فیض شریفی در گفتوگو با «آرمان ملی»:
شعر باید متعهد باشد؛ مخصوصا درخاورمیانه
آرمان ملی- هادی حسینینژاد: جنگ، بحرانهای محیطزیستی و... خاورمیانه در آتش میسوزد و این سوال در ذهنها متبادر است که آیا جریانهای ادبی «متعهد» چون گذشته به انعکاس این فجایع و بازتاب درد جوامع خواهند پرداخت؟
فیض شریفی، پژوهشگر، منتقد، شاعر و مدرس هرچند میگوید: «دورانِ شعر سپری شده است و از واژه، کار ویژه نمیآید. سینما و تلویزیون و موسیقی و رقص جای شعر را در اجتماع پر کرده» اما همچنان معتقد است شعر نمیتواند نسبت به درد و رنج اجتماع، سکوت کند! همین است که به طعنه و نیشخند میگوید: «برخی از شاعران اول صبح کارت میزنند و میروند در اداره شعر و داستان میگویند و عصر کارت میزنند و بر میگردند...» و البته بیانیهنویسهای سیاستزده را نیز از آنسوی بام افتاده میخواند و درباره آثارشان میگوید: «این شعرها مثل شعرهای رئالیستی- سوسیالیستی شاعران شوروی، اصلا در تاریخ ادبیات ایران نمیماند.» شریفی با این همه شعر را ناگزیر از تعهد میداند؛ خصوصا در خاورمیانه! زیرا: «معمولا در این مناطق حزبی نیست که حرف مردم را منعکس کند.»
در توصیف نسبت جامعه و جریانهای ادبی، انعکاس روزگاران در آثار شعرا مسالهای قابل پیگیری است؛ خصوصا در جریانهای ادبی یکصدسال اخیر. ابتدای امر، نظر شما در این رابطه چیست؟ این اتفاق، طبیعتاً و ناگزیر رخ میدهد یا نه؟
ما در واقع در این رابطه دو جریان داریم: 1- جریان شعر نیمایی و شعر سپید شاملویی که تعمدی دارد تا شعرش آینه روزگار و جامعهی خود و جامعه جهانی باشد. شاملو میگفت: «شعری که متعهد نباشد و به مردم خود بیتوجه باشد، یک پاپاسی نمیارزد.» 2- جریانهای دوم: شعر تندرکیا، هوشنگ ایرانی، شعر ناب، شعر دیگر، حجم و شعر به ظاهر متفاوط (با ط) و بخشی از شعر پسامدرن، کلا تعهد را در طاقچه میگذارند. آنها به ظاهر حامی هنر برای هنر هستند و عرفان را سرلوحهی کار خود قرار دادهاند. نمیدانم واقعا اینها، کِی پیش پایشان را نگاه میکنند و به مسائل سیاسی و اجتماعی حساس میشوند. در واقعا این جریانهای غیرمتعهد، میگویند ما تعهد به هنر داریم. به تهعد و مسئولیت در هنر کاری نداریم و سیاست را در شعر دخالت نمیدهیم. من از چند نفر از سردمداران این جریانها پرسیدم: «اگر شما دنبال اجتماعیات و سیاسیات در هنر نیستند، چرا همواره در سالنهای ارشاد اسلامی قدم میزنید؟ چرا شعرهای شما را ارشاد چاپ میکند؟ چرا از ارشاد حقوق میگیرید و دعوت ارشاد را رد نمیکنید؟» من نمیدانم اینها بر سر عقل بیایند یا نه! در خاورمیانه مخصوصا، شعر باید متعهد باشد؛ چون معمولا در این مناطق حزب نیست که حرف مردم را منعکس کند. اینها با زبان یدا... رؤیایی و بیژن الهی و زبان متفاوط هم اگر شعر بگویند، مردم نمیفهمند که اینها چه میگویند. بهتر است اینها را به حال خود بسپاریم. نمیتوان به اجبار به این جماعت که خودشان را به خواب زدهاند گفت: «بلند شو شعر اجتماعی بگو!»
