| کد مطلب: ۱۱۵۳۷۱۴
لینک کوتاه کپی شد

نشانه‌های کوچکِ بسیار مهم

چند سال قبل، یکی از همکاران گذشته، مدیر یک شرکت پیمانکاری شد و پس از چندی من نیز به عنوان همکار او در کنارش مشغول به‌کار شدم. یکی دو ماه از همکاری ما گذشته بود که برحسب ضرورت قرارداد یکی از پیمانکاران سال‌های پیش را از بایگانی فنی شرکت گرفتم و خواندم.

 در اوج شگفتی جایی در میانه‌های قرارداد این جمله نوشته شده بود: «تامین ماشین آلات و تجهیزات و... همین را که می‌گویم بنویس»! چند قرارداد از سال‌های قبل و بعد از آن را از بایگانی گرفتم و دیدم در تمام آنها این جمله تکرار شده است! «همین را که می‌گویم بنویس.» درحقیقت ناشی‌گری یا شیطنت یا بدجنسی یک تایپیست را سال‌های سال بود که مدیران و معاونین و کارشناسان و حتی پیمانکاران آن شرکت یا ندیده بودند یا اهمیتی برایش قائل نبودند. همان روزها به همین دلیل ساده و چیزهایی به همین سادگی، از آن همکار قدیمی خداحافظی کردم. سرنوشت شرکت را از متن و اهمیت همان قراردادها می‌شد فهمید. شرکت روزبه‌روز ضعیف‌تر و کوچک‌تر شده بود و همچنان اموالش به فروش می‌رفت و به جای بدهی، حقوق، مالیات، جریمه و غیره و ذالک پرداخت می‌شد. سرانجامِ آن شرکت، سرانجامِ بسیاری دیگر از شرکت‌هایی بود که روزگاری دولتی بودند.

چندگاهی است که گاهی گذرم به حوالی مصلای بزرگ شهر زیبا و دوست داشتنی گرگان می‌افتد. این مصلی پس از ده سال بازسازی در تیرماه 1393 در وسعت یک هکتار در بافت قدیمی گرگان به بهره‌برداری رسیده است. بیشتر از آنکه کافی‌شاپ‌ها و رستوران‌های سنتی اطراف مصلی و بوی قهوه و دمنوش برایم جذاب باشد، برج ساعت مصلی است که جذبه دارد! بر روی سه ضلع این برج از میان میدان جلوی مصلی می‌توان سه ساعت بزرگ دایره‌ای شکل را دید. یکی از این ساعت‌ها روی ساعت یک و چهل و پنج دقیقه به خواب رفته است. عقربه‌های ساعت دوم روی ساعت نه و سی و چهار دقیقه رفع خستگی می‌کنند و عقربه‌های سومین ساعت روی ساعت سه و سه دقیقه جا خوش کرده‌اند! همیشه به خودم می‌گویم خدا کند روی ضلع چهارم این برج زیبا ساعتی باشد که هنوز عقربه‌هایش خسته نشده باشند و به خواب نرفته باشند. گاهی همین چیزهای ساده نشان از پیچیدگی‌های خاص دارند؛ نشان از نظم، نشان از بی‌نظمی، نشان از اهمیت داشتن یا اهمیت نداشتنِ چیزهای دور و برمان.

حالا که حرف از این چیزهای ساده شد، بد نیست از یکی دیگر از همین چیزهای ساده هم حرفی بزنیم. خدا می‌داند چند دهه قبل، کدام شیر پاک خورده‌ای و با چه نیّتی، تصمیم گرفت در جدول فواصل شهرها در سالنامه‌های چاپی، به جای اسم شهر شاهرود بنویسد امامرود! تا همین یکی دو سال پیش هم یکی از کارهایم این بود که دقت کنم در سررسیدهایی که برای خودم یا برای هدیه به دیگران می‌خرم، ببینم این جدول هنوز هست یا نه. خدا کند کسی در مراجع نظارتی یا در چاپخانه یا هر جای دیگری، پیدا شود و تکلیف این واژه را روشن کند. گاهی همین چیزهای ساده بیخ گوشمان حرف و حدیث، بسیار دارند. همین چیزهای ساده شاید آیینه‌ای باشند از دیگر کارهایمان.

 

 

* مجید شمسی‌پور

نویسنده

 

منبع : آرمان ملی

ارسال نظر

هشتگ‌های داغ

آخرین اخبار

پربازدیدترین اخبار