاجیلو به عنوان مربی در کنار آقای حجازی قرار گرفتند. اگر چنین اتفاقی نمیافتاد، مسیر مربیگری و ورزشی من را تغییر می داد.
*آقای حجازی در آن جلسه اعتراضی به تصمیم باشگاه نداشتند؟
آقای فتح الله زاده دقیقا همین را گفت که دو نفر نمیتوانند با صورت تیغ زده و اصلاح شده روی نیمکت بنشینند. این مساله همانجا منتفی شد و همانجا جلسه را ترک کردم.
*شما نمی توانستید آن زمان ریش بگذارید؟
ببینید یک مسائلی وجود دارد که آدم نمیتواند خودش را تغییر دهد. من همیشه در طول دوران حرفهای خودم صورتم تراشیده بودم و ریش نداشتم. به خاطر این مسائل اگر میخواستم ریش بگذارم به نوعی تظاهر میشد و آن را دوست نداشتم. اینکه هیات مدیره اگر یک ایراد فنی میگرفتند، بحثی نبود اما اینکه به خاطر ریش کنار آقای حجازی قرار نگیرم برایم جالب بود. تصمیمم را گرفتم و سریع جلسه را ترک کردم. الان با آن زمان مسائل و دیدگاه ها فرق کرده است.
*از زمان اعلام خداحافظی تا برگزاری بازی خداحافظی حدود ۳ سالی نبودید؛ در آن زمان مشغول انجام چه کاری بودید؟
پیشنهاد خوبی از ذوب آهن داشتم و اتفاقا شاهرخ رفت و حدود ۶ ماهی هم در این تیم بازی کرد. من چون پسرم تازه به دنیا آمده بود و از خانواده دور بودم بیشتر کنار خانواده قرار گرفتم. بعد از بازی خداحافظی با پیشنهاد آقای فتحاللهزاده کارم را در تیم نوجوانان استقلال شروع کردم. همان زمان تیم نوجوانان نتایج بدی کسب کرده بود و به عنوان قهرمانی ایران رسیدیم. همیشه گفتم از آن تیم نوجوانان دو بازیکن به تیم بزرگان استقلال دادم. حسین قنبری و حسن یوسفی از تیم نوجوانان که قهرمان شده بود به تیم بزرگسالان رفتند. این برایم افتخاری بود که این کار را انجام دادم. دوست داشتم مربیگریام را از تیمهای پایه آغاز کنم که سال بعد هم با تیم امید استقلال کارم را ادامه دادم. آقای قلعهنویی آن زمان سرمربی تیم بزرگسالان بودند. آن زمان شرایط طوری بود که تیمهای پایه حتی زمین تمرین هم نداشتند. بعد این با فوت پدرم مصادف شد و آن زمان یک مقدار از فوتبال دور افتادم
*آن زمان که در پکن قهرمان شدید؛ چه پاداشی برای شما در نظر گرفتند؟
به ما گفتند حواله یک رنو را میدهند. قبل از فینال گفتند از سوی ریاست جمهوری حواله یک دستگاه رنو را در صورت قهرمانی میدهند. آن زمان رنو یک میلیون و دویست هزار تومان بود. جالب است که به ریاست جمهوری رفتیم و چک پانصد هزار تومانی رنو را به ما دادند و حتی به هر نفر پول یک رنو را ندادند.
*آقای سلطانی که اسم ایشان را هم بردید در گفتوگو با ایسنا اشاره کرده بودند که اخلاق ایشان مورد انتقاد بود و تیم ملی را به یک پادگان تبدیل کرده بودند.
