| کد مطلب: ۱۱۰۷۰۴۷
لینک کوتاه کپی شد

ضربه کاری ایران به عراق در یک عملیات کم نظیر

یکی از رزمندگان در بخشی از کتاب خاطرات خود با عنوان «به اروند رسیدیم»، به بیان خاطرات خود از عملیات فتح‌المبین پرداخته است.

ضربه کاری ایران به عراق در یک عملیات کم نظیر

به گزارش آرمان ملی آنلاین، سردار «کریم نصر اصفهانی» از رزمندگان و جانبازانی است که در جریان عملیات فتح‌المبین در نوروز ۱۳۶۱ فرماندهی گردان موسی بن جعفر (ع) لشکر ۱۴ امام حسین (ع) را بر عهده داشته است. خبرآنلاین به نقل از ایرنا نوشت: وی در بخشی از کتاب خاطرات خود با عنوان «به اروند رسیدیم»، به بیان خاطرات خود از عملیات فتح‌المبین پرداخته که به مناسبت سالروز این عملیات ظفرمند، بخش‌هایی از خاطرات او را در این قسمت مرور می‌کنیم:

«مرحله دوم عملیات [فتح‌المبین] سریع شکل گرفت. در این مرحله، قرارگاه فتح و نصر به‌سرعت وارد میدان شدند تا با تصرف تنگه رقابیه و تهدید عقبه نیروهای عراقی در منطقه قرارگاه فجر، موجب کاهش فشار دشمن به قرارگاه قدس شوند و بعد از الحاق با دیگر قرارگاه‌ها، به سمت شمال حرکت کنند.

نیروهای یگان‌های ۸۴ خرم‌آباد، ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) و ۲۱ حمزه ارتش به کمک تیپ ۱۴ امام حسین (ع) آمدند. یک گردان از بچه‌های شهرضا هم به فرماندهی رضا قانع وارد عمل شد.

ستون‌های اصلی لشکر امام حسین (ع)، حسین خرازی، مصطفی ردانی پور، حاج رضا حبیب‌اللهی و علی زاهدی هم آمدند و یک جنگ تک‌جبهه‌ای و تن‌به‌تن تمام‌عیار راه افتاد و بچه‌ها مقاومت جانانه‌ای از خودشان به نمایش گذاشتند.

دشمن با تانک به سمت ما شلیک می‌کرد. رضا قانع، آقای هاشمی، فرمانده گروهان، ابراهیم میرکاظمی و اصغر یاوری و بقیه بچه‌ها، آرپی‌جی‌ها را برداشتند و به آن‌ها مهلت نمی‌دادند و تانک‌ها را می‌زدند. صدای مهیبی از انهدام تانک‌ها و نفربرهای عراقی منطقه را گرفته بود.

ابراهیم میرکاظمی هم باوجود مجروحیت، خودش را برای کمک رساند و همراه با تعدادی از کادر اصلی گردان بچه‌های شهرضا مثل محمدرضا هاشمیان و اصغر یاوری در این عملیات به شهادت رسیدند.

در حین عملیات، حاج رضا حبیب‌اللهی، علی زاهدی و آقا مصطفی ردانی‌پور هم از ناحیه دست مجروح شدند. هنوز آثار آن مجروحیت بر بدن علی زاهدی هست که گلوله نزدیک نخاعش اصابت کرد و عنایت خدا بود که شهید نشد تا برای خدمت به کشور زنده بماند.

یگان‌های قرارگاه فجر مأموریت داشتند سایت‌های رادار را تصرف کنند و مسیر را به سمت غرب ادامه بدهند. قرارگاه‌های نصر و قدس نیز باهم الحاق شدند تا در مقابل پاتک‌های دشمن مقاومت کنند.

یگان‌های قرارگاه نصر که شاخص‌شان تیپ محمد رسول‌الله (ص) به فرماندهی احمد متوسلیان، محمود شهبازی و ابراهیم همت بود، توانستند به عمق دشمن نفوذ کنند و تپه چشمه را بگیرند و توپخانه دشمن را در تپه‌های علی‌ گره‌ زد به محاصره درآورند.

این تپه‌ها به دلیل تسلط بر دشت عباس، این امکان را به ما می‌داد تا تحرکات دشمن را به‌خوبی رصد کنیم و سرعت نیروهای ما در پیشروی بیشتر شود.

بچه‌های تدارکات، علی صبوری و حسن شوکت‌پور، در تمام طول عملیات به‌رغم محدودیت جاده، ترابری و امکانات و تجهیزات، لحظه‌ای آرام و قرار نداشتند و مرتب زیر تیغ آتش دشمن با تویوتا و لندکروز به ما مهمات می‌رساندند.