بعضی از شاعران غریزی شعر میگویند و نباید به تصنع، آنها را مجبور کرد که شعر سیاسی بگویند. فریدون توللی فئودال حامی حزب توده در کتاب «التفاصیل» علیه فئودالها شعر میگفت. خانها او را گرفتند و سبیل او را تابیدند و او را شلاق زدند که آیا تو حاضری زمینهایت را به کشاورزان اهدا کنی؟ او در ادامه از حزب توده بیرون آمد و کتاب «کاروان» را چاپ کرد و علیهی حزب توده، طنز نوشت و به اصل خود برگشت. نصرت رحمانی در مصاحبهای با عبدالعلی دستغیب در کتاب «هنر و واقعیت» گفته است: «من در لجن زندگی میکنم، آدمی که در مرداب زندگی میکند، نمیتواند عقاب شود. باغچه خشکیده است، من نمیتوانم از بوستان و گلستان با تو سخن بگویم...» درحالیکه توللی یک شاعر شیدا و عاشق است. او دوست دارد با معشوق خود «مریم» حرف بزند، نمیتواند شعر سیاسی و اجتماعی بگوید. اینها را نقل به مضمون گفتم. حسن هنرمندی در کتاب «هراس»، با معشوق خود حرف میزند و میگوید: «میترسم از سیاه، میترسم از سپید...” او هنوز یک کشیده نخورده از سایهاش هم میهراسد! دستغیب به من گفت: «حسن هنرمندی این کتاب را به من داد که بر آن نقد بنویسم. به او گفتم؛ هنوز گرسنگی نکشیدهای که عاشقی از یادت برود! و هنرمندی گفت هنوز مبتلا و ناچار نشدهای که بفهمی عاشق هجران کشیده، اصلا غذا به دلش نمیچسبد و نان نمیخورد...» خلاصه کنم؛ هرکس را باید به حال خود رها کرد که شعر خود را بگوید. شاعران مخالف نیما، گاهی ادا درمیآورند، گاهی در خانقاه خود به مراقبه و مکاشفه میپردازند و به قول سعدی «چنان خواب غفلت بردهاند که گویی نخوابیدهاند، که مردهاند.»
شاید مجال باز کردن بحث شعر متعهد و غیرمتعهد نباشد، اما سابقهای شعر ایدئولوژیک و سمپاتیهای حزبی در پیشینهی ادبی معاصر، برجسته است. به نظر شما این گرایشها، چقدر به نفع جریانهای ادبی و شعری بوده و چقدر به ضرر آنها؟
من در سال ۵۶ در 10 شب شعرخوانی انستیتو گوته حضور داشتم. همه شاعران - همه شاعران مذهبی مثل موسوی گرمارودی، طاهرهی صفارزاده و م. آزرم و شاعران کمونیست، مثل سلطانپور و سیاوش کسرایی و حتی شاعران بیخیال دموکرات و تغزلی- در آن فضای ملتهب انگار شعرهای خسرو گلسرخی را میخواندند. هرکس که شعر انقلابی نمیخواند، مردم به او اعتراض میکردند. حتی به خاطر دارم وقتی فریدون مشیری پشت تریبون قرار گرفت، مردم او را هو کردند که او هنوز در کوچه دنبال معشوق خود قدم میکند و میگوید: «بیتو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم... همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم...» فریدون مشیری غمگین به جای خود نشست ولی سیاوش کسرایی دوباره او را به شعر خواندن دعوت کرد و او شعر خطاب به فردوسی را خواند؛ شعری به این مضمون که: چه کسی موی سپید تو را پاس میدارد و... اما اکثرا در آن 10 شب شعرهایی به این مضمون میخواندند: با کشورم چه رفته است... که زندانها از شبنم و شقایق پر است و... آن شعرها عمدتا زیبا و استوار نبود. از فلسفه خالی بود. شعرهای ایدئولوژیک گاهی شعر دورهای میشود و ماندگار نمیماند. مثلا بعد از فروکش کردن خیزش مشروطه، شعر نسیم شمال، میرزاده عشقی و عارف قزوینی اُفت کرد؛ در صورتی که شعر این شاعران چون اسلحه ستارخان و باقرخان کار میکرد و بر مردم بسیار تاثیر میگذاشت. البته ممکن است که برخی از این شعرها در یک موقعیت سیاسی و اجتماعی آشفته دوباره برجسته و مطرح شود و بر لب مردم بنشیند و شعار شود. شعر سیاسی اگر مثل «مرغ آمین» نیما باشد، خواهد ماند و شعر اجتماعی و سیاسی هم اگر مثل شعر «وارطان» شاملو باشد، حتما خواهد ماند. چون این شعرها زیبا و هنری سروده شدهاند. برخی از شعرهای سیاوش کسرایی چون بیانیه حزب توده، گزارشی است، این قطعهها به شعر معاصر ایران لطمه میزند. برخی از شاعران اول صبح کارت میزنند و میروند در اداره، شعر و داستان میگویند، عصر کارت میزنند و برمیگردند منزل. این شعرها مثل شعرهای رئالیستی- سوسیالیستی شاعران شوروی، اصلا در تاریخ ادبیات ایران نمیماند.
واکنش به وقایع اجتماعی و جهانی در وادی شعر، چه ملاحظات و ملزوماتی را میطلبد؟ چرا با وجود اینکه زمانهای کنونی از منظر تنش و مخاطرات انسانی و زیست محیطی و... صدها مرتبه حادتر از گذشته است، چندان شاهد انعکاس شعر این وقایع در آثار شاعران نیستیم؟
خیالتان را راحت کنم؛ دورانِ شعر سپری شده است و از واژه، کار ویژه نمیآید. سینما و تلویزیون و موسیقی و رقص جای شعر را در اجتماع پر کرده است. من در سال ۱۳۹۱ و ۱۳۹۳ دوازده کتاب شعر زمان ما را بر بساط نشر نشاندم. آن سالها را شما به یاد دارید؛ در نمایشگاه کتاب تهران، این کتابها در یک هفته در تیراژ دو هزار فروش رفت. الان ناشر کتابها را در ۱۰۰، ۲۰۰ و ۳۰۰ و ۵۰۰ نسخه چاپ میکند ولی باز کتابها چندان فروش ندارد. امروز همان گونه که میگویید؛ در این مخاطرات اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و زیست محیطی، شاملو، سیاوش و سهراب سپهریای وجود ندارد که از وقایع پر تنش و از محیط زیست سخن بگوید؛ حال آنکه سهراب سپهری مثل یک وزیر کاردان از محیط زیست دفاع میکرد. شاملو و اخوان و فروغ از حقوق مردم سخن میگفتند. امروز شعر به جانب طنز رو کرده است، بسیاری از شاعران در فضای مجازی به جای شعر، طنز میگویند و مردم را میخندانند. طنز در محیط نامساعدی رشد میکند. این طنزها و لیچارها در مدت کوتاهی محو میشوند؛ چون این شعرهای طنزآمیز، عمیق نیست.
فکر نمیکنید سرعت وقوع اتفاقات و شیوع اخبار، به غایت ورای فرصت تامل و زیست شاعرانه است؟ در اینصورت، آیا واقعا باید این نظریه را که «شعر» هنر آینده نیست و در مقابل سایر ژانرهای ادبی و هنری، کمتر فروغ خواهد یافت، پذیرفت؟
الان در غرب رمان حرف اول را میزند. رماننویسان مثل جویس در رمان، شعر میآورند و یا رمان را شاعرانه مینویسند. من حرف شما را تائید میکنم؛ اما ما رماننویسان خوبی داریم که رمانهای آنها در ارشاد اسلامی خاک میخورد، چون به آنها اجازهی چاپ ندادهاند. این رماننویسان تا آن جایی که من اطلاع دارم، اهل ادبیات «درگیر» نیستند. آنها ادیبانه مینویسند و اتفاقا به ادبیات «در گریز» از مسائل سیاسی و اجتماعی علاقه دارند. ما به قول آن شاعر بزرگ اروپایی: «زیر آسمان سیاهی زندگی میکنیم، مردان بزرگی نداریم که شعرهای بزرگی بگویند.» طبقه متوسط دارد نابود میشود، طبقه فرودست هم پول ندارد یا ذوق چندانی ندارد که مثلا ۵۰۰ هزار تومان پول بدهد و شعر زمان منوچهر آتشی را بخواند. الان ناشران در کنار انتشارات خود، رستوران کبابی تأسیس کردهاند تا امور خود را بگذرانند و انتشارات خود را قفل نکنند. من خبر دارم از یک کتابفروشی که بعد از نیم قرن، در کتابفروشیاش را تخته کرده و در خانه خود روی تخت خوابیده و برای خود شعر میخواند: «اگر دردم یکی بودی چه بودی...»
