در گفتوگو با سعید متین بررسی شد
چرا یوسا برای مخاطب ایرانی مهم بود؟
آرمان ملی- بیتا ناصر: خورخه ماریو پدرو بارگاس یوسا، نویسنده و روزنامهنگار مشهور پرویی و یکی از برجستهترین چهرههای ادبی و سیاسی جهان، چندی پیش در سن 89 سالگی دیده از جهان فروبست.

این نوبلیست با آثاری چون «جنگ آخرالزمان»، «سور بُز» و «روزگار سخت» توانست با تکیه بر تکنیک و مهارتهای منحصر به خود و پرداختن به موضوعاتی که فصل مشترک انسان دغدغهمند در جهان معاصر است، در اقصینقاط جهان نظر انبوه مخاطبان را به خود جلب کند؛ از جمله در ایران که تعدد ترجمه و انتشار آثار او گواه روشن و معتبریست. سعید متین، مترجم جوانی که آثار یوسا را ترجمه میکند در توضیح گرایش مخاطب ایرانی به آثار یوسا میگوید: «جامعه ایرانی و جوامع آمریکای لاتین هر دو از منظر تاریخی، با معضلات ناشی از استعمار یا استبداد دست به گریبان بودهاند...» و رویکرد انتقادی نویسنده در مقابل این عوامل، به مذاق مخاطب ایرانی خوش و خوشتر میآید.
خبر درگذشت یوسا در روزهای اخیر، به تیتر یک رسانههای جهان تبدیل شده و بعضا در توصیف او و آثارش از قید «ترین» استفاده میکنند. بهعنوان اولین سوال، به نظر شما جایگاه بارگاس یوسا در ادبیات آمریکای لاتین و ادبیات جهان چه جایگاهیست؟ چطور و چرا؟
بله. بیتردید ماریو بارگاس یوسا یکی از برجستهترین و مهمترین چهرههای ادبیات آمریکای لاتین و جهان بود و جایگاه او را باید در کنار نویسندگانی همچون گابریل گارسیا مارکز، خولیو کورتاسار و کارلوس فوئنتس، بهعنوان یکی از بزرگترین نمایندگان رونق ادبیات آمریکای لاتین و جنبش موسوم به «بوم» تعریف کرد. اهمیت یوسا، هم به سبب نوآوریها و جسارتهای تکنیکی و ادبی اوست و هم به دلیل عمق و گستردگی موضوعات اجتماعی، تاریخی و سیاسیای که در آثارش به آنها پرداخته است. یوسا در زمینهی فرم و تکنیک روایت، نویسندهای پیشرو بود و در آثار خود از شیوههای نوآورانهای همچون روایت چندصدایی، ساختارهای پیچیده و درهمتنیدهی زمانی و مکانی و همچنین روایتهای تودرتو بهره برد. این نویسندهی بزرگ همچنین در آثارش بهطور عمیقی با مسائل اجتماعی و سیاسی درگیر بود و به وضعیت سیاسی آمریکای لاتین، فساد، دیکتاتوریها، ساختارهای قدرت و خشونت، و جنبههای تاریک تاریخ معاصر پرداخت. این جنبه از آثارش سبب شده تا رمانهای او صرفاً ادبی نباشند، بلکه تصویری عمیق و گسترده از شرایط انسانی و اجتماعی ارائه دهند. «سور بز»، «گفتوگو در کاتدرال» و «جنگ آخرالزمان» از درخشانترین نمونههای این رویکرد به شمار میروند.
دیگر جنبه برجسته کار او جهانشمولی آن است. اگرچه آثار او بیشتر در پرو و آمریکای لاتین اتفاق میافتند، مضامینشان جهانی است. پرسشهایی درباره هویت، قدرت، آزادی فردی، خشونت، فساد، اخلاق و تضادهای اجتماعی، سبب شدهاند تا آثار یوسا با مخاطبان جهانی ارتباط برقرار کنند و او در مقیاس جهانی به موفقیت برسانند. یوسا موفق به کسب برجستهترین جوایز ادبی دنیا از جمله جایزهی نوبل ادبیات (۲۰۱۰)، جایزه سروانتس (۱۹۹۴)، جایزهی شاهزادهی آستوریاس (۱۹۸۶)، جایزهی رُمولو گایهگوس (۱۹۶۷)، و جایزه پلانِتا (۱۹۹۳) شده است. نکته دیگر اینکه فعالیتهای سیاسی بارگاس یوسا و تلاشش برای دفاع از آزادی بیان و مردمسالاری، سبب شد تا او نویسندهای صرف نباشد و تبدیل به روشنفکری اثرگذار در جهان معاصر شود.
