مرثیه ای برای هایده
مولف به تکاپوی سنتی از تعریف زن دچار میشود. زن حالت تکیهگاه و حتی مادر دارد. او حامل است. میزاید، میپزد و در جنگها به اسارت درمیآید.
«مرثیهای برای هایده» مجموعه شعری از کوروش حیدرنژاد است که توسط انتشارات دوات معاصر منتشر شده است. این مجموعه دارای دو شعر بلند است که اساس مجموعه روی وزن آن بنا شده است. شاعر، با خلق دنیایی درهم تنیده، پارادوکسیکال و کریستالی در تاریخنگاریهای شاعرانه به سرگذشت میرسد. هایده در قالب «منِ دیگر شاعر» شاهد و مجری سوگواری است. در منظومهها بیش از رثا و سوگ برای مردگان، شاهد ذکر مصیبت بر زندگان هستیم. دست مولف برای خلق موقعیتهای متناقض پُر است و با تکنیک سینما- شعر در ناخودآگاهی به یاد میآورد که منظومهها مرثیهای بر سر مزار خویش است. هایده در یک فضای متناقض متولد میشود. جایی که به زعم شاعر «مادر بودن یعنی اضافه» و «زن بودن جرم بزرگی است.» مولف در خوابمردگی هایده شناور است. از بانو به ساحت جنگ، انقلاب و کودتا میرسد و با بسامد بالای خیانت، شکستهای عشقی را به فروپاشی نظم، اتحاد و مبارزه نسبت میدهد. منظومهها ژستِ سوگنامه دارد. ادبیات سوگ برای زندگان و مردگان درگیر تداخل زبانی و زمانی میشود. او مرثیهخوان زندگانی است که در ساحت مرگ به خوابمردگی رسیدهاند.
شاعر، هایده را در وضعیتی متناقض پرورش میدهد. در مجموعه «مرثیهای برای هایده» که در چند اپیزود به داستان- شعر پهلو میزند؛ شاهد نفوذ و تصاحب مخاطبی هستیم که مولف را به کلافگی رسانده است. هایده در اعماق وجود شاعر به غیبت رسیده است. وجه خطابی و نداها در شروع
قطعهها اوج پریشانی مولف را نشان میدهد. «برگرد هایده... /برو بانو... /تو کجایی هایده؟/بیدار شو هایده!/و...»
مولف در کودتای عاطفی علیه جامعه و تبعید در انزوای خویش.. تن است. اگرچه این آوارگی گسترشی فراگیر از استانبول تا بوشهر تا جهان- وطن دارد اما بیشتر شاهد مکانپریشی و بسطنشینی شاعر در جغرافیای هراس و وحشت هستیم. مولف به همزیستی مسالمتآمیز با مرگ رسیده است. «من برای زیستن میمردم تو برای مردن میزیستی» صفحه ۲۰. هایده شکل پوشش و تکیه گاه دارد. «آیا زخمهای دهان گشادهات امن هست هنوز؟!» ص 19.
در مدینه فاضله مولف، حاکمیت باید با شعر باشد و در این صحنهسازی شاهد ترور شاعر هستیم. نوعی بنیادگرایی که در گذرگاه کاپیتالیسم و سوسسیالیسم و... ایسمهای دیگر به جمهوریخواهی با کودتای ارتش تک نفره میرسد که اساسنامهاش را در انقلاب و مبارزه و حکمرانی، فلسفه – شعر مینویسد. زیبایی باید پادشاهی کند و او رسالت و پیامآور این فقدان است. او مامور انتقال پیامی زمینی است. ایدهپردازیهای جزئینگرانهاش از وقایع با خودزنی و خود ویرانگری معنا پیدا میکند. در کوبندهترین حالت، شکل هجوم میگیرد تا در خوابزدگیها به کابوس تبدیل شود. نشانهها چنان جاسازی میشوند که با تبارشناسی یک قوم و ریشههای مصیبت ارتباط مستقیم دارند. نمادسازی معشوقه از وطن دستاویز شاعران در خلق فضاهای سمبیلک و اجتماعی است اما مزیت رفتار کوروش حیدرنژاد در استفاده بجا از نشانهها و گفتوگو با امری انضمامی است که جزئی از وطن است. کلیت ندارد، اما در یک وضعیت بغرنج نماینده شکستهاست. هایده جهانشمول است و اختصاص به جغرافیای جبرو مرز ندارد. مکانپریشی و زمانپریشی چنان به تداخل میرسند که مولف را در وضعیت مغلوب به نقش نقشه میکشانند.
فلسفه وجود را در گذشت میبیند و در بیحواسی مرد، تنهاتر از تن..ها میشود. زن نماینده خداحافظیهاست. اگر بخواهیم از الگوی گفتمان و پرسشهایی که مطرح میشود به حال برسیم باید با یک فهم تاریخی به سراغ مرثیهای برای هایده بیاییم. راوی صدای هایده را خاموش میکند و در یک تکگویی افراطی نسبت زن با هستیشناسی درد را تراژیک میکند. از دهان بانو کلمهای خارج نمیشود و این سکوت سنگین بیش از اینکه استعارهای از نشنیدن صدای زن باشد، تحکم و فرمانروایی مرد بر سرنوشت نبردهاست. او در یک رفتار سنتی در جایگاه یک فرمانده شکست خورده تا میتواند؛ امر میکند.
*کوروش جوانروح
منتقد
ارسال نظر