مسئله همین است. آقای دهداری از نظر اخلاقی جزو مربیان بزرگ کشور بودند و همه از ایشان به عنوان یک مربی بااخلاق یاد میکنند که شکی در این نیست. ببینید در دهکده بازیهای آسیایی یک مجموعه بود که تیمها با گرمگن و لباس ورزشی به غذاخوری میرفتند. ایشان میگفتند که باید با کت و شلوار و کفش ۲۰ بازیکن به صف سر میز حاضر شوند و غذا بخورند. این برای بچهها خوشایند نبود چون همه با گرمکن میآمدند تا غذا بخورند. ما باید با کت و شلوار و کفش غذا میخوردیم. مثلا عوض کردن پیراهن تیمها پس از بازی یک اتفاق مرسوم است ولی ایشان میگفتند پیراهن ایران مقدس است و نباید با پیراهن دیگری عوض شود. یا بازیها که تمام شد، میخواستیم برای خانواده خود خرید کنیم که ایشان جلوی ما را گرفتند. این مسائلی بود که باعث شد بچهها از جو حاکم خسته شوند. وگرنه از نظر مسائل فنی و اخلاقی با ایشان مشکلی نداشتند. خیلی سخت است که شما ببینید همه با گرمکنهای ورزشی غذا میخورند و شما با لباس فرم باید غذا بخورید. مسائل موجود فقط همینها بودند
*اگر به گذشته برگردید دوباره چنین تصمیمی برای استعفا یا کودتا از تیم ملی می گرفتید؟
خسته، ما فقط خسته شده بودیم. یک تصمیمی بود که گرفته شد و اکثر بچههای استقلال و پرسپولیس بودند که این تصمیم را گرفتند. ما در تیم باشگاهی یکدیگر را میدیدیم. نمیشد تصمیم دیگری بگیریم. یادم است مرحوم سیروس قایقران جزو این ۱۵ نفر بازیکنان بود که لیست استعفا را امضا کرد. او گفت چون آقای صالحنیا یکی از دستیاران آقای دهداری هستند و ایشان را در انزلی میبینم، نمیخواهم این کار را انجام دهم و اسمم را خط بزنید. اسم او را به راحتی خط زدند. تصمیم گرفته شد تا زمانی که اینها هستند بازی نکنیم. به غیر از بازیکنانی که به قطر رفتند، چند بازیکن مانند آقایان فنونیزاده، پیوس و عربشاهی برگشتند و در جام ملتهای قطر هم بازی کردند. مسئله استعفا نبود و تصمیمی گرفتیم تا اینها هستند، بازی نکنیم. همین باعث شد که حدود ۹ بازیکن به فوتبال ما معرفی شوند. آن بازیها یادم است که در قطر بازی میکردم. جالب است برای شما بگویم اولین بازی مرفاوی در تیم ملی در پست دفاع راست بود و بعد مهاجم شد. آن نسل باعث شد یک نسل جدید به فوتبال ایران معرفی شود.
*در زمان آقای پروین استقلالیها بیشتر به تیم ملی دعوت می شدند؛ ایشان نگاه رنگی نداشتند یا کیفیت بازیکنان استقلال بسیار بالا بود؟
مسلما کیفیت بازیکنان بالا بود. نگاه ایشان کیفیتی بود و تعداد بازیکنان استقلال از پرسپولیس بیشتر بود.
*خاطره شما از قهرمانی در پکن؟
ما بعد از ۲۷ سال در پکن قهرمان شدیم. آن زمان با کمترین امکانات این جام را به دست آوردیم. این قهرمانی باعث شد نسل تیم ملی ایران در سال ۹۰ نسل طلایی شود چرا که ما هم در رده باشگاهی با استقلال قهرمان شدیم و هم در رده ملی قهرمان شدیم. حتی بازی مقابل قهرمان اقیانوسیه یعنی الجزایر را اینجا برنده شدیم و در بازی برگشت شکست خوردیم و قهرمان جام بینقاره ای نشدیم. آن نسل اگر بیشتر به آن توجه میشد خیلی از بازیکنان ما میتوانستند به اروپا بروند ولی فقط توانستیم در قطر و بنگلادش بازی کنیم. ارتباطات مانند الان نبود و هر بازی تدارکاتی هم به چین میرفتیم و برمیگشتیم. میشد اتفاقات بهتری برای آن نسل بیفتد.