آثار نویسنده فقید پرویی همیشه مورد استقبال مخاطبان ایرانی بوده و هست. پس معتقدید بجز فاکتورهای تکنیکی و مهارتهای نویسندگی، پارامترهای فرهنگی یا سیاسی و اجتماعی هم در گرایش مخاطب ایرانی به آثار او تاثیرگذار بوده است؟
بیتردید علاوه بر کیفیتهای تکنیکی و توانمندیهای نویسندگی یوسا، عوامل فرهنگی و سیاسی و اجتماعی نیز در استقبال گستردهی مخاطب ایرانی از آثار او نقش مهمی ایفا کردهاند. بسیاری از آثار یوسا بهرغم آنکه در جغرافیای خاص آمریکای لاتین روایت شدهاند، بهدلیل جهانشمول بودن مسائل مطرحشده، قابلیت انطباق و درک در زمینههای فرهنگی و اجتماعی دیگر از جمله ایران را دارند. نگاه انتقادی بارگاس یوسا به ساختارهای قدرت و نقد اقتدارگرایی و فساد، برای خواننده ایرانی جذابیت ویژهای دارد و مفاهیمی چون انسان در برابر قدرت، خشونت ساختاری، مضامین آزادی، عدالت اجتماعی و فردی که در آثار یوسا بسیار پررنگ است، آرمانهایی هستند که برای ایرانیها نیز همیشه جایگاهی ویژه داشتهاند. باید در نظر داشت که جامعهی ایرانی و جوامع آمریکای لاتین از برخی جنبهها بسیار به هم نزدیکاند. هر دو جوامعی هستند که از منظر تاریخی، با معضلات ناشی از استعمار یا استبداد دست به گریبان بودهاند و مفهوم هویت ملی در آنها از اهمیت ویژهای برخوردار است. مضامینی مثل مهاجرت، تنهایی فردی، تضاد سنت و مدرنیته، رابطه پیچیده شهر و روستا و نقد خرافه و جهل که در آثار یوسا برجستهاند، در جامعه ایران نیز مطرحاند. از سوی دیگر، برخلاف بسیاری از نویسندگان چپگرای آمریکای لاتین، یوسا در نهایت به نگاهی نسبتاً میانه، واقعگرا و غیرایدئولوژیک رسید. این نگاه برای جامعهای مثل ایرآنکه فضای سیاسی و فرهنگی تقریبا مشابه را از سر گذرانده، شاید اعتبار ویژهای داشته باشد.
بخشی از کارنامه یوسا مشخصا به فعالیتهای سیاسی او معطوف میشود؛ از جمله نامزد شدن در انتخابات ریاست جمهوری 1990 پرو. به نظرتان رویکردها و کنشهای سیاسی چه تاثیراتی بر جهان داستاننویسی او داشته و این تاثیرگذاری، بیشتر مثبت بوده یا منفی؟
تأثیر این فعالیتها را باید با دیدی چندوجهی بررسی کرد؛ چرا که هم آثار مثبت برجستهای داشتهاند و هم در پارهای مواقع ممکن است نقدهایی را برانگیخته باشند. فعالیتهای سیاسی یوسا، چه به عنوان نامزد ریاستجمهوری و چه در جایگاه کنشگر اجتماعی و روشنفکر، این امکان را به او داد که از نزدیک با ساختارهای پیچیده قدرت، فساد، خشونت و نابرابری مواجه شود و آنها را عمیقتر درک کند. این تجربیات بهشدت در رمانهایی مانند «گفتوگو در کاتدرال»، «سور بز»، «داستان مایتا»، «چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» و حتی در کتاب خاطرات سیاسی او یعنی «ماهی در آب» منعکس شده است. این تجربه عملی و تعامل مستقیم با جهان سیاست به او این اجازه را داد که سازوکارهای پنهان قدرت را با نگاهی واقعبینانهتر و دقیقتر ترسیم کند. تجربه سیاسی یوسا دیدگاه تاریخی او را نسبت به کشورش و کل آمریکای لاتین تعمیق بخشید. آثاری چون «جنگ آخرزمان» (درباره شورشی در برزیل)، «سور بز» (دربارهی دیکتاتوری تروخیو در جمهوری دومینیکن)، و «رویای سلت» (راجع به یک فعال حقوق بشر ایرلندی)، حاصل همین بینش و نگاه جهانی و تاریخی هستند. تغییر آشکار در مواضع سیاسی یوسا و مخالفت او با حکومتهای خودکامه چپگرا باعث شد که برخی منتقدان، از او فاصله بگیرند. این اتفاق در مواردی سبب شد که مواضع سیاسیاش بر نگاه منتقدان به آثار ادبی او سایه افکند. اما از سوی دیگر این چرخش، به نوشتههایش استقلال و صراحت بیشتری داد و مانع از افتادن در دام شعارگراییهای سیاسی یا حزبی شد. با توجه به مجموع آنچه ذکر شد، میتوان گفت تأثیر رویکردهای سیاسی یوسا بر جهان داستانی او در نهایت بیشتر مثبت و مفید بوده است. او بهخاطر برخورد مستقیم با مسائل اجتماعی و سیاسی توانسته به رمانهای خود عمق، غنا، واقعبینی و انسجام بیشتری بدهد و آثاری خلق کند که نهتنها ارزش ادبی بالایی دارند، بلکه بهعنوان سند تاریخی و اجتماعی معتبری نیز شناخته میشوند. هرچند که گاهی مواضع سیاسیاش باعث مناقشه شدهاند، این مواضع موجب خدشه به جایگاه او در دنیای ادبیات جهانی نشده و در عوض باعث شده تا آثارش ابعاد تازهای بیابند و خوانندگان بیشتری جذب کنند.
