گفتوگو با احسان لامع به مناسبت ترجمه تازهاش
«سیمای جنگ» یک رمان ضد جنگ است
آرمان ملی- محمد صابری: احسان لامع، مترجم آثاری چون «مرگ خوش» آلبر کامو، «زن پلید» ایرن نمیروفسکی و «خورشید همچنان میدمد» ارنست همینگوی در تازهترین تجربه خود به سراغ «سیمای جنگ» اثر مارتا گلهورن (1908- 1998)رفته است؛ روزنامهنگار و نویسنه آمریکایی که از او به عنوان یکی از بزرگترین روزنامهنگاران جنگ در قرن بیستم یاد میشود و سومین همسر ارنست همینگوی بود.

گپ و گفت کوتاهی با مترجم این اثر داشتیم تا هم درباره این کتاب و هم درباره چند و چون ترجمه آن صحبت کنیم.
به عنوان مقدمه کمی از فعالیتهای ادبی خود برای خوانندگان روزنامه که آشنایی کمتری با شما دارند، بگویید.
سال 1382 بود که رمانی از باربارا کارتلند نویسنده انگلیسی با عنوان گریز از عشق را ترجمه و به چاپ رساندم و این سرآغاز کار حرفهای بنده به عنوان مترجم است. از آن زمان دهها کار ادبی متفاوت و دهها کار حقوقی ترجمه کردهام و با انتشارات متفاوتی از جمله نگاه و پارسه و نیلوفر افتخار همکاری داشتهام که جا دارد از مدیران این سه انتشارات فعال قدردانی کنم که همچنان در حوزه چاپ آثار ادبی فعالیت دارند.
نظرتان راجع به ترجمههای قدیمی شما چیست؟
ببینید واقعیت این است که حرفه ترجمه یک تفاوت اساسی با سایر حرفهها دارد و آن هم این است که در بسیاری از حرفهها آدم با چهار و پنج سال زحمت میتواند در آن کار مهارت پیدا کند، اما حرفه مترجمی کاملا فرق دارد و بسیاری از ماها با شروع و انتشار اولین آثارمان خود را مترجم تلقی میکنیم، ولی بعد از دست کم بیست سال کار ترجمه مداوم متوجه میشویم که یواش یواش داریم در این حرفه مهارت پیدا میکنیم. همین است که مترجمهای طراز اول در کشور بسیار نادر و انگشت شمار است، بنابراین من هم در آغاز کار، پس از فارغالتحصیلی در رشته زبان انگلیسی، فکر میکردم ترجمههام بینقص است ولی الان نظر متفاوتی دارم و اگر مجددا آنها را ترجمه کنم قطعا اثر متفاوتی در میآیند.
سیمای جنگ چه مولفههایی داشت که شما را متقاعد برای ترجمه آن کرد؟
من از دیر باز تفکر ضد جنگی داشتم. در مقدمه کتاب «من گورکنها را صدا میزنم»، این را به وضوح اعلام کردم، اما شناخت من از گلهورن بر میگردد به فیلمی با عنوان «جنگ خصوصی» که از داستان زندگی ماری کالوینِ خبرنگار ساخته شده بود که در سوریه کشته شد. در صحنهای از این فیلم ماری کالوین کتابی در دست دارد و به یکی از همکاران خود میگوید که باید از این کتاب درس بگیریم. این کتاب سیمای جنگ اثر مارتا گلهورن بود. همین صحنه مرا به سمت ترجمه این کتاب سوق داد.
همسر ارنست همینگوی بودن خانم گلهورن آیا میتوانست دلیل محکمی برای ترجمه این اثر باشد؟
من بهرغم اینکه چند اثر از همینگوی ترجمه کردهام، از جمله خورشید همچنان میدمد و نامههای این نویسنده را، اما صرفا شهامت و بزرگی خود مارتا گلهورن بود که مرا ترغیب به ترجمه کتاب وی کرد. البته گفتم تفکر ضد جنگی هم در این موضوع بیتاثیر نبود. و حالا که صحبت از ارنست همینگوی شد، موضوعی را عرض کنم که همینگوی در زمان خودش نویسنده قابل توجهی بود، هرچند باز طراز اول نبود، در دنیای امروز به نظر من، با وجود نویسندگان مدرن قرن بیستم و بیست و یکم، جایگاه آن دوران را ندارد و دلیلی برای ترغیب به ترجمه کتاب همسر همینگوی به خاطر نام این نویسنده نبود. واقعیت این است که خود مارتا گلهورن جزو نویسندگان طراز اول و زنی بسیار شجاع بوده و تفکر سیاسی و انسانی قابل تحسینی داشته است.