جوانهای خاورمیانه دیگر از جنگ و جدل خستهاند و بیشتر رمانهای پاموکِ ترک و موراکامی ژاپنی را میخرند؛ نه رمانهای درگیر و مصیبتبار
خاورمیانه همواره مهد شاعران و نویسندگان دردکشیده و ستمدیده و البته بزرگی بوده. با توجه به فجایعی که اخیرا در سوریه - و سایر کشورهای عربی- رخ داده و میدهد، آیا میتوان جریانهای جدید ادبی را انتظار کشید؟
بله؛ در همین سوریه، ما شاعران بزرگی داریم. شاید دستی از غیب بروناید و کاری بکند. هرچند که از نگاه من شعر در فضای امن، بهتر سروده میشود. نسلها عوض شدهاند. دوران شاعران بزرگ سپری شده است. الان در همین ایران، آثار اروپاییان بهتر و بیشتر فروش میرود. جوانهای خاورمیانه دیگر از جنگ و جدل خستهاند. آنها هم بیشتر، رمانهای پاموکِ ترک و مارکزِ کلمبیایی و موراکامی ژاپنی و... از این چیزها را در ۵۰۰ هزار و یک ملیون نسخه میخرند. آنها رمانهای درگیر و مصیبتبار را دیگر نمیخوانند! شاید به همان دلیل است که در ایران، دیگر آثار خوبی نوشته نمیشود و اگر بشود هم اصلا جوانان علاقهای به آثار شاعران و نویسندگان ایران ندارند. در ورزش هم اگر نگاه کنید، مردم اعتقادی به مربیان بومی ندارند؛ درحالی که بعضی از مربیان ایرانی بهتر از مربیان خارجی نتیجه میگیرند. امیدوارم ولی؛ من از آینده خبر ندارم، شاید جریانهای ادبی مؤثر و پرباری پیدا شوند. به قول نصرت رحمانی:
«کسی نمیآید؟
در انتظار نبودی
وگرنه میآمد
در انتظار نماندی
وگرنه میتابید
ستارهی سحری.»
به عنوان یک پژوهشگر، موضوعاتی از این دست چقدر دستمایه پژوهش قرار گرفته و چه ملاحظاتی در این زمینه قابل طرح است؟
چه کسی باید پژوهش کند؟ اول حاکمان باید گروه تحقیق تشکیل دهند که چرا یک شبه، یک حکومت ساقط میشود؟ بعد جامعهشناسان باید در این زمینه پژوهش کنند و بعد شاعران و نویسندگان باید از مردم دردکشیده و ستمبر سخن بگویند و از حقوق آنان دفاع کنند! من واقعا اطلاع ندارم که چقدر در این زمینه پژوهش صورت گرفته است. خاورمیانه واقعا قابل پیشبینی نیست. به حکومت عثمانی میگفتند: «مرد پیر غرب» این مرد پیر الان در حال احتضار است، چون صد تکه شده است و فرقههای مختلفی در آن زندگی میکنند.
در پایان، خبری از نشر آثار جدیدتان اگر هست، بگویید.
من به صورت حرفهای کار میکنم. همیشه کتابی از من چاپ میشود یا زیر چاپ است و یا در ارشاد و انتشارات خاک میخورد. در انتشارات نگاه، دو کتاب شعر زمان ملک الشعرای بهار و محمدعلی سپانلو دارم که چند سال است که بر بساط نشر نشانده نشده است. کتاب شاعران معاصر ایران (۸) شاپور جورکش مجوز گرفته است و تا یک ماه دیگر منتشر میشود. کتاب غزلهای کاظم شیعتی را انتشارات شب چله با مقدمهی این نگارنده چاپ شده است. دودکتاب شعر سپید من به نامهای «بی تو بودن مرور مردن» و «در آسمانتان پرندهای نیست» را کتاب هرمز چاپ کرده و سه کتاب شعر دیگر را با نامهای «فاصله»، «بورس دستهای تو» و «عزلت ازلی» را باز شب چله چاپ و منتشر کرده است. و چاپ دوم کتابهای «و شعر چیست؟»، «درام و نقد درام سیاوش» و دفتر شعر «احتمال» و «یادداشتهای ادیبانهی پیش از آلزایمر» را انتشارات هرمز چاپ و منتشر کرده است. کتاب «عاشقانههای جهان» را نشر هیرمند و مرو دارند به چاپ هفتم میبرند. من فکر میکنم بزودی تمام انتشارات حرفهای ایران از حالت نیمه تعطیل خارج شوند و به حالت تعطیل در بیایند.
ارسال نظر