گزارش آرمان ملی از دلایل خشونتهای خانگی علیه زنان
دردهای خاموش
آرمان ملی – شفق محمدحسینی: قتل منصوره قدیری جاوید، خبرنگار، توسط همسرش که درس خوانده حقوق هم بود، در روزهای اخیر، آن هم با خشونتی که به قول کارشناسان از یک وکیل بعید به نظر میرسد، با ضربات چاقو و دمبل؛ اولین بار نیست که رخ میدهد و متاسفانه آخرین بار هم نخواهد بود.
این مرد که عنوان کرده، بیکار بوده است، دلیل این قتل را اختلافات خانوادگی نام برده است. خشونت علیه زنان، لایههای زیرین بسیاری دارد، که یک روزه اتفاق نمیافتد و برای درمانش هم نمیشود، اقدامی کوتاه مدت ارائه داد. شاید نیازمند فرهنگ سازی گستردهای در این زمینه هستیم، تا خانوادهها با حقوق حداقلی خود، بیشتر آشنا شوند. هرچه سطح آگاهی بالاتر رود، از خشونتها و قربانی شدنها کاسته خواهدشد.
در همین راستا مریم زندهدل، حقوقدان به «آرمان ملی» گفت: لایحهای درباره زنان، جهت تامین امنیت زنان، در حال تبیین بود، که در آن لایحه درواقع بحث خشونت خانگی و موارد این چنینی هم پیش بینی شده بود. ولی به دلایل نامعلومی متاسفانه متوقف شد. بارها گفتند که این مساله اولویت جامعه نیست. اما از ابتدای 1403مرتبا خبرهای مختلفی از زن کشی و فرزند کشی میبینیم. به هرحال خشونت خانگی ابعاد مختلفی دارد. میتواند علیه فرزند، همسر یا علیه سالمند در خانه باشد. اما متاسفانه قانونگذار و مقام قضائی ما نسبت به این موضوعات حساسیت بالایی به خرج نمیدهد. خیلی اوقات خشونت خانگی الزاما منجر به فوت طرف نمیشود که رسانهای شود و همه درجریان قرارگیرند. مخصوصا اینکه در مورد فقره اخیر که این خانم خبرنگار کشته شدند، همسرشان وکیل بودند. این حتی اوضاع را میتواند بدترکند. اینکه خانمها اساسا بیشتر در بخش خشونت خانگی قربانی واقع میشوند و به این دلیل که قانون به آنها اجازه طلاق گرفتن را به راحتی نمیدهد، مگر موارد عسر و حرج ثابت شود. به این خاطر نمیتوانند به راحتی از یک زندگی خارج شوند. همان بحث سوختن و ساختن است که متاسفانه گاهی هم به مرگ منجر میشود. این خانم در یک طبقه اجتماعی متوسط روبه بالایی بودند، یعنی خبرنگار سرشناسی بودند. اما شما تصور کنید که در روستاها به ویژه در استانهای جنوبی کشور متاسفانه کشتن و قتل زنان یا فرزندان دختر، به روشهای فجیع مرتبا اخبارش را، البته اگر قتلی اتفاق بیفتد، میشنویم. این اتفاق مرتبا در حال وقوع است، اما هیچکس برای آن چارهای نمیاندیشد. یعنی ما مثل یک خبر با آن برخورد میکنیم.
زنده دل درباره اینکه آیا یک زن که مورد خشونت در خانه واقع شده است، میتواند درخواست طلاق کند، گفت: در بخشی که خانم بخواهد به دلیل خشونت خانگی درخواست طلاق کند، میشود از موارد عسر و حرج، که اثباتش نزد دادگاه بسیار سخت است. یک پرونده طلاق با عسر و حرج ممکن است که تا دو سال هم طول بکشد. یعنی باید تا دیوان عالی برود. طرف مقابل هم آنقدر کش میدهد تا زن خسته شود. من یک موردی را داشتم که زن، همسرش شیشه مصرف میکرد. بارها وقتی زن و فرزندان خواب بودند، این مرد دچار توهم میشد و با چاقو بالای سر آنها میآمد. این زن حتی میترسید اقدامی کند، زیرا مرد آنقدر در فضای عجیب ذهنی قرارداشت، و هرلحظه هرکاری ممکن بود از این فرد برآید. متاسفانه رویه نشان داده است، که در این گونه موارد برگ برنده در دست مردان است و به راحتی میتوانند پرونده را تحت تاثیر قراردهند.
