تقی آزاد ارمکی در گفتوگو با «آرمان ملی»:
جامعه تن به گفتمان رادیکال نمیدهد
آرمان ملی- احسان انصاری: دولت پزشکیان با هجمه وسیعی از تندرویها مواجه شده که بیش از آنکه به دنبال منافع ملی باشند به دنبال زمین زدن دولت هستند. شایعه استعفای رئیسجمهور و برخوردی که عناصر شناخته شده تندرو در مجلس با دولت میکنند به شکلی است که جامعه را به این نتیجه رسانده که تا زمانی که تندرویها در کشور وجود دارد بعید به نظر میرسد چالشهای اساسی حل شود.
اتفاقی که در شرایطی که کشور با بحرانهای مختلفی مواجه است میتواند پیامدهای منفی برای کشور داشته باشد. «آرمان ملی» برای تحلیل و بررسی این موضوع با دکتر تقی آزاد ارمکی استاد دانشگاه و جامعهشناس گفتوگو کرده است. آزاد ارمکی معتقد است: «در شرایط کنونی رادیکالیسم سیاسی در مقابل جامعه مدنی قرار ندارد و بلکه در مقابل خودش قرار گرفته است. امروز جامعه اصلا نظام سیاسی را نمیبیند. جامعه در حال کنشگری است اما در شرایطی قرار ندارد که رادیکالیسم را اشاعه بدهد. جامعه رویکرد رادیکالیسم سیاسی را جدی نمیگیرد و نگاه طنزآمیزی به آن دارد. به عنوان مثال در نوع پوشش تفاوتهایی ایجاد میکند که دغدغههای خود را محقق کند اما حساسیت رادیکالیسم را نیز برانگیخته نکند. هنگامی که سیستمی دایره عمل خود را گسترده کرده و همه نیروهای درون خود را مصرف میکند، دیگر نیروی تازه نفس و برای اقدام دیگری وجود نخواهد داشت. رویکردی که تندروهای داخلی در پیش گرفتهاند نیز این است که در مقابل هم قرار گرفتهاند و در واقع در حال از بین بردن بنیه و توان حاکمیت هستند. واقعیت غیر قابل انکار این است که ما به پایان نگاههای ایدئولوژیک نزدیک شدهایم.» در ادامه ماحصل این گفتوگو را میخوانید.
* ریشه تندرویهای داخلی علیه دولت پزشکیان را در چه مسائلی میدانید؟
گفتمان رقیب دولت پزشکیان چند نکته محوری دارد که فقرزدایی، اخلاق، عدالت، ستیز با استکبار و... است. این در حالی است که اصولگرایی در هیچ کدام از اینها به موفقیت قابل عرضه نرسیده است. دو دولت احمدینژاد و قبل از این، با شعار تبعیضزدایی روی کار آمدند اما بیشترین تبعیضها در همین دوره در کشور شکل گرفت. اصولگرایان همواره مدعی اخلاق محوری بودهاند در حالی که مهمترین چالشهای اخلاقی در دوران آنها شکل گرفته است. به عنوان مثال اعتراضاتی که در جامعه پدید آمد در دوران آقای رئیسی شکل گرفت و این اتفاق عجیبی است. در دولت احمدینژاد نیز اعتراضاتی دیدیم که هزینههای زیادی برای جامعه و کشور به همراه داشت. هر دو این دولتها نیز شعار آشتی با غرب میدادند و تلاش میکردند که آمریکا با آنها ارتباط برقرار کند که این اتفاق رخ نداد. امروز نیز اصولگرایی به دنبال کنار آمدن با غرب است و چارهای نیز جز این ندارد. به هر حال آنچه که اصل دانسته میشود بقای نظام سیاسی است که برای این جریانات حائز اهمیت است. از سوی دیگر دولت پزشکیان تنها دولتی در تاریخ جمهوری اسلامی است که دولت قبل از خود را تحقیر نمیکند و همه چیز را گردن دولت قبلی نمیاندازد. اگر شما به خاطر بیاورید که دولت قبل با دولت قبل از خود یعنی دولت روحانی چه کرد و به شکل و شیوهای به دولت قبل از خود نگاه میکرد، به خوبی به کار بزرگ دولت پزشکیان پی خواهید برد. یکی دو نفر از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری در مقابل آقای پزشکیان با تمام توان دولت آقای روحانی را خفیف میکردند. احمدینژاد نیز دولت قبل از خود را تحقیر کرد و این تحقیر یک خصومت سیاسی را در ایران به وجود آورد.