سال گذشته زنان پلید ایرن نمیروفسکی را با ترجمه خوب شما خواندیم، چه شد که بعد از ترجمه یک رمان ناب فرانسوی سراغ این اثر گزارش گونه ادبی جنگی رفتید؟
من پیش از این هم سراغ خاطره نگاری رفتهام. به نوشتههای زنده و نزدیک به واقعیت بیشتر اعتقاد دارم. سالها پیش کتاب خاطرات مسکو را ترجمه کردم که خاطرات نویسنده از زندگی در کنار آنا آخماتوا و ماندلشتام و سایر روشنفکران دوران استالین بود. شخصا به خاطرهنویسی و نامهنگاری علاقه ویژهای دارم. بارتاب دقیق وقایع روز و آشنایی با تفکرات نویسنده است و موضوع مهم یا مهمتر اینکه به آثار زنان بیشتر علاقهمندم. به ویژه زنان شجاع. معتقدم زنان شجاع بسیار شجاعتر از مردان شجاع هستند. شما ببینید کسی مثل اوریانا فالاچی داشتیم؟ یا همین گلهورن، ماری کالوین و بسیاری دیگر. نمیروفسکی هم جزو زنان بزرگی بود و همچنان قصد دارم به ترجمه آثار نویسندگان زن ادامه دهم.
یعنی الان از آثار نویسنده زن دیگری هم در دست ترجمه دارید، یا قصد دارید ترجمه کنید؟
بله، در حال حاضر رمان «جان تازه» اثر پات بارکر نویسنده شهیر انگلیسی را ترجمه میکنم که رمانی است برگرفته از وقایع دقیق جنگ جهانی اول و یکی از ضد جنگیترین آثار اوایل قرن بیست و یکم است.
پرسش بعدی من در خصوص ترجمه است، شما قبلا نیز از کامو نویسنده شهیر فرانسوی مجموعه داستان مرگ خوش را ترجمه کردهاید، در ترجمه هایتان وفاداری به متن یا انتخاب زبانی نزدیک به زبان مقصد اولویت دارد و چرا؟
ببینید مرگ خوش آلبر کامو حاصل بیست سال پیش بنده است. مطمئنا اگر دست به بازترجمه بزنم اثر دیگری در میآید و ترجمه بهتری. ولی شاید حق با شما باشد، تلاشم در ترجمه همواره این بوده است که از متن اصلی فاصله نگیرم، اگر بتوانم همان عبارتها را به نحو قابل فهمی و با زبان امروزی به خواننده انتقال بدهم. چندان خودم را درگیر اصول و فنون ترجمه نمیکنم. تنها چیزی که برایم مهم است ترجمه آثار خوب است. هر کتابی را ترجمه نمیکنم. بجز کتاب تنهایی پرهیاهو هیچ ترجمه سفارشی را نپذیرفتهام و فقط دلم خواسته است که آثار خوب را ترجمه کنم. البته به قول احمد شاملو اگر غم نان بگذارد.
