در گفتوگو با حنانه سلطانی بررسی شد؛
«چه میشد اگر» های تاریخ در وادی داستان...
آرمان ملی- هادی حسینینژاد: تاریخ، سرشار از روایتها و شخصیتهای پرکشش است و همین پتانسیل غنی، همواره بخشی از نویسندگان را به سمت خلق آثار تاریخی و برپایه تاریخ سوق میدهد.
البته که جذابیت، آنجایی شکل میگیرد که پای خلاقیت به ماجرا باز شود و نویسنده بتواند حدفاصل دو واقعیت، امر غیرواقع خود را خلق و روایت کند. حالا اگر نویسندهای بخواهد پا را فراتر بگذارد و به «چه میشد اگر»های تاریخ پاسخ دهد، با پذیرش مخاطرات و دشواریهای پیشرو میتواند جذابیتهای مضاعفی را به کار خود بیفزاید؛ کاری که حنانه سلطانی در رمان «شاه 1298 تهران، 1350 شیراز» بهسراغ آن رفته و پهلوی دوم را در حاشیه برپایی جشنهای دوهزار و پانصد ساله قربانی ترور میکند و روایتگر تاریخ دیگری میشود. او البته در رمان «چریک» هم به پاره دیگری از تاریخ که به سرنوشت سیاستزده مبارزان سیاسی قبل و پس از انقلاب معطوف است، پرداخته. فرصتی دست داد تا در گپوگفتی کوتاه، ضمن پرداختن به این دو اثر تالیفی، از علاقهمندیها و تمایلات داستاننویسی این نویسنده جوان بپرسیم و بشنویم.
«شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز» و «چریک» دو رمان شماست که هردو را نشر چشمه منتشر کرده است. کمی درباره ایده خلق و فرایند کتاب شدنشان توضیح دهید تا در ادامه به خود آنها بپردازیم.
اگر درباره ایده شکل گرفتن رمان «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز» بخواهم بگویم باید به روزی برگردم که با دوستی در حیاط کاخ نیاوران نشسته بودیم و درباره تاریخ آلترناتیو صحبت میکردیم. در کاخ نیاوران فکر کردم اگر شاه قبل از ۵۷ ترور میشد، چه اتفاقی میافتاد؟ همین شد جرقهای برای نوشتن کتاب. امکانات مختلفی را برای طرحریزی صحنه ترور بررسی کردم و در نهایت به جشنهای دوهزار و پانصد ساله رسیدم. موقعیتی که همه شخصیتهای اصلی حکومت پهلوی و سران دیگر کشورها در یک مکان و یک فضای مشخص دورهم جمع بودند. برای نزدیک شدن به حادثه، شخصیتهای مختلفی را که در جشنها حضور داشتند بررسی کردم. چیزی که توجه من را جلب کرد، فیلم مستندی بود که شاهرخ گلستان از جشنها ساخته بود و اورسن ولز برایش نریشن گفته بود. با توجه به علاقه شخصی خودم به سینما فکر کردم مناسبترین کسی که میتوانم از دریچه نگاه او ماجرا را روایت کنم، فیلمبردار جشنهاست. این شد که شخصیت «کاوه نمازی» در قصه شکل گرفت و بعد شهلا اضافه شد به ماجرا. و اما ایده شکل گرفتن رمان «چریک» برمیگردد به سال ۹۳. زمستان ۹۳ عباس معروفی دوره داستاننویسی آنلاینی برگزار کرد. آن وقتها که هنوز کارگاه آنلاین مد نبود، او بیمنت و بیچشمداشت مالی برای چند هزار نفر از داستان میگفت و بعد از شاگردها تمرین میخواست. در یکی از آن تمرینها و مشق نوشتنها، داستان کوتاه هزار کلمهای نوشتم و «استخوان» جزء داستانهای برگزیده شد. معروفی با نویسنده داستانهای انتخاب شده در جلسهای حرف میزد، تک تک داستانها را از زبان نویسندهاش میشنید و با دقت و حوصله نقد میکرد. نوبت به من رسید و داستان را برایش خواندم. شور و اشتیاق او بعد از شنیدن «استخوان» باعث شد بعدها بیشتر درباره این داستان فکر کنم و همان هزار کلمه، شد آغازی برای نوشتن پلات یک رمان. رمانی به نام «چریک». زنی شصت ساله که قصد دارد به همراه نوه کوچکش شهرزاد، از شیراز به تهران بروند و به دنبال پسرش، پدر شهرزاد بگردند. او در آستانه فراموشی است و در عین حال در جست وجوی مدام در گذشته و حال خود پرسه میزند، پیوسته روایت میکند و از زبان شهرزاد روایت میشود. مرداد ۵۷ است و زنی در آستانه فراموشی و دختربچهای پر شر و شور قرار است روایتگر تهران پر تب و تاب ۵۷ باشند.