*آیا تندرویهای علیه پزشکیان به دلیل عدم اقبال مردم به گفتمان رقیب بوده است؟
در همه جای دنیا مرسوم است که بازندگان انتخاباتی پس از پیروزی رقیب سکوت میکنند و پس از مدتی عملکرد دولت مستقر را مورد نقد و بررسی قرار میدهند. این در حالی است که بازندگان در ایران غیرمدنی هستند و شکست را نمیپذیرند. به عنوان مثال جریان شکست خورده، فهم و درک مردم را برای رأی دادن به پزشکیان زیر سوال برد و این اتفاقات نشانههایی از سقوط اصولگرایی است که در حال رخ دادن است. من انتظار نداشتم که اصولگرایی در ایران زودتر از اصلاحطلبی دچار اضمحلال شود اما اصولگرایی بیشتر دچار آفت شده و به سقوط نزدیک شده است. پزشکیان یک عنصر میانه است که میل به اصلاحطلبی دارد و نزاعی نیز با اصولگرایی ندارد. پزشکیان تنها با اصولگرایی رادیکال مشکل دارد و با اصولگرایی معتدل و میانه در ستیز و تقابل نیست. در چنین شرایطی برخی تلاش میکنند مسیر دولت پزشکیان را تغییر بدهند که میتواند برای کشور خطرناک باشد. اصولگرایان رادیکالی که برای تغییر دولت تلاش میکنند، میتوانند زمینههای واگرایی را به وجود بیاورند و این واگرایی برای امنیت ملی و نظام سیاسی ممکن است چالش ایجاد کند.
*تندروها در حالی دولت را تحت فشار قرار میدهند که کشور با چالشهای مختلفی مواجه است. در چنین شرایطی دولت پزشکیان چگونه میتواند به اهداف خود برسد؟
در شرایط کنونی رادیکالیسم سیاسی در مقابل جامعه مدنی قرار ندارد و بلکه در مقابل خودش قرار گرفته است. امروز جامعه اصلا نظام سیاسی را نمیبیند. جامعه در حال کنشگری است اما در شرایطی قرار ندارد که رادیکالیسم را اشاعه بدهد. جامعه رویکرد رادیکالیسم سیاسی را جدی نمیگیرد و نگاهی طنزآمیز به آن دارد. به عنوان مثال در نوع پوشش تفاوتهایی ایجاد میکند که دغدغههای خود را محقق کند اما حساسیت رادیکالیسم را نیز برانگیخته نکند. هنگامی که سیستمی دایره عمل خود را گسترده کرده و همه نیروهای درون خود را مصرف میکند، دیگر نیروی تازه نفس و برای اقدام دیگری وجود نخواهد داشت. رویکردی که تندروهای داخلی در پیش گرفتهاند نیز این است که در مقابل هم قرار گرفتهاند و در واقع در حال از بین بردن بنیه و توان حاکمیت هستند. واقعیت غیرقابل انکار این است که ما به پایان نگاههای ایدئولوژیک نزدیک شدهایم. در مقابل جامعه مدنی در حال قویتر شدن است و عناصر و ابزارهای ایدئولوژیک لحظه به لحظه در حال فروپاشی است. در ساحتهای مختلف نیز نگاههای ایدئولوژیک در حال ضعیف شدن است. سوال مهم در این زمینه این است که چه کسی در نهایت ضرر خواهد کرد که من در پاسخ عنوان میکنم آنکه ضرر خواهد کرد ایران خواهد بود. برنده بازی نیز کسی است که منتظر اتفاق بعدی است.