حتی لشکر برای سرویس وسایل نقلیه، تعمیرگاه تدارک دیده بود و بچه‌ها آنجا با جان و دل کار می‌کردند. حین عملیات، من با موتور زیاد تردد می‌کردم و یک‌بار که از جلوی تعمیرگاه رد شدم، توقف کردم تا با بچه‌ها سلام و احوال‌پرسی کنم. در همان حین و در کسری از دقیقه، روغن‌موتورم را تعویض، چرخ‌های موتورم را روغن‌کاری و باک آن را هم پُر کردند تا بین راه برایم مشکلی پیش نیاید و جا نمانم.

پیروزی در این عملیات، به زبان راحت بود و در پشت آن، اخلاص و شجاعت رزمندگان جان‌برکف بود که با تکیه‌بر ایمان و درایت، با خدا معامله کردند و مزد آن را هم گرفتند.

در همین رابطه فکر بکری را که حاج حسین خرازی برای گمراه کردن دشمن به کار بسته بود، از زبان حسین صادقی، معاون یکی از گردان‌ها، نقل می‌کنم که می‌گفت حاج حسین هنگام غروب، یک پیک برای هر یگان ارسال کرد تا هرچه خودرو دارند آماده کنند، حتی اگر فقط چراغ‌هایشان روشن و خاموش شود.

دوباره پیک دوم را فرستاد و پیغام داد ساعت ۹ شب، چراغ خودروها را روشن و روبه‌جلو حرکت کنند و چراغ‌خاموش برگردند و چند مرتبه تا صبح این کار را تکرار کنند. ترفند حسین خرازی جواب داد و دشمن با این حرکت وحشت کرده بود که چرا این‌قدر نیرو می‌آید؟

صبح آن روز خط شکسته شد و تعدادی اسیر گرفتیم که می‌گفتند ما دیشب می‌خواستیم شمارا بکشیم اما نمی‌دانستیم این‌همه نیرو را از کجا آوردید!

ما در عملیات فتح‌المبین غنائم زیادی به دست آوردیم؛ ازجمله تانک‌های صفرکیلومتری که قطعات یدکی‌اش آکبند بود. امکانات لشکر دشمن در چندین نقطه آسیب دید و ما هر گوشه از جاده را که نگاه می‌کردیم تانک‌ها و نفربرهای عراقی در حال سوختن بودند.

چندین هزار نفر عراقی کشته و مجروح شدند و حدود ۱۶ هزار نفر اسیر. من گوش برخی از آن‌ها را می‌گرفتم و از سنگرها بیرون می‌آوردم. عربی هم که بلد نبودم و مثلاً می‌خواستم به آن‌ها بگویم با اسلام می‌جنگید؟ خجالت بکشید. به آن‌ها می‌گفتم: حرب با اسلام؟ و سرم را به نشانه تأسف تکان می‌دادم.

ما می‌دیدیم که نیروهای دشمن چطور با هر وسیله‌ای، چه تانک، چه ماشین، فرار می‌کردند و بچه‌های ما ناراحت بودند که چطور دشمن از تله محاصره داشت جان سالم به درمی‌برد تا برای عملیات بعدی برگردد.

بااین‌حال با دیدن لشکر شکست‌خورده دشمن با آن امکانات عظیم از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدیم؛ چون در زمان شناسایی وقتی می‌دیدیم دشمن در شهرهای اشغالی خرمشهر، بستان، هویزه و شرق رودخانه کارون ما به‌راحتی جولان می‌دهند؛ خونمان به جوش می‌آمد.

راهبری الهی

ما بعد از عملیات به همان شیاری رفتیم که شب اول مجبور به عقب‌نشینی شدیم و دیدیم که دشمن برای عبور ما از آن تله گذاشته است. آن‌ها کف رودخانه چیخواب را سیم‌خاردار انداخته بودند و روی ارتفاعات مشرف به رودخانه، چندین صندوق نارنجک قرار داده بودند و تعدادی تیربار تعبیه کرده بودند تا به‌محض ورود ما به رودخانه، آنجا گیر کنیم و رگبار تیر و نارنجک را روی سر ما خالی کنند.

خدای متعال اینجا به کمک رزمندگان آمد و جلوی ما مسیر دیگری قرار داد و بچه‌های ما را از مهلکه نجات داد. آن‌ها در انتظار بودند که ما را به دام بیندازند ولی خودشان به دام افتادند و ما همه تجهیزات‌شان را به غنیمت گرفتیم».

 

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار