نیم نگاهی به مشکلات دانش آموزان استثنایی و بیانگیزگی معلمان
لزومِ بازنگری و توجه بیشتر به کودکانِ استثنایی
آرمان ملی – شفق محمدحسینی: کنار همکار نابینایش نشسته است که عصای سپید تاشده اش را دست گرفته است. از مشکلات امروزِ مدرسه می گویند.
صدایشان کمی دور است، نمی دانم از کجا فهمیدم که معلم است. تنها به شرط بدون ذکر نامش تن به گفت و گو می دهد. معلمی که از سال85 در مدارس استثنایی تدریس میکند، از مشکلات کودکانی میگوید که امکاناتی آنطور که باید، در اختیار ندارند. با کاهش آموزش آنها کاهش تسهیلات برای معلمان این دانش آموزان، آموزش پرچالش این کودکان با مشکلاتی بیش از گذشته روبه رو است. قبلا ساعت موظف خدمت برای مدارس استثنایی در طی هفته،36 ساعت بود. که این ساعت در سال های اخیر کاهش یافته است. طبق گفته این معلم، طبیعتا وقتی بچه ای نمی بیند یا نمیشنود، باید به تعداد آن بچه ها در یک کلاس، آموزش داده شود و معلم اطمینان یابد از اینکه تک تک این کودکان آموزش دیدند یانه. مثلا کودکان نابینا ابزار خاصی دارند. یا کودکی که نمیشنود. این مساله زمان بیشتری می برد. همان طور که در آزمون کنکور هم این دانش آموزان، یک سوم زمان بیشتری نسبت به بقیه دارند. اما از سال87 تصویب و عملی شد که ساعت آموزش این کودکان با کودکان عادی برابر شود. یعنی به ساعت آموزش کودکان عادی اضافه شد و زمانشان 25ساعت شد. اما از زمان آموزش کودکان استثنایی کاسته شد. این درحالی است که کودک استثنایی اگر که ناشنوا باشد، برای جملهسازیاش نیاز به زمان بیشتری برای آموزش دارد. اگر نابینا باشد، برای جهتیابیاش نیاز به زمان بیشتری دارد،تا بتواند جهتیابی محیط را یاد بگیرد و در میحط روزانهاش به کار ببرد. یا اینکه کودک کم توان ذهنی برای یکسری مهارتهایش نیاز به درس مهارت آموزی دارد، و خود آن نیاز به زمان جداگانه ای بیش از ساعت آموزش بچه های عادی دارد.
طبق گفته این معلم ، همه اینها حذف و در قالب همان 25 ساعت گنجانده شد و در برنامه درسی تنها 2ساعت در هفته به مهارت هایی که نیاز داشتند،برای هر گروه استثنایی، اختصاص داده شد. اما اینجا تنها چالش موجود، دانش آموزان نیستند. مساله بعدی معلم های استثنایی و آموزشهایی که باید ببینند است. این معلم مدارس استثنایی در ادامه گفت: معلم های استثنایی در هر مدرسه ای میتوانند در همان رشته ای که خود استثنایی هستند، تدریس کنند. مثلا اگر نابینا باشند، در مدرسه نابیناها، اگر ناشنوا باشند در مدرسه ناشنواها. این خیلی طبیعی است. مثلا معلم جسمی حرکتی میتواند در یک مدرسه جسمی کارکند. همان طور که ما اینها را در مدارس خودمان داشتیم. اما اوضاع از آنجایی پیچیده می شود که تعداد معلمهای استثنایی که در یک مدرسه باید تدریس میکنند، را بیشتر از ظرفیت میگیرند؛ یعنی 90درصدمعلم های یک مدرسه ناشنوا باشند و تعداد کمی شنوا یا نابینا باشند و تعداد همکارهای بینا کمتر باشد.
او درباره حضور معلمان استثنایی در این مدارس افزود: وجود این همکاران به کودکان این امید را میدهد که شما هم اگر خوب درس بخوانید، دانشگاه بروید و تمرین کنید، میتوانید شبیه من شوید. مانند افرادی که در جامعه مشاهده میکنیم که نابینا هستند و نوازندهها و مترجمهای خوبی هم هستند.