در رمان «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز» از یکجایی تاریخ عوض میشود و جور دیگری رقم میخورد: شاه ترور میشود و ... آیا در خلق این ایده، الگویی داشتهاید؟ و اینکه به نظرتان با این شیوه میشود سراغ حوادث و دورههای تاریخی دیگر هم رفت؟
بله. همانطور که گفتم رمان «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز» با استفاده از الگوهای ژانر تاریخ آلترناتیو نوشته شده است. اگر به اسم کتاب دقت کنید، چیزی شبیه نوشتههای سنگ قبر است. با این تفاوت که تاریخ فوت و مکانش به خواننده میگوید تو با یک تاریخ خیالی طرف هستی. تاریخ آلترناتیو، تاریخی است که بُعد متفاوتی از حوادث گذشته را تصور میکند و میتوان گفت تفسیر یا بحث «چه میشد اگر»های تاریخی است. چه میشد اگر نازیها در جنگ دوم جهانی پیروز میشدند؟ این مشهورترین «چه میشد اگر» تاریخ است. نمونههای مختلفی از این ژانر در ادبیات جهان نوشته و به چاپ رسیده اما در ایران بسیار کم به آن پرداخته شده است.
مسئله ترور شاه از زمان ترور نافرجام سال ۱۳۲۷ همیشه مطرح بود و شخص محمدرضا پهلوی شاید تا لحظه رسیدن مرگش این حادثه را همیشه پیش رویش میدید و از آن واهمه داشت. در زمان جشنها احتمال وقوع چنین حادثهای قوت گرفته بود و نیروهای امنیتی و ارتش، تدابیر مختلفی برای خنثی کردن احتمال ترور شاه در پیش گرفته بودند. مخالفها را به زندان میانداختند و شایعه شده بود که روی کوهها تا شعاع شصت کیلومتری اطراف تختجمشید، خندقهای عظیمی حفر کردهاند. من این احتمال همیشگی را در قالب ژانر تاریخ آلترناتیو ایجاد کردم تا به این پرسش پاسخ دهم که چه میشد اگر شاه در جشنها ترور میشد.
در «چریک» مخاطب با داستان مادربزرگ و نوهای همراه میشود که اولی در جست وجوی پسر و دومی به دنبال پدرش است؛ یک فعال سیاسی. چه چیزی شما را مجاب کرد که این داستان را بنویسید؟ میدانید که تجربیات متعددی حول و حوش دهههای قبل و بعد از انقلاب و فعالیت گروههای سیاسی ثبت شده است.
بله تجربههای متعددی درباره سالهای نزدیک به انقلاب ثبت شده ولی اغلب راویان رویدادهای انقلاب، مبارزان بودهاند. آنها که خود مبارزه را انتخاب کرده بودند. از نگاه من آسیب دیدگان یک انقلاب، فقط شهیدان راه انقلاب نیستند. روایت آدمهای معمولی را کی و کجا باید بشنویم؟ آدمهایی مثل همدم و شهرزاد که مبارزه را انتخاب نکردهاند ولی تاوان انتخاب مبارزان را باید بدهند. اگر همدم در آستانه فراموشی است، شهرزاد در نقطه مقابل همدم، راوی زندگی است. هرچیزی را با جزئیات تمام روایت میکند و در حافظه کودکانه خود ضبط میکند. جزئیاتی که در داستانهای انقلاب شاید همیشه غیرلازم و اضافی به نظر میرسیده و کمتر گفته شده ولی از نگاه من روایت متفاوتی است از نگاه کودکی که در بازی سیاست هیچ وقت جدی گرفته نمیشود ولی این بازی بیشترین تاثیر را بر زندگی او دارد.
پرداختن به سوژههای تاریخی سیاسی همیشه نگرانیهایی را به همراه داشته و دارد و به قول خودتان، راه رفتن روی لبه تیغ است. اما شما این راه را انتخاب کردهاید، چرا؟
بخشی از این انتخاب برمیگردد به تجربه زیستهام. من در خانوادهای بزرگ شدهام که انقلاب ۵۷ و رویدادهای پیش و پس از آن، نقش مهمی در آن داشته و تأثیر عمیقی بر زندگی آدمهای اطرافم گذاشته. شاید به این دلیل باشد که ایدههای داستانیای که در ذهنم شکل میگیرند بیشتر به آن سالها میرسد. نخستین داستانی که به طور جدی نوشتم، داستانی بود درباره سالهای جنگ و روح رزمندهای که به میان خانوادهاش بازگشته است. از سوی دیگر کودکی من در کوچهها و خانههای قدیمی محله آستانه در شیراز گذشته. کوچههای باریک با طاقهای ضربی و بچههایی که زیر طاقها با توپهای پلاستیکیشان بازی میکنند و دوچرخهای فلزی که از وسط کوچه میگذرد و به عابران که میرسد زنگش را به صدا درمیآورد. این تصویری است که از کودکی در ذهن من باقی مانده و بخشی از این خاطرات و تجربه زیسته کودکی را در رمان «چریک» روایت کردهام.