چنانچه مستحضرید در برههای، گرایشهای سیاسی باعث ایجاد اختلافهایی بین یوسا و مارکز؛ دیگر نویسنده بزرگ آمریکای لاتین (کلمبیا) شد اما منجر به نزول جایگاه هیچکدام از این دو نوبلیست نشد. به نظر شما میتوان از منظر یا منظرهایی این دو نویسنده را مقایسه کرد؟
بله، بدون شک ماریو بارگاس یوسا و گابریل گارسیا مارکز را از جهات گوناگونی میتوان با هم سنجید. هر دو نویسنده به سیاست نزدیک شدند، اما با رویکردهایی متفاوت. مارکز به طور آشکار به جریان چپ، بهویژه انقلاب کوبا نزدیک بود، درحالی که یوسا ابتدا متمایل به چپ بود و بعدها به یک متفکر و فعال سیاسی لیبرال بدل شد. این تفاوت منجر به اختلاف نظر و قطع رابطهی شخصی آنها شد اما هرگز باعث تضعیف جایگاه ادبیشان نشد. هر دو، قلههای ادبیات آمریکای لاتین و جهان هستند، اما هریک شیوهای منحصربهفرد و مشخص را برای بیان ادبی انتخاب کرده است. مارکز عمدتاً با شیوهی «رئالیسم جادویی» شناخته میشود که در آن، رویدادهای خارقالعاده و شگفتانگیز با چنان ظرافتی در متن واقعیت ادغام میشوند که خواننده آنها را طبیعی میپذیرد. «صد سال تنهایی» بارزترین مثال از این سبک است. یوسا اما به «رئالیسم انتقادی» یا «رئالیسم اجتماعی» تمایل بیشتری دارد. او معمولاً واقعیتهای سیاسی، اجتماعی و تاریخی را با دقت، جزئیات و رویکردی واقعگرایانه تحلیل میکند. از منظر تکنیک و ساختار روایت، روایتهای مارکز اغلب سیال و دارای لحنی نزدیک به افسانه و اسطورهاند. او به ساختن جهانی شاعرانه و رمزآلود علاقه دارد. یوسا نویسندهای پیچیدهتر و تجربیتر است. روایتهایش چندصداییاند و از زوایای دید گوناگون، شکستگیهای زمانی و مکانی، روایتهای موازی و متقاطع استفاده میکند. مارکز دغدغههای هویتی و فرهنگی را با لحنی نوستالژیک مطرح میکند. تاریخ را به شکل اسطورهای و دورانی بازسازی میکند و اغلب، مضمون اصلی آثارش گذر زمان و تنهایی انسانهاست. یوسا بهشدت دغدغههای سیاسی و اجتماعی دارد و به نقد ساختارهای قدرت، خشونت و بیعدالتی علاقه نشان میدهد. مضامین او به طور مستقیمتر به مسائل سیاسی معاصر گره خوردهاند. بهطور خلاصه میتوان گفت که هرچند هر دو نویسنده از ستونهای اصلی ادبیات آمریکای لاتیناند، اما با ویژگیهای خاص خود. مارکز شاعرانگی را برمیگزیند و خوانندگان را به جهانی اسطورهای و فراواقعی میبرد، حالآنکه یوسا با نگاه تیزبین و تحلیلگر خود، واقعیت را به شکل عینی و بیپرده به چالش میکشد. باید این دو نویسنده را نه در تقابل با یگدیگر؛ بلکه همچون دو چهرهی مکمل و همتراز دید که در کنار هم، تصویری کاملتر از ادبیات آمریکای لاتین را به جهان عرضه کردهاند.