آموزشهای رفتاری موثرتر از تعیین مجازات
این حقوقدان درباره خشونتهای خانگی علیه زنان و تجربه دیگر کشورها افزود: من دورهای را در کشورهای آسیای شرقی برای منع خشونت خانگی علیه زنان شرکت کرده بودم. یک سری سازمانهای مردم نهاد ایجاد شده بود، برای دو گروه. یک گروه زنان و فرزندانی که قربانیان خشونت بودند و یک گروه هم آزارگرها؛ افرادی که مرتکب خشونتهای خانگی میشدند، میشود در واقع همان همسران و پدران. این سازمانها برای هر گروه برنامه ویژهای را در نظرگرفته بودند. منظور من این است که همه چیز با قانون، ماده و تبصره حل نمیشود. اینها با سازمانهای مردم نهاد شروع به آموزش دادن و توانمندسازی میکردند، برای قربانی که بتواند درآمدی داشته باشد و خودش برای زندگی خود تصمیم بگیرد. زیرا اکثر زنانی که در این زندگیها باقی میمانند، دچار مشکلات اقتصادی هستند. چون منبع درآمدی ندارند، نمیتوانند از آن زندگی خارج شوند. اما در مورد آزارگرها، افرادی که مرتکب خشونت میشوند، به جای زندان، در مراکز مردم نهاد آموزش میبینند و تربیت میشوند. در نهایت خود این افرادی که زمانی آزارگر بودند، معلم ورودیهای تازه میشوند. جالب بود وقتی با این افراد صحبت میکردیم، بسیار متاسف بودند از رفتاری که داشتند. خود آن کشور میآید با برنامههای اجتماعی مرتب، مثلا فرض کنید در کشور ما متولیاش میتواند سازمان بهزیستی باشد. یا مددکاران اجتماعی را میفرستند در محلههایی که نرخ این جرائم بالا است. به طورمثال، در سرای محلهشان جلساتی برگزار میکنند و از خانوادهها دعوت میکنند و به آنها رفتار صحیح و برخورد درست در چارچوب خانواده آموزش داده میشود. اینها به نظر من تاثیرگذارتر از تعیین مجازات است. این یک مرحله قبل از مجازات کردن و از آن مهمتر است که متاسفانه در کشور ما با موانع بسیاری مواجه است.
در همین زمینه، دکتر امیرمحمدشهسوارانی، جامعهشناس و روانشناس، به «آرمان ملی» گفت: اگر بخواهیم خشونتهای خانگی را طبقه بندی کنیم، دودسته مطرح میشود. یکی در سطح داخل خانواده و دیگری در سطح جامعه. زمانی که صحبت از خشونت در خانواده میکنیم، به معنای اعمال پرخاشگری است، که میتواند کلامی، رفتاری و فیزیکی باشد. بخشی از خشونتها، بحث مالی است. مثلا همسر، به طور معمول مرد علیه زن، محدودیتهای مالی برای زن ایجاد میکند. اینکه فرد تا چه اندازهای اجازه ورود به این خشونت را دارد، یک عامل آن عامل اجتماعی است. به ویژه در جوامع پدرسالارانه، که حقوق بیشتر به مردان داده میشود، مرد این اجازه را دارد که هرطور تمایل دارد رفتار کند. از این طرف ما میگوییم یکی از مهمترین دلایل بروز پرخاشگری، ناکامی فرد در بخشهای دیگر و جابهجا سازی آن روی موارد ضعیفتر است. اینکه میگویم موارد ضعیفتر، میتواند اشیا، حیوانات و انسانها را در بر بگیرد. مثلا وقتی میبینیم فردی حیوان آزاری دارد، میگوییم ببینید ابتدا نسبت به خود این فرد خشونت اعمال شده است یانه.