دوم بهمن ماه در تاریخ ترجمه برای مترجمان و نویسندگان و اهالی کتاب تاریخ پر رمز و رازیست؛ روزی که زنده یاد ابوالحسن نجفی، پدر معنوی ترجمه در ایران به سفری ابدی رفت. چقدر در ترجمههایتان از درس آموزیهای بزرگان ترجمه بهره گرفتهاید؟
راستش را بگویم چندان تحت تاثیر این مترجم بزرگ نبودهام. من شدیدا تحت تاثیر ترجمههای بسیار زیبای استاد عبدا... کوثری بودهام. محال است کتابی از ایشان ترجمه شده باشد و من نخوانده باشم. همیشه هم در حیرتم که چطور این انسان تا به این حد به زبان فارسی مسلط است و این چنین زیبا ترجمه میکند. ناگفته نماند که آثار سایر بزرگان ترجمه را هم مدام برای پیشرفت دانش ترجمه خود میخوانم. لازمه مترجم شدن خواندن ترجمههای زیباست.
قلم گلهورن در ثبت وضبط وقایع سه جنگ لهستان، فنلاند، چین و بعد آن جنگ جهانی دوم، به زبان معیار با متوسط فهم مخاطب عام است و نه خیلی فخیم و فاخر، اقلا ترجمه حاضر این گونه برایمان استباط میشود، نظر شما چیست؟
ببیند اگر به تاریخ ثبت خاطرهها دقت کنید، از قبل از جنگ جهانی شروع شده، یعنی از اوایل کار خبرنگاری گلهورن تا 1986که مقدمه نوشته و بازنویسی کرده و برخی گزارشها را اضافه کرده. خوب قطعا قلم تغییر میکند. سبک نوشتار تغییر میکند. یکی از کارهای مترجم شناسایی سبک نویسنده و نزدیک کردن ترجمه به همان سبک است. این هم نوعی وفاداری به متن است.
دلیلی برای ترغیب به ترجمه کتاب همسر همینگوی به خاطر نام این نویسنده نبود؛ واقعیت این است که خود مارتا گلهورن جزو نویسندگان طراز اول و زنی بسیار شجاع بوده و تفکر سیاسی و انسانی قابل تحسینی داشته است
نفی جنگ و طرد جنگ افروزان همیشه و همیشه از دغدغههای ادبیات بوده و هست، با این توضیح که این نفی و نهی و طرد آنقدرها هم تاثیرگذار نبوده، چرا؟
ببینید برخی ایدئولوژیها جنگ پرور هستند. در دل خودشان خشونت پرورش میدهند. به وضوح میتوانید در همین کتاب گلهورن و فصل جنگ اسپانیا این را حس کنید که چطور حاکمان برای حفظ قدرت و حکومت و برای فرمانبرداری مردم ایدئولوژی را میسازند. از تمام ابزارهای رسانهای برای تبلیغ و ترویج ایدئولوژی خود استفاده میکنند، درست به شیوه ماکیاولیایی. مهم برایشان هدفشان است. کشورهای کمونیستی را ببینید. نگاهی به موسولینی و هیتلر و دهها دیکتاتور دیگر بیندازید. مگر میتوانستند بدون ایدئولوژی یکهتازی کنند؟ اما الان به نظرم ایدئولوژی کارساز نیست. مردم آگاه تن به ایدئولوژی نمیدهند. مردم اسپانیای الان تن به ایدئولوژی حکومتی نمیدهند. اندیشههای نسل کنونی خیلی مسیرها را تخریب کرده است. دیگر جنگ برای کسی مقدس نیست.
همینگوی خود از حاضران و در عین حال قربانیان جنگ بود، چقدر در سیمای جنگ تاثیر قلم و شخصیت بیبدیل همینگوی را میتوان بر قلم گلهورن حس کرد؟
همینگوی کلا هفت روز در جنگ بوده و همان ابتدا هم مشغول پخش جیره غذایی بوده، مجروح شد و کلی در بیمارستانی در ایتالیا خوابید و عاشق پرستار شد و بعد به خانه و کاشانه خود برگشت، البته مدتی کوتاه هم راننده آمبولانس بود. چندان در میدان جنگ نبود، ولی دو اثر بسیار ارزشمند «زنگها برای که به صدا در میآید» و «وداع با اسلحه» را خلق کرد. ولی در آثار و نوشتههای گلهورن هیچ جایگاهی نداشته است. با اینکه ارنست همینگوی در یکی دو جنگ به ویژه جنگ چین گلهورن را همراهی کرده بود، ولی در هیچ گزارشی و خاطرهای از همینگوی اسمی نبرده است. حتی یکبار. همینگوی همواره از نبود گلهورن در کنارش گله داشت و میگفت که تو همیشه در میدان جنگ هستی و نه درکنار من. البته در فیلمی که در این چند سال اخیر منتشر شد، واقعیت به گونهای دیگر جلوه داده شده و این دو را صمیمی و دو دلداده به تصویر میکشد که از نظر من این طور نبوده است.