*پیشنهادات دیگری به غیر از پیشنهاد از قطر داشتید؟
جالب این است که بگویم برای فوتبال قطر همین که یک بازیکن از تیم ملی ایران به آنجا میرفت، ملاک بود. بازیکنان برزیلی زیادی آنجا میآمدند و یک ماه تست میدادند که بعد از یک ماه رد میشدند. برای بازیکنان ایرانی چنین شرایطی نبود و بهترین امکانات، خانه و خودرو گرفته میشد. همین که بازیکن ملی پوش ایرانی بودند انتخاب میشدند و هیچ تستی در کار نبود.
*حسرتی در رده ملی دارید؟
دوست داشتیم ارتباطات تیم ملی در آن زمان بهتر بود تا بتوانیم خیلی بهتر در اروپا مخصوصا آلمان بازی کنیم. آقایان علیدوستی و مرحوم احدی در اواخر فوتبال خود به آلمان رفتند تا در بوندسلیگای ۲ بازی کنند. اگر آن نسل ارتباطات بیشتری داشت میتوانست در اروپا بازی کند. میخواهم این را بگویم چه دوست داشته باشم و نباشم در تاریخچه بزرگ استقلال و تاج، اینکه من کاپیتان تیم ۹۰ بودم و قهرمان آسیا شدیم ثبت شده و برای پسران و نوههایم همین کافی است که بگویند استقلال با شاهین بیانی قهرمان آسیا شده است. اینکه ما جزوی از تاریخ باشگاه هستیم برایم افتخار کمی نیست و خیلی مهم است. در تیم ملی هم همینطور که جزو تیم قهرمان پکن بودیم. جزوی از فوتبال است که هنوزم که هنوز است این هواداران هم با دو ستاره روی پیراهن استقلال برای پرسپولیس کری میخوانند و اینکه میگویند قهرمانیای که برای ما خاطره است، برای شما یک رویاست.
*چرا به سراغ مربیگری نرفتید؟
در فوتبال ما باید مافیا و ارتباطات داشته باشید که مربی یا سرمربی شوید ولی بعد از همان زمان دوست داشتم در آکادمی فوتبال خودم کار کنم و فوتبالیستهای جوان را به تیمهای پایه استقلال کار کنم. قبل از کرونا در قشم و تهران آکادمی فوتبال داشتم و الان هم بازیکنانی که در آکادمی با آنها کار میکنم، بیشتر لذت میبرم چون تحت الشعاع لابی کردن و این مسائل نیستم. دوست دارم به تیمهای پایه استقلال بازیکن معرفی کنم و دوست دارم آکادمی باشگاه طوری باشد که با امکانات وسیع به باشگاه خدمت کنیم. با هزینههای سنگینی که الان برای تیم بزرگسالان انجام میدهند اگر به آکادمی و امکانات آن توجه کنند خیلی خوب میشود.
*شما از گذشته یکی از بازیکنانی بودید که با توجه به مدل اصلاح موی معروفتان قابل توجه بودید. آن زمان برای شما مشکل ساز نبود؟
آن زمان قشنگ به یاد دارم. پشت موهای من همیشه در استقلال بلند بوده و وقتی از قطر هم برگشتم این مدل را داشتم. در شبکه های مجازی به ما لطف دارند که حتی اسم بچه های خود را به خاطر عشقی که به من داشتند، شاهین گذاشتند. یا می گویند به خاطر شاهین بیانی پشت موهایمان را بلند می کردیم. آن زمان حراست سازمان ورزش به باشگاه استقلال تماس گرفت که یکسری بازیکن را منکرات دستگیر کرده که گفته اند الگوی ما شاهین بیانی است. همه این ها به خواسته دلی برمی گردد. همینکه من باعث شد به خاطر وجود شاهین بیانی استقلالی شدند یا به خاطر پشت موی شاهین بیانی استقلال شدند و اینکه شاهین هنوز ماهیتش عوض نشده و به آن بها می دهند، همین برای من کافی است. هیچ زمان خودم را تغییر ندادم و هنوزم همان رویه ای که در پیش داشتم، در پیش گرفتم و تا آخر عمرم آن را ادامه می دهم. اینکه من باعث شدم یکسری به خاطر من عاشق استقلال شوند، برایم بزرگترین افتخار است.