اما طبق گفته این معلم، چالش اصلی این است که همکار نابینای من نمیتواند به دانش آموزِ کم بینا تدریس کند. دانش آموزی که نیاز دارد با خط درشت خط بنویسد. یا اگر یک معلم ناشنوای خوب در مدرسه باشد، نمیتواند دانش آموز کم شنوا را درک کند و بااو صحبت کند.
مساله دیگر این است که برای پرکردن فرمها این نرم افزارهایی که برای افراد عادی نوشته می شود، اگر برای افراد استثنایی در نظرگرفته نشوند، مثلا افرادی که نمی توانند با دست هایشان تایپ کنند، یا تک دست هستند و نمی توانند از موس استفاده کنند، خودش سبب نوعی محدودیت و معلولیت میشود. افرادی که نابینا هستند، هم به یک شکل دیگری، اینها نمیتوانند خودشان وارد آن سیستم شوند و به راحتی مثلا نمره ها را وارد کنند و همیشه برای این کارها نیازمند به یک همکار بینا هستند. اگر تعداد همکاران بینای یک مدرسه کم باشد و تعداد پرسنلش زیاد باشد و یا دانش آموزان زیادی داشته باشد، آن همکار نابینا نمی تواند گرهی از کار آن مدرسه باز کند، شاید هم خودش احساس کند که آنجا مفید نیست. در صورتی که کارهای خوبی انجام میدهد ولی یکسری پلتفرم ها برایش درست در نظر گرفته نشده است. یا اینکه تعداد پرسنل به اندازه نبوده است، یعنی یک فرد بینا، در کنار یک فرد نابینا، تعدادشان اگر که مساوی یا حداقل 2به3باشد، می توانند همدیگر را کمک کنند، ولی اگر این تعداد بیشترش افراد نابینا باشند، مشکل ساز میشود.
مساله رفت و آمد دانش آموزان استثنایی و معلمان استثنایی هم از آن مسائلی است که چالش جدی آنهاست. طبق گفته این معلم،یک زمانی برای رفت و آمد افراد استثنایی در مدارس استثنایی سرویس در نظرگرفته می شد، الان برای خود بچه های استثنایی هم سرویس تقریبا وجود خارجی ندارد. اغلب اوقات سرویس های دانش آموزان استثنایی همان والدین خودشان هستند که به دلیل اینکه کم درآمد بودند، خودشان سرویس مدرسه می شوند و هزینه کمتری را هم دریافت می کنند. اما همکارهای استثنایی هیچکونه سرویسی ندارند. یعنی دانش آموزان به سختی سرویس دارند و همکاران استثنایی سرویس ندارند. قبلا هر مدرسه ای یک یا دو مینی بوس داشت که این وسایل نقلیه تعداد زیادی را با خود می بردند، که همکار و بچه ها را میرساند.
معلمهای استثنایی هیچ امتیاز ویژهای ندارند
مساله دیگری که برای معلمان استثنایی وجود دارد، این است که تسهیلات چندانی برایشان درنظر گرفته نمیشود. این معلم در ادامه گفت: افراد استثنایی را که استخدام میکنند ، برایشان تقلیل در نظر میگیرند. اگر یک فرد عادی موظف است 24ساعت در هفته کار کند، این برای یک فرد استثنایی 20 ساعت درنظرگرفته می شود. معلم های دانش آموزان استثنایی، به ازای هر یک سالی که کار می کنند، 72روز تقلیل دارند. یعنی 72روز به سوابق آموزششان اضافه میشود. اما درگذشته معلم استثنایی به خاطر سختی بیشتر کارش، حقوق بیشتری هم دریافت می کرد. یک حق استثنایی هم داشت که این را آمدند و از یک سالی حذف کردند. الان معلم چه در مدرسه عادی و چه در مدرسه استثنایی و چه در کلاس چندمعلولیتی، یعنی دانش آموز علاوه بریک معلولیت واحد مانند نابینایی ناشنوایی یا جسمی حرکتی باشد، دارای معلولیت ذهنی یا رفتاری یا اوتیسم یا نابینا ناشنوا و هر نوع معلولیت دیگری که توامان باشد، را در آن قرار میدهند. فرقی نمیکند که شما در کلاس اول عادی تیزهوشان درس دهید و چه در همچین کلاسی، همه حقوق و سختیهای کارشان با هم برابر میشود. هیچ امتیاز ویژه ای برای این معلمان درنظرگرفته نمیشود.