اگر مطلب ناگفتهای در خصوص این ترجمه دارید بفرمایید.
من تلاشم را کردهام که اثر نسبتا قابل فهمی در اختیار خوانندهها قرار دهم. بیشتر از آنکه به ارائه ترجمه در هر سطحی تلاش کنم، به این فکر میکنم که مردم ایران با آثار خوب دنیا آشنا بشوند و پیامی دریافت کنند و در تفکر و اندیشه آنها تغییری ایجاد شود.
شما غیر از آثار ادبی، آثار حقوقی هم ترجمه کردهاید؟ این دو هیچ همخوانی باهم ندارند. توضیحی میدهید؟
بله درست است، رشته تحصیلی بنده حقوق است و در این حوزه تدریس میکنم. همین است که چند اثر حقوقی را هم در کارنامه ترجمه خود دارم. در نهایت از شخص جنابعالی و همکارانتان نهایت تشکر را دارم که در ترویج آثار ادبی کوشا هستید.
نگاهی بر «سیمای جنگ»
کتاب «سیمای جنگ» نوشته مارتا گلهورن مجموعهای از گزارشهای جنگی است که نزدیک به پنجاه سال از زندگی حرفهای نویسنده را به عنوان یک خبرنگار آمریکایی در بر میگیرد. گلهورن که یکی از بزرگترین خبرنگاران جنگی قرن بیستم محسوب میشود، در این کتاب از مناطق مختلف جنگی، از جمله جنگ داخلی اسپانیا، جنگ جهانی دوم، جنگ ویتنام و آمریکای مرکزی گزارش میدهد. ویژگی نوشته گلهورن همدلی عمیق او با مردم آسیب دیده از جنگ، صرف نظر از ایدئولوژی سیاسی آنهاست. او هزینههای انسانی جنگها را با تمرکز بر رنج و انعطاف پذیری افرادی که در آشفتگی جنگ گرفتار شدهاند، به تصویر میکشد. به همین دلیل این کتاب اغلب به عنوان یک کتاب درخشان ضد جنگ توصیف میشود. گزارشهای واضح و صریح گلهورن، بیرحمی و بیهودگی جنگ را آشکار میکند. تعهد وی به گفتن حقیقت آنگونه که او آن در واقعیت هست، در سراسر کتاب مشهود است. او صادق و بدون ترس مینوشت و صداها، بوها، کلمات و حرکات دقیق هر لحظه را به تصویر میکشید. این نحو روزنامهنگاری او، خوانندگان را مستقیما به صحنههای خونین جنگ میآورد و از انتزاعات ژئوپلیتیکی و تبلیغات ایدئولوژیک عبورشان میدهد. فارغ از این رویکرد انسانی، به لحاظ ساختاری، کتاب با جنگ داخلی اسپانیا آغاز میشود، در جنگ جهانی دوم ادامه مییابد و سپس به وقایع پس از جنگ در ویتنام و آمریکای مرکزی میپردازد. کتاب با تأملی در مورد تأثیر جنگ بر بشریت و اهمیت شهادت بر رنجی که به وجود میآورد به پایان میرسد. با این اوصاف، «سیمای جنگ» گواهی بر شجاعت، همدلی و فداکاری مارتا گلهورن در روزنامهنگاری در خط مقدم جنگها است. گزارشهای زنده و قوی او چشماندازی منحصربهفرد در مورد هزینههای انسانی جنگ ارائه میکند. این کتاب منبع ارزشمندی برای هر کسی است که به روزنامهنگاری جنگ، تاریخ و تأثیر جنگ بر بشریت علاقه دارد.
ارسال نظر