*الگوی شخصی شما برای این مدل مو کدام بازیکن بود؟
نه، آن موقع بیشتر به من میآمد و این سبک را دوست داشتم. دفاع آلمان، اوگنتالر الگوی ورزشی من بود. بعد از آن بارسی دفاع میلان بود که الگوی من بود. بهترین تشویقی که از روی سکوها میدیدم هواداران من را به عنوان بیانی بارسی نام میبردند که این بهترین خاطرات من از هواداران است و برای بازیکنان اسم خارجی میگذاشتند. به نوعی استقلال را آن زمان "اس اس آث میلان" میگفتند و بارسی آن زمان کاپیتان آث میلان بود که من هم "ب" داشتم و میگفتند بیانی بارسی. این خاطرات برایم لذتبخش است و هیچ زمان آن را فراموش نمیکنم. امیدوارم تیمهای ایرانی باز هم خاطرهساز شوند و قهرمانی آسیا را کسب کنند اما خیلی سخت است.
*درباره شعار اس اس آث میلان گفتید، چرا این شعار را سر میدادند؟
به خاطر اینکه میلان آن زمان با رودگولیت و فنباستن بهترین تیم اروپا بود به خاطر این "اس اس آث میلان"، رنگ پیراهن تاثیر نداشت و قهرمانی اروپا و آسیا با هم تداخل کردند و به خاطر آن حرف اسی که داشت این شعار را میگفتند وگرنه مسئله دیگری نبود. اینها به لذت بردن طرفداران برمیگردد و این اتفاق افتاده است.
*یکی از سوالات بحث برانگیز درباره رابطه بین شما و برادر شما، این است که گفته میشد به دلیل بازوبند کاپیتانی دیگر رابطه دوستانه نداشتید.
خیلی شفاف بخواهم بگویم این انتخابی بود که آقای پورحیدری و هیات مدیره داشتند آن هم به دلیل شعارهایی که روی سکو علیه شاهرخ می دادند. هیات مدیره گفتند شان استقلال این نیست که یک نفر را روی سکو اینطور خطاب کنند. آقای پورحیدری تصمیم گرفتند که من کاپیتان شوم. ایشان شاید انتظار داشت که نباید بازوبند را دریافت کنم اما فقط همین جمله را گفتم که اگر من هم کاپیتانی را قبول نکنم، این نیست که بازوبند را به شما بدهند و به نفر سومی مانند عابدزاده میدهند. شما اگر پشت من که برادر شما هستم به زمین بیاید قشنگتر است یا یک بازیکن دیگر؟ این یک مقدار او را ناراحت کرد وگرنه مسئله خاصی نبود. من فوتبالم را بازی میکردم و این تصمیم باشگاه بود.
*اگر مشکلی که گفتید برطرف شود، دیگر مشکلی با برادرتان نخواهید داشت؟
نه، مشکل ما ورزشی نبوده، گفتم مشکل ما طوری بوده که برای خانواده به وجود آورده که قرار است حل کند. اگر مشکل مادرم را حل کند که برای سند خانه است و به نام خودش زده، هیچ مشکلی نداریم و صورت او را هم ماچ میکنم ولی اتفاقی نیفتاده که امیدوارم برطرف شود.
*حرف پایانی؟
از این طریق از هواداران استقلال می خواهم که از جواد نکونام و تیم حمایت کنند. این تیم به حمایت هواداران نیاز دارد که با تلاش همگی قهرمانی به دست آید که از قهرمانیهای قبلی خیلی ارزش بیشتری دارد چون هیچکس روی این تیم حساب باز نمیکرد اما اکنون آنها فضایی ایجاد کرده اند که بیشتر روی تیم حساب باز کنند.
ارسال نظر