نگاه انتقادی بارگاس یوسا به ساختارهای قدرت و نقد اقتدارگرایی و فساد، برای خواننده ایرانی جذابیت دارد و مفاهیمی چون انسان در برابر قدرت، خشونت ساختاری، مضامین آزادی، عدالت اجتماعی و فردی در آثار یوسا بسیار پررنگ است
شما پیش از این سه عنوان از آثار یوسا را ترجمه کردهاید. به اختصار درباره این آثار و تجربه ترجمهشان بگویید.
بله. سه عنوان از آثار ماریو بارگاس یوسا، یعنی «روزگار سخت»، «سکوتم را به شما تقدیم میکنم» و «نیمقرن با بورخس» در نشر برج به چاپ رسیده است که تجربههایی متفاوت و عمیق از مواجهه با جهان داستانی و غیرداستانی این نویسندهی برجسته بودهاند. «روزگار سخت» از جدیترین رمانهای سیاسی یوسا است که روایت کودتای سال ۱۹۵۴ در گواتمالا و سرنگونی حکومت دموکراتیک خاکوبو آربنس را روایت میکند. این کتاب روایت پیچیدهای از رویدادهای واقعی و شخصیتهای تاریخی دارد و چالش اصلی من در ترجمهی آن، انتقال دقیق فضای سیاسی و تاریخی اثر، در عین حفظ لحن زنده و دراماتیک یوسا، در کنار حفظ ضرباهنگ روایی و دقت به ارجاعات تاریخی و سیاسی بود. «نیمقرن با بورخس» یک کتاب غیرداستانی است که در آن یوسا به سراغ خورخه لوئیس بورخس، نویسنده بزرگ آرژانتینی، میرود و نیمقرن ارتباط فکری و ادبی خود را با او مرور میکند. این کتاب تلفیقی از نقد ادبی، خاطرهنویسی، تحلیل فلسفی و ادبی است. در ترجمه آن، مهمترین مسأله برایم حفظ شفافیت و دقت در انتقال مفاهیم و اصطلاحات خاص بود. از سوی دیگر، زبان شخصی و پرشور یوسا در توصیف بورخس و آثارش، چالش دیگری بود که تلاش کردم تا حد امکان با حفظ اصالت کلام نویسنده، گرمای نهفته در آن را نیز در ترجمه منعکس کنم. «سکوتم را به شما تقدیم میکنم» آخرین رمان ماریو بارگاس یوسا و نقطهی پایانی بر کارنامهی داستاننویسی شصتسالهی اوست. این رمان، اثری چندلایه است که داستانی روایی را با مستند تاریخی و پژوهش فرهنگی درباره موسیقی مردمی پرو درهم میآمیزد. یوسا در این رمان، بر خلاف آثار قبلیاش که بیشتر قدرت سیاسی و استبداد را نقد میکرد، اینبار تمرکزش را بر فرهنگ و موسیقی بهعنوان ابزاری برای همبستگی اجتماعی و حفظ هویت ملی گذاشته است. مهمترین چالش در ترجمهی فارسیِ این اثر، انتقال درست و کامل مفاهیم و ظرافتهای فرهنگ عامه و موسیقی فولکلور پرو بوده است. از آنجا که این رمان سرشار از ارجاعات تاریخی، موسیقایی و فرهنگی ویژه پرو است، یافتن معادلهای دقیق و گویا برای اصطلاحات، ترانهها و سبکهای خاص موسیقی، و نیز تلاش برای انتقال لحن چندلایهی یوسا – که هم پژوهشی و مستند، و هم داستانی و ادبی است – و حفظ این چندصدایی، از دشواریهای فرآیند ترجمهی آن بود.
آیا ترجمه اثر یا آثار دیگری از این نویسنده فقید را در دستور کار دارید؟ مبنای انتخاب چیست؟
بله. ماریو بارگاس یوسا نهتنها در زمینه داستان، بلکه در سایر زمینهها مانند نقد ادبی، مقالات سیاسی، خاطرهنویسی و تحلیلهای اجتماعی نیز آثار درخور توجهی دارد که بسیاری از آنها هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند. ترجمه این دسته از آثار بر مبنای اهمیت ادبی و محتوایی آنها، هم میتواند برای مخاطبان ایرانی بسیار سودمند باشد و جنبههای دیگری از اندیشه و نگاه او به جهان را برای خوانندگان روشنتر کند.
ارسال نظر