*منظور شما از اتفاق بعدی چیست؟
جامعه به این نتیجه رسیده که به جای اینکه برای خود هزینه ایجاد کند صبر میکند تا نیروی رادیکال به اندازهای دچار فرسایش و خسران درونی شود تا در نهایت از درون فرو پاشد. در چنین شرایطی تغییر امکانپذیر خواهد شد. بر اساس چنین نگاهی است که من معتقدم در سال57 این رژیم شاه بود که از درون فرو پاشید. به همین دلیل هنگامی که رژیم شاه سقوط کرد انقلابیون تازه به دنبال هم میگشتند تا همدیگر را پیدا کنند. اگر به وضعیت مجلس اول و دوم نگاه کنیم متوجه میشویم که از دل آنها نخستوزیر و وزیر انتخاب میشود. این اتفاق به معنای این است که در ایران به صورت مدنی انقلاب رخ میدهد. جامعه مدتی منتظر میماند تا گروه مسلط از درون دچار مشکل شود تا پس از آن به سادگی جابهجایی صورت بگیرد. نکته مهم دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که در ایران همواره جامعه مدنی با انجام ندادن پیروز شده تا انجام دادن. در زمان انقلاب57 نیز مردم با اعتصاب و اعتراض فضای انقلابی را تشدید کردند. در شرایط کنونی نیز جامعه مدنی دنبال اهداف خود است تا کنشگری و بالا بردن تنش. جامعه نمیخواهد هزینهها را با حضور در خیابان بالا ببرد و به خوبی این واقعیت را درک کرده است که اگر تنش بالا بگیرد هر دو طرف ضربه خواهند خورد که هر دو جزو فرزندان این کشور هستند. در چنین شرایطی آیا جامعه به عقب باز میگردد؟ خیر، جامعه مسیری را که آغاز کرده را همچنان دنبال میکند تا به اهداف خود دست پیدا کند. وضعیت باید تغییر کند و این هدف مهمی جامعه مدنی در شرایط کنونی است. این تغییر نیز باید در ساحتهای مختلف صورت بگیرد. امروز جامعه مدنی به رویکرد رادیکال تن نمیدهد. تن ندادن با ترک کردن صحنه و یا در مقابل گروه رادیکال ایستادن تفاوت میکند.
*مسیری که تندروها در پیش گرفتهاند مسیر جدیدی نیست و در گذشته نیز وجود داشته و برخی عناصر آنها نیز در قدرت حضور دارند. در چنین شرایطی چگونه جامعه مدنی میتواند با این رادیکالیسم مواجه شود؟
هنگامی که گروههای سیاسی بر مبنای منطق اجتماعی حرکت نمیکنند مجبور هستند برگرده هیجانات اجتماعی سوار شوند. جامعهای که به صورت مرتب هیجانی میشود نیز در درازمدت دچار خستگی مفرط میشود. جامعه ایران امروز خسته شده است. این خستگی به این معنا نیست که اگر در آینده هیجانی در جامعه ایجاد شود در آن شرکت نکند. در چنین شرایطی این امکان وجود دارد که مردم دوباره در این فضای هیجانی حضور داشته باشند. این خستگی در نهایت مزمن میشود. با این وجود افراد خسته جامعه ترجیح میدهند در فضای هیجانی به هر شکلی که میتوانند خود را تخلیه کنند. هنگامی که مردم جامعه در فضای هیجانی زندگی میکنند آشغال خود را بیرون میریزند، با همسایه دعوا میکنند، سر کار دیر میروند، کلاهبرداری میکنند، رشوه میدهند و رشوه میگیرند. مردم ایران تلاش بنیادینی انجام میدهند که زیست جهان خود را تغییر بدهند. نگاه جزمگرایانه این قدرت را دارد که در جامعه ایران چنان شرایطی ایجاد کند که فردی را از جای خود بلند کند و به دیگری سیلی بزند. هیچ کدام از دستگاههای اجرایی نباید به جای اینکه انساندوستی و همگرایی به جامعه تزریق کنند، منازعه و تعارض را در جامعه ایجاد کنند. اگر دنبال راه حل این قضیه هستیم باید دست از جزماندیشی و جزمگرایی و رویکردهای هیجانی برداریم. شواهد و قرائن نشان میدهد که زمان سقوط و فروپاشی چنین نگاههایی فرا رسیده است. صدای شکستن استخوانهای این نگاه در جامعه ایران به گوش میرسد. در حوزه سیاست نیز باید این نگاه زشت و زیبا و سیاه و سفید دیدن جهان از بین برود. در چنین شرایطی است که میتوان گفتمان حاکم برجامعه را گفتمان حافظ و سعدی و مولوی قرارداد و به آموزههای انسانی آنها تاسی جست. باید دنبال مفاهیمی برویم که تقویت کننده همزیستی و رویکردهای مسالمتآمیز باشد.
ارسال نظر