مساله بعدی، موضوع آموزش پرچالش خود این معلم هاست، که آموزش و پرورش توجه کافی به این مساله ندارد. این معلم گفت: در گذشته معلم ها وقتی می خواستند از سیستم آموزش و پرورش خارج شده و وارد تربیت معلم شوند و گروه های انواع استثنایی را بخوانند، اولا که آن دوره در سابقهشان لحاظ می شد و بعد در این دوره آموزش مهارت های لازم را که می خواستند با آن کار کنند، را دریافت می کردند. مثلا اگر که بچه ها ناشنوا بودند، معلم کاملا ساختار گوش را میشناخت. نوع شنواییسنجی را کامل یاد میگرفت. به الفبای دستی کاملا مسلط میشد، یاد میگرفت که با علائم اشاره صحبت کند. با گفتارخوانی آشنا میشد و انواع تکنیکهای آموزش به بچههای استثنایی و ناشنوا را یاد میگرفت. در آن کلاس ها، هفته ای دوجلسه ،کنار معلمی که مشغول تدریس بود و یک تاسه تدریس هم همراه با استاد راهنما و معلم حاضر در آن کلاس انجام می داد که به تسلط لازم برسد. حالا اما معلمانی که می خواهند وارد کار در رشته آموزش بچه های استثنایی شوند، فقط با روانشناسی کودکان کم توان ذهنی آشنا می شوند. یعنی اگر می خواهند بروند و وارد کار با دانش آموزان نابینا شوند، اصلا نمیدانند که چگونه باید به این دانش آموز نابینا بگویند تا سرویس بهداشتی برو و برگرد. یا اصلا این کودک چه نیازهای اولیهای دارد؟ نیاز دارد که ما دستش را بگیریم یا باید آموزش ببیند؟ آیا خودش می داند چگونه دست هایش را بشوید؟ بچه نابینا با کم بینا با هم چه تفاوتی دارند؟ ساختار چشمهایشان با هم چه فرقی دارد؟ هیچ کدام از اینها، را آشنا نمیشوند و با خط بریل آشنا نمیشوند و هیچ تسلطی نسبت به هیچ بخشی ندارند تا روزی که وارد مدرسه شوند و مکان مورد نظر تدریسشان مشخص شود. آنجا باید بروند و آن مهارتها را از همکارانشان یاد بگیرند.طی سالی که دارند به همان دانش آموزان تدریس میکنند. یعنی یک فرد کاملا بیتسلط در آن کلاس به عنوان معلم قرار میگیرد و شروع می کند که هم خودش یاد بگیرد و هم به دانش آموزان آموزش دهد.همین سبب می شود که خیلی از مسائل را چون نمیداند، فراموش شود.
این معلم مدرسه استثنایی میگوید: من خودم در سال های اول تدریسم به بچه ها یاد می دادم که چگونه دست هایشان را بشویند. اینها چون دیده نمی شود، هیچ بیانی هم برای بچه نابینا ندارد. به آنها گفته و تمرین شود. آبکشی شیرآب، چگونه آب را بریزند.چطور شیرآب را ببند. ولی حالا که آموزش بچه ها، 36ساعت نیست و 24ساعت است، خود من که دوست داشتم این مسائل را به بچه ها آموزش دهم، هیچ زمانی ندارم که بتوانم اینها را آموزش دهم. من فقط بتوانم ریاضی، فارسی و در نهایت علوم را به آنها درس بدهم. مدرسه ما سرشار از وسایلی است که خاک می خورند،چون غیرقابل استفاده شده است.
اینها تنها گوشهای از مشکلات معلمان و دانش آموزان استثنایی است. دانش آموزانی که به سبب مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم می کنند، نیازمند توجه ویژهتری هستند. نه اینکه فقط در یک روز و یک شرایط خاص، دیده شوند.
ارسال نظر