تاریخ از نگاه من بستری است از موقعیتهای دراماتیک فراوان و این موقعیتهای دراماتیک بهترین جاست که شخصیتهای قصه خودشان را نشان دهند و واکنش آنها در این لحظههاست که قصه را میسازد. به قول کوندرا موریانههای تقلیل مدام در حال جویدن زندگی ما هستند. زندگی اجتماعی به مبارزه سیاسی و مبارزه سیاسی فقط به رویارویی دو قدرت بزرگ جهانی تقلیل داده میشود. تنها این رمان است که نور میتاباند به جهان زندگی و ما را در برابر فراموشی هستی حراست میکند.
در هردو رمان شما، درک و آشنایی با رویدادهای تاریخی و سیاسی اهمیت دارد؛ حتی اگر در لایه دوم و سوم قرار داشته باشند. اساسا این شیوه نویسندگی چه مقتضیات و ملاحظاتی را میطلبد؟
نوشتن داستانی که در بستر رویدادهای تاریخی و سیاسی میگذرد، قطعا به پروسه تحقیقاتی مفصلی نیاز دارد. در هر دو رمان من این پروسه از دل کتب تاریخ شفاهی، آرشیو روزنامهها و مجلات، تصاویر و فیلمها شکل گرفت. مثلا من در نوشتن فصل چهارم رمان «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز»، فصل گفتوگوی شاه و کاوه نمازی، به این فکر کردم که کاوه نمازی به عنوان فیلمساز چه دغدغه مشترکی با شاه میتواند داشته باشد که درباره آن صحبت کنند و به فیلم اپیزودیک «سه چهره یک زن» رسیدم که ثریا اسفندیاری، همسر دوم شاه، در آن بازی کرده. ثریا پس از جدایی از شاه به ایتالیا میرود و در این فیلم نقشآفرینی میکند. یکی از اپیزودها را آنتونیونی ساخته و دیگری را دستیارش فرانکو که مدتی پس از ساخت فیلم با ثریا ازدواج میکند. خب برای نوشتن این فصل علاوه بر اینکه خود فیلم را چندین بار دیدم، سراغ خاطرات ثریا و آرشیو روزنامهها و خیلی منابع دیگر رفتم.
اما همیشه هم نوشتن رمان با پروسه تحقیقاتی پیش نمیرود. مثلا در مورد احمد فاروقی قاجار به جز جزئیات فیلمهاش و خبر جایزه کن گرفتنش و چندتا منبع محدود، اطلاعات دیگری پیدا نکردم. چیزی نبود که در شخصیتپردازی او به من کمک کند. پس ویژگیهای اخلاقی و شخصیتی فاروقِ حاضر در رمان از تخیل منِ نویسنده شکل گرفت. گاهی هم شخصیت حقیقی حاضر در قصه ماحصل همه دانستههایی است که از او خواندهای و بر اساس آن تصوری در ذهنت ساختهای. به نظرم در مورد شخصیت هویدای حاضر در فصل یازدهم رمان «شاه ۱۲۹۸ تهران، ۱۳۵۰ شیراز» این اتفاق افتاده. اینکه خواندههای من چقدر در شکلگیری تصورم از او و نوشتن آن فصل دخیل بوده برای خود من خیلی مشخص نیست.
از اثر جدید چه خبر؟ آیا رمان بعدی شما هم چنین تم و فرمی خواهد داشت؟ آیا تاریخ سیاسی همچنان در آن نقشآفرینی میکند؟
فعلاً اثر جدیدی در دست انتشار ندارم. ایدههای زیادی در ذهن دارم اما چون وسواس عجیبی در نوشتن پلات رمان و پروسه تحقیقات آن دارم، هنوز تصمیمی برای نوشتنشان نگرفتهام. حتماً رمان بعدیام هم در بستر تاریخ معاصر روایت میشود چون معتقدم آنچه از تاریخ معاصر ایران برجای مانده اغلب در حد خبر روزنامه است و در برهههای حساس تاریخی کمتر برمیخوریم به روایت جانداری از زندگی آدمها. عباس معروفی جایی در یکی از سخنرانیهایش میگوید: «روزنامه را باد میبرد، بیا ادبیات شویم.»
ارسال نظر