این جامعهشناس یکی از دلایل خشونت را با عنوان جابهجایی نام برد و افزود: جابه جایی به این مفهوم است که یعنی من با فردی مشکل دارم مثلا در محل کار، اما زورم به شخصی که با آن مشکل دارم نمیرسد و میروم به سمت همسرم یا فرزندم، روی آن تلافی میکنم.
مرد زورش به عامل ایجادخشم نمیرسد
این روانشناس درباره پرخاشگری نیز گفت: پرخاشگری ابراز خشم است نسبت به یک هدف بیرونی، یعنی من دچار هیجان خشم شدم و آن را به فردی بیرون از خودم نشان میدهم. پرخاشگری یک هدف دارد. خشم زمانی ایجاد میشود که فرد احساس بیعدالتی کند، که ممکن است درست یا نادرست باشد. طبق ذهنیت هر فرد اگر در درون ذهنش یک سری حقوقی برای خود قائل باشد، و به این حقوق به هر دلیلی خدشهای وارد شود، فرد دچار احساس خشم میشود. حالا این احساس خشم در درونش شعلهور شده است و نمیتواند به آن فردی که عاملش شده است بروز دهد، و میآید و سر اطرافیانش و افرادی که زورش به آنها میرسد، خالی میکند. مثلا سرهمسرش، فرزندش یا کارمندش. 90درصد این موارد، این حقی که فرد در ذهن خود برای خود قائل میشود، جزو افکار سمی فرد است. ما یک سری تفکرات زیربنایی مخرب داریم، اینها افکار مطلق هستند، مثلا هیچکس نباید به من حرفی بزند. باید من همیشه برنده باشم. حالتهای این چنینی، یک سری حقوقی است که ممکن است مابه ازای بیرونی نداشته باشد. در این حالت فرد وقتی احساس کند که صاحب قدرت است، این خشمش را اعمال میکند.
محمدشهسوارانی درباره تفاوتهای هیجانی زنان و مردان نیز بیان کرد: به طور کلی به زنان آموزش داده میشود که احساسات و هیجانات خود را بیان کنند. اما به مردان این آموزش داده نمیشود. مرد برای بیان هیجاناتش کلمه ندارد. اصطلاحا میگوییم مردان بیواژگانی خلقی دارند. به همین دلیل ما مرد و زن را باهم مقایسه نمیکنیم. مرد را با مرد و زن را با زن مقایسه میکنیم. زنان درد دل میکنند. اما به مردان این یاد داده نمیشود. از طرفی دیگر به مردان اختیاراتی داده میشود، درکنار اینکه آموزش هیجانی ندارند. یک سری اختیارات قانونی و قدرتهایی داده شده است. قدرت زن در زبانش است و در برخی موارد شروع میکند به حملههای کلامی به مرد، که در نهایت میتواند منجر به اعمال خشونت از طرف مرد شود.
این روانشناس درباره قتل زن خبرنگار توسط همسر وکیلش، با بیان اینکه نمیشود یک طرفه به قاضی رفت، افزود: ما دیالوگهای داخلی خانواده را در این گونه موارد نمیدانیم. اما این نمیشود مجوزی داد برای خشونت و حمله پرخاشگرانه. به طور معمول، به صورت تکانشی آن هم از یک وکیل عجیب است. زیرا اینها بازداری را خیلی خوب میآموزند. مگر اینکه ما بپذیریم، دچار اختلال روانی بودند. درمان نمیشدند و یا دنبال درمان هم نبودند.
امیرمحمد شهسوارانی گزینه احتمالی بعدی را اختلال خشم انفجاری عنوان کرد و افزود: اختلال خشم انفجاری زیرمجموعهای از اختلالات کنترل تکانهای است. فرد به ناگهان جوش میآورد و دعوا میکند. در مردان این اختلال بیشتر از زنان است. این میتواند یک بخشی از آن باشد. ممکن است مرد دچار اختلال پارانویید بوده باشد. زیرا اولین بحثی که مطرح کرده است این است که ما مشکلات و اختلافات زیادی داشتیم.
